وب سایت شخصی شیرین صوراسرافیل

گره اقتصاد کور بر سرنوشت فرش دستباف

بار ديگر مطلب بسيار مفصل از طرف يكي از اقتصاددانان جامعه ايران در سه شماره روزنامه شرق انتشار يافت كه از جهات بسيار قابل بررسي و تحليل و نقد است، ضمن آنكه اخلاق و انصاف و وجدان حرفه اي ايجاب مي كند كه به عنوان يك مسأله مهم و يا حداقل واقعيت گسترده اجتماعي، به نظريات اهل فرش نيز نگريسته شده براي رسيدن به نتيجه ي ملي ، اين بحث اين چنين يك طرفه و بدون معارض بسته نشود ( مطلب ارسالي اينجانب در جواب مقاله آقاي دكتر مومني مورخ 19/6/83 با بهانه جويي بي دليلي در روزنامه شرق چاپ نشد)

بنظر مي رسد كه زمان آن (اگر چه از بد راهه و بد زماني ) رسيده كه به مسأله فرش با نگاهي علمي تر و واقع بينانه تري نگريسته شود تا به هر طريق سرنوشت و موقعيت اين توليد مهم ( ولو آنكه عده اي نپذيرند ) در رشد و توسعه ملي ما شناخته شود. بنابراين مقاله مفصل جناب مومني را از چند سو نگاه كرده و نسبت به هر يك نكاتي را مطرح مي نمايم.

 

1- نگاه اقتصادي

2- نگاه تكنيكي و فني به فرش

3- نگاه هنري

– نگاه اقتصادي

با آنكه اميدواريم در طول اين مطلب بدام احساسات گرايي نيفتيم ولي بايد بگويم خداوند نبخشد آن كساني را كه فرش دستباف ايران را به زهر نگاه مطلق اقتصاد و تبعات آن يعني تجارت و دلالي و سودجويي و مفاسد ديگر آلودند و باعث شدند كه طيف گسترده اي از تحليل گران اقتصادي اعم از اقتصادانان مطلق گرا كه كالاي چند وجهي و تا حدودي سنتي ( كه راجع به آن بحث خواهيم داشت ) را با پارامترهاي فوق مدرن دنياي صنعت سنجيده و كار بافنده فرش را در قياس با ساخت كامپيوتر و ماشين حقير مي شمارند و يا اشتغال جويان و تجار و صادر كنندگاني كه فرش را فقط به شكل ارز و دلار و ريال مي بينيد و يا توليدكنندگان و بوروكراتهايي كه براي توجيه سياست انبوه سازي خويش از ايجاد مجتمعها و كارگاههايي كه بتواند سفارشات هزار هزار بگيرد دفاع مي كنند و چه باك كه اگر فرش دستباف در كنار موكت نشست و يا عضو كوچك و حقير اوپك فرش و جيره خوار سهميه اي به شود كه چين و هند و غيره تعيين مي كنند.

از اشاره به دهها برنامه ريز و درشت ديگر كه مستقيم و غير مستقيم فرش را كالايي در حد كفش پلاستيك و قيسي و روده و نهايت پسته و زعفران قرار داده و به كيلوهاي آن امتياز مي دهد و غيره مي گذريم و ترجيح مي دهيم كه با توجه به نوشته هاي اين مبحث به نكاتي اشاره كنم.

البته در مقاله آقاي مومني آنچنان مباحث گسترده و بعضاً بي ارتباط با فرش مطرح شده كه جواب به همه آنها صفحاتي گسترده و پياپي را مي طلبد ولي از جمله تئوريهاي گفته شده درباره اقتصاد معيشتي و يا فعاليتهاي سنتي اقتصاد وابسته و ارتباط منافع توليد با منافع كمپانيهاي خارجي، كه درباره ارتباط آنها با فرش دستباف بسيار جاي گفتگوست. تا آنجا كه قسمتي از بحث را كه مربوط به تأثير گروههاي ذينفع بعنوان نيروي بسيار تأثيرگذار سياسي اجتماعي كه مي تواند از هر نوع اقدام اصلاحي جلوگيري كند با صد من سريش نيز              نمي توان به فرش دستباف چسبانيد ( معلوم نيست گروههاي تاجر و فروشنده چنين قابليتي دارند يا انبوه بافندگان فرش )

ضمن افزون برآن در صورت يك انقلاب اجتماعي در ايران چگونه توليد گسترده خانگي و نيز روستايي و تقريباً بي شكل فرش مانع رشد ملي خواهد شد جاي سئوال است.

اما در اين بخش برجسته ترين مطلبي كه ايشان مطرح كرده اند بحث منافع و برنامه كشورهاي خارجي و عمدتاً انگلستان است ( ياد قهرمان اسطوره اي داستان نويسي ايران دايي جان ناپلئون گرامي باد ) كه در اين قسمت با ذكر اينكه

1- گروههاي ذينفع در اين نوع توليد ( برعم ايشان معيشتي ) با نيروي محركه خارجي رشد مي كنند.

2- سپس با دروني شدن وابستگي فعاليتهايي كه با نيروي محركه خارجي شكل گرفته ديگر براي باز توليد خود نيازي به نيروي محركه خارجي نخواهد داشت .

در اين فراز ايشان به سه گروه دولت ، توليدكنندگان و فروشندگان بعنوان گروههاي ذينفع پرداخته اند كه اميدواريم توفيق آن را داشته باشيم كه از اين لابيرنت اقتصادي ، اجتماعي، سياسي كه ايشان به تفصيل  تنيده اند و كلمه كلمه قابل پاسخگويي است به در شويم.

در مورد بند يك يعني رشد و شكل گيري فرش دستباف تا قبل از قرن نوزده و زمان قاجار، شك ندارم كه آقاي مومني از سابقه حداقل سه هزار ساله فرش در ايران و تداوم آن در طول تاريخ قبل از صفويه                     ( به شهادت گفته هاي دهها مورخ و جهانگرد نظير ياقوت حموي – ابن خلدون – مسعودي و استخري )      و مجموعه هايي كه چه بعنوان غنيمت و يا باج و خراج به دربار خلفايي چون متوكل و هارون رشيد و غيره ميرفت و همچنين فرشبافي درخشان دوره صفوي بي اطلاع نيستند و قطعاً ايشان توليد فرش را در آن زمانهايي كه غالباً متعلق بدوره هاي قبل از انقلاب صنعتي است ) استثمار ( به مفهوم كلاسيك آن )               تلقي نمي كنند و يا نمي توانند نشانه هايي از حضور استعمارگر پير در آن دوران بدهند، زيرا كه فرش ايران غالباً در بالاترين سطوح ارزشي و بدرخواست شاهان اروپايي و ايران و يا مساجد بزرگ استامبول و ساير خواهندگان هنردوست بافته و براي آنها ارسال مي شد.بنابراين فرش دستباف در ايران وجود داشته و حد بالاي تكنيكي و هنري آن حكايت از سابقه و گستردگي آن در سطح جامعه ( سواي ارزش آن به عنوان نوعي توليد آسان و مبادلاتي و مطمئن در بين روستاها و عشاير ) مي نمايد بنابراين مسأله قابل بحث حضور و رشد فرش در دوران قاجار است.

بهمان دليل كه تكنيك توسعه يافته فرش پازيريك مربوط به 2500 سال پيش خبر از وجود قالي بافي گسترده و فني در سده هاي قبل از آن مي دهد، وجود قاليبافي در تمام دوران فترت بعد از صفويه به شهادت آثار مكتوب مورخان و جهانگردان در زمان كريمخان و در زمان نادر با وجود درگيري فرساينده او در جنگهاي بي امان و به ويژه در زمان قاجار امري حتمي است و رشد آن عليرغم اعتقاد و دايي جان ناپلئوني آقاي مومني به شهادت همان كتاب اقتصاد ايران نوشته چارلز عيسوي كه اينجانب نيز آن را بعنوان منبع اطلاعاتي جالبي بسيار مورد استفاده قرار داده ام و كتابهاي ( صنعتي شدن ايران نوشته دكتر ويلم فلور- نشر توس ) و ( سفرنامه پولاك- انتشارات خوارزمي ) و غالب كتابهاي نوشته شده درباره صنايع و اقتصاد دوره قاجار به حضور فرش و توليدات ايران و به خصوص صدور آن به كشورهايي مختلف اشاره شده است.

بعد از قرن 16 و 17 كه اوج شكوفايي قالي ايران است، در سال 1713 هلنديان گزارش مي دهند كه ” قاليهاي پشمي براي امپراطور ژاپن  ( و پادشاه سيام ) بهمان اندازه و طرح خاص در بازار موجود نيست و سفارش آنها يكسال طول مي كشد ( صنعتي شدن ايران – ويليام فلور ) و هلنديان ( شركت واك – هلند خاوري ) هر ساله مقداري قالي پشمي و ابريشمي، دارايي – تافته ابريشمي زربفت و سيم باف و مخملهايي براي پادشاه باتاويا ( جاكارتاي امروزي ) تهيه مي كنند و گاه به گونه سوغات به هلند مي فرستادند”

تعدادي از شهرهاي ايران كه مراكز قاليبافي عمده اي بوده اند نظير اراك- بيجار – سنندج- ملاير قدمتي بيش از 200 سال ندارند و به هنگام ساخت اين شهرها مثلاً اراك براساس كتاب ( تاريخ اراك – نوشته ابراهيم دهگان ) ” شهر جديد اراك  به هنگام تاسيس داراي نقشه شهر سازي كاملي بود، محلهاي مناسب براي ارك دولتي – ادارات مدارس – مسجد وحمام و ( بازار ) در آن پيش بيني شده بود . در غالب اين شهرها از هنرمندان و صنعتگران و صاحبان حرفه هاي مختلف براي رونق شهر دعوت مي شد كه از جمله آنها فراخواندن طراحان و بافندگان فرش از شهرهاي ديگر و ايجاد تسهيلات براي آنان بود

دكتر فوريه در بخشي از سفرنامه خود مي گويد ” بيش از آنكه اراك بوجود آيد شهري در فراهان به نام ساروق بود و شهر ديگري بنام ديزآباد كه مردم آنجا  در تهيه صنعت فرش دست داشته اند و اينكه عده اي                 ترفند تراش صنعت فرش در اراك را مأخوذ از شهرستان كاشان دانسته اند اشتباه كرده اند ”

اين مسأله را عيناً در بيجار به شهادت فرشهاي درخشان و با شكوهي كه در زمان امير نظام گروسي              ( از دست پروردگان امير كبير) بافته شده و نمونه هاي آنها در مساجد بيجار و سنندج و همچنين در ملاير و برخي شهرهاي ديگر مي توان تأييد كرد ” امروز در دهه چهل قرن نوزدهم ايالات مجاور روسيه و تركيه تنها بازاري هستند كه توليدات اين كشور ( ايران ) مي تواند به آنها صادر شود.طبق عايدات گمرخانه تبريز ابريشم، تنباكو شال- فرش چرم رنگي مازو گل زعفران، پنبه و زرنيخ زرد موم و خشكبار اهم صادراتي هستند كه به تركيه صادر مي شوند – تاريخ اقتصادي – چارلز عيسوي )

-” امير كبير ميهن پرست آزاده ايراني در13 رجب ( 1266- 1850) دستور مي دهد كه نمونه امتعه و اسباب صناعت ايران كه از جمله آنها قالي – شال كرماني – طرح كشمير – شال باب روم – ترمه – ترمه نما- قلمكار زري – حرير مخمل – اطلس – ابريشم – گلدوزي –كتان چيت – قاب آيينه – خاتمكاري – قلمدان اسباب خرازي عباي وزيري – كليجه – مرواريد- فيروزه – اسلحه و ادوات جنگي و غيره به( نمايشگاه نمونه خانه امتعه ممالك) در لندن فرستاده شود.امير كبير و ايران – انتشارات خوارزمي )

اوريانوف در گزارشش از” ظهور كارگاههاي عظيم قاليبافي در تبريز از يكي از كارخانه هاي گنجه يف ( محمداف ) تاجري از اليزابت پول ( گنجه ) و يكي از اتباع روس صحبت مي دارد كه بيش از 1500 نفر كارگر در آن كار مي كرده اند اين كارخانه كارگاه بزرگي بوده ……….كه در آن قسمتهايي براي قاليبافي در رنگ رزي تعبيه گرديده بود ……… در كارگاههاي بزرگ حدود يك صد قالي بزرگ را هم زمان مي بافند”.         تاريخ گزارش در اواخر قرن نوزدهم ( تاريخ اقتصادي ايران – چارلز عيسوي )

” قاليبافي از روزگاران پيشين توسط عشاير روستائيان – شهروندان ايران انجام مي شد و چندين قرن است كه از شهرت به سزايي در خارج از كشور برخوردار است. ولي هزينه زياد، حمل و نقل آنرا شديداً محدود ساخته و تا اوايل قرن بيستم طولي نكشيد كه هجوم روزافزون اروپاييان و آمريكاييان بدان باعث تقاضاي زياد خارجي اين كالا شد.در گزارشي بدنبال مطلب فوق به تارخ 1874 كنسول انگليس در تبريز اشاره كرده است كه در عرض در سال گذشته تقاضا براي قاليهاي ايران به طور چشم گيري بالا رفته و صادرات آن دو برابر شده است. وي مي افزايد كه قالي در همه جاي ايران توليد مي شود ولي قاليهاي مناطق زير بخاطر زيبايي و دوامشان معروفند فراهان سلطان آباد ( كه پولاك از قاليبافي زيباي آن در دهه 50 قرن نوزده ياد كرده است) و دهات اطراف مشهد، جوين و در كردستان سنه ( سنندج ) آذربايجان و اطراف آن قره داغ بخشايش و هريس نام برده مي شود.هم او از حدود50000 بافنده در كارگاههاي فرش شهادت مي دهد كه اين قاليها به بازارهاي اصلي اروپا فرانسه و انگليسي و ايالات متحده صادر مي شود ( اقتصاد ايران – چارلز عيسوي ) بعد از اين تاريخ است كه تجار و كمپانيهاي خارجي از جمله كمپاني انگليسي (1880) و كمپاني شرق (1912) و تعدادي كمپانيهاي ديگر كه در ميان آنها تجار دولتي و يهودي  لبناني و غيره ديده مي شوند، وارد اين تجارت پرسود و مورد پسند دنياي آن روز مي شوند.

صرفنظر از اين همه كه نشان دهنده آن است كه عليرغم ادعاي مقاله ، انگلستان در حمايت از فرش ايران نه تنها نقشي نداشت، بلكه در ميان خريداران فرش نيز مقامي بعد از ايالات متحده و حتي اروپا دارد و البته اينكه فرش ايران در حوالي 1870-1860 به دليل جلب علاقه خريداران خارجي جهش فوق العاده اي كرد بحثي نيست، ولي اينكه اين افزايش خريداران را كه از طيفهاي مختلف تعيين و به خصوص هنردوستان و زيبا پسندان عالم بودند جز خريدار را كه از طيفهاي مختلف مليتي و به خصوص هنردوستان و زيباپسندان عالم بودند خريداران دست آموز استعمارگر پير تلقي نمائيم،بسيار بيراه است.لازم است به سند ديگري از كتاب ابراهيم دهگان درباره كمپاني زيگلر و شركا اشاره كنيم كه اين شركت آنچنان به توليدات و منافع آنها وابسته و دلبسته بود كه علناً و رسماً از وارد شدن ايرانيان در توليد فرش و استفاده از نقشه هاي ايراني جلوگيري مي كرد تا آنجا كه تجار به دربار ناصري متظلم شده و صد البته نتيجه اي نمي گيرند. واقعاً بعنوان يك صنعت دستي آيا اين امر ميتوانست در مورد سفال و يا شيشه سازي و يا اسلحه سازي كه به طور طبيعي در مقابل پيشرفتهاي تكنولوژي عقب نشسته بودند، اتفاق بيفتد.حداقل نتيجه آنكه فرش دستباف نه يك سنت و يا هنر دستي كهنه و متعلق بگذشته بلكه هنر كاربردي زيبايي بود كه به راحتي توانسته بود عليرغم حضور انواع دولتها و فرشهاي ماشيني زيبا در اروپا جايگاهي استثنايي براي خود پيدا كند.

نهايت آنكه اگر چه دخالت و نفوذ سياسي و اقتصادي انگلستان در ايران در اواخر قاجار رو به گسترش گذارد ولي تجارت ايران با روس- تركيه و قفقاز و گرجستان و حتي قاهره بحدي بود كه انگلستان از افزايش روزافزون تجارت روس با ايران شاكي مي شود و گذشته از آن نه تنها صادرات ايران را به كشور هند محدود مي سازد بلكه با صدور كالاهاي منچستر ( حتي از نوع نامرغوب – گزارش كنسول استيونسن 1849 ) به رقابت با كالاي ايراني برمي خيزد و بارها تجار ايراني براي جلوگيري از كالاهاي وارداتي به دربار و شاه متوسل مي شوند و طرفي نمي بندند.

اين قسمت از بحث را با اين نكته به پايان مي بريم كه فرش دستباف ايران همواره قابليت عرضه به بازارهاي جهاني و جذب مشتريان مختلف بخصوص صاحبان ذوق و سليقه و هنر را داشته است . از اواسط قرن نوزده با تسهيل راههاي بازرگاني و تجارتي اين كالاي ايراني باشكوه و جلال به بازارهاي جهاني وارد شد و مورد توجه هزاران هزار خريدار مشتاق و علاقمند در سراسر پهنه اروپا امريكا قرار گرفت تا آنجا كه توليد ايران جوابگوي نياز خريداران نبود.

اما در مورد اينكه فرش دستباف مانعي در راه رشد و توسعه صنعتي كشور شده بايد پرسيد كه فرش دستباف از چه زماني و كجا اين گناه را مرتكب شده است.امكان ايجاد صنعت در حواشي كويرهاي مركزي وجود داشته و يا روستاهاي كوهستاني و يا بين قبايل و عشاير كوچ رو كه اينها همه مراكز توليد فرش بوده است.

در همان دوران كه نويسنده معتقد است بيشترين تجارت ايران ترياك است پولاك نيز مي گويد ” از دو قرن پيش يعني از هنگامي شارون به ايران امده در كار صنايع ايران پيشرفتي رخ نداده است كه هيچ بلكه مي توان گفت زوال و انحطاط نيز در اركان آن بروز كرده است در برابر رقابت اروپاييان كه هر لحظه شديدتر مي شود ساختن بسياري از اقلام و اشياء ديگر صرف نمي كند ” و هم او مي گويد ” از جانب دولت كوچكترين اقدامي براي ترويج و ترفيع كار و پيشه انجام نمي گيرد و حتي برخلاف آن يك نظام نامعقول گمركي واردات كالاهاي خارجي را به ضرر مصنوعات داخلي مملكت تشويق مي كند و از سوي ديگر در اين مملكت جاده و وسايل ارتباطي وجود ندارد ذخاير فلزات در دل خاك مدفون مانده است ……. هر گاه نقايص ابزارها و ماشينها فقدان سرمايه نرخ سرسام آور بهره و اعتبار است را از خاطر دور نداريم ……..”

راوندي در تاريخ اجتماعي ايران نوشته است ” ناگفته نگذاريم كه حمايت سلاطين قاجاريه از مصنوعات داخلي پايه و بناي ملي و اجتماعي و اقتصادي نداشت و بر اساس وطن دوستي و حمايت از مصنوعات داخلي نبود و همينكه اجانب رشوه كلاني مي دارند ورود كالاهاي خارجي آزاد مي شد و كارگاههاي داخلي تعطيل مي گرديد ”

جالب است از قول كرزن در كتاب ايران و قضيه ايران بخوانيم ” سياست اروپا در ايران عبارت بود از صدور هر چه بيشتر كالا به ايران براي فلج كردن صنايع دستي و يا نوفاكتوري و جلوگيري از صنعتي شدن كشور و صدور مواد خام از ايران و تبديل ايران به يك كشور نيمه مستعمره ”

نيازي به دهافراز مشابه از نوشته هاي داخلي و خارجي نيست فقط در قرن بيستم است كه صنايع كشور اندكي رو به رشد مي گذارند و جالب است بدانيم كه در اين دوران فرش دستباف ايران نه فقط هيچگاه مانعي در برابر رشد صنعت نيست بلكه پابپاي رشد صنعتي كشور حركت كرده و سهم خود را با اشتغال در حدود 000/250 نفر در دورافتاده ترين نقاط كشور در رشد و توسعه ملي ايفا مي نمايد.

نهايت آنكه كه به اقتصاددانان محترم توصيه مي شود كه بجاي حمله به كالاي بي دفاع و كم ادعايي نظير فرش نظريات حمايتي و ارشادي خود را متوجه آن صنايع پيشرفته ملي بكنند كه هنوز بعد از 40 سال براي كوچكترين وسيله يدك آن بايد دست نياز به سوي بيگانگان دراز كنيم.

در طول مقاله بلند آقاي مومني آنچنان مسايل مختلف و متفاوتي مطرح گرديده كه متأسفانه از جواب به برخي از آنها ناگزيريم در يك مورد خاص با كمال تأسف بايد بگويم طرح برخي از مسايل اقتصادي ( درست يا غلط ) مسأله ديگري است و در آويختن به برخي مسايل باب طبع روز و سياسي كاري براي توجيه مطلب مسأ؟له ديگري است كه بنظر نمي رسد و چندان كار درستي باشد.اشاره من به بخشي كه در دوره رضا شاه به عنوان شاهدي بر مقاله خويش ياد كرده اند.البته من نيز نظير ايشان و يا خيلي از كسان ديگر به دوره پهلوي و شاه اول و دوم بد گفته ام و به فرصت سوزيها و خودكامگيها و سركوبگريهاي آنها اعتراض كردم .اما در مورد فرش دستباف اگر ايشان مي خواهند در سايه محكوميت رضاشاه حكم به بيهودگي و استعمار بودن فرش دستباف بدهند، بايد بگويم كه سرنا را از دريچه گشاد آن مي زنند.در يك دوره تاريخي بين سالهاي 1308 تا اوايل دهه بيست بهر دليلي خواه به گسترش رشد جهاني انگيزه هاي ناسيوناليستي و خواه به دليل افزايش آگاهي ايرانيان نسبت به غفلتهاي گذشته و خواه به دليل نگاه شونپيستي راسيوناليستي رضاشاه ( كه نظري به آلمان نازي داشت ) هنرهاي ملي ايران مورد حمايت قرار گرفت.هنرمندان برجسته اي در مدرسه صنايع قديم ( مدرسه قالي و هنرهاي زيباي بعدي ) جمع شدند و تعدادي از شاهكارهاي بي بديل هنر ايران را خلق كردند كه به صورت فرش – خاتم و منبت و مينياتور و غيره در كاخهاي سلطنتي و عمارات حكومتي جاي گرفت.توليدكنندگان غالب فرشهاي آن دوره تجار شريف و ميهن پرستي بودند كه بعدها سرمايه خود را در پايه گذاري صنايع كشور به كار گرفتند.تاسيس شركت فرش كه نزديك به چندين دهه خالق بسياري فرشهاي زيبا و با ارزش گرديد يكي از دستاوردهاي مفيد اين دوره است.نكند ايجاد اين بناها و تزيين آنها با هنرهاي ملي و بومي نوعي خيانت به صنايع ملي است و مي بايست كه نظير همان دوران قاجار،كاخها و امارات حكومتي را از اشياء ريز و درشت رومي و تركي و مصري و اروپايي پر مي شد.من ناچارم كه به جناب مومني سفارش كنم كه اندكي از وقت خود را به خواندن تاريخ اجتماعي و فرهنگ اين مملكت اختصاص دهند تا موانع بزرگ رشد و ترقي اجتماعي و فرهنگي كشور را در ( سفرنامه ابراهيم بيك – طالبوف – بيداري ايرانيان )  و كتابهاي ديگر مربوط به آن دوران بخوانند تا ببينند چگونه اين ملت توانسته ذره ذره حيات و فرهنگ خود را از دست حكام و فرمانروايان داخلي و نه خارجيان نجات دهد و چگونه ما بايد هنري مثل فرش را روي چشمان بگذاريم كه در آن دوره هاي سياه جهل و تاريكي توانست بدون اتكاء و به هيچ نيروي خارجي و داخلي مسئوليت تاريخي خود را در نشان دادن توان و قابليت ملتي تا به اين سوي تاريخ بكشد.

در نهايت بحث قسمت اول آقاي مومني از دو گروه ديگر كه توليدكنندگان و تجار فرش مي باشند ياد              كرده اند با ويژگيهاي متفاوت كه به نوع نگاه اقتصادي ايشان به اين مسأله برمي گردد.اولاً معيار قضاوتهاي ايشان كه در اول مقاله شان آمده است وضعيت فرش در دو دهه اخير است كه به يمن حضور ( اقتصاددانان – سياسيون – دولتيون- دلالان – قاچاقچيان – متقلبان – معتقدان به صنعتي شدن فرش – اشتغال گرايان – انبوه سازان – صاحبان مجتمعها – و گروههاي ريز و درشت ديگري كه انواع افكار و ابزار و وسايل ضد ارزش را در فرش وارد كرده اند ) به آنچنان روزگاري افتاد كه هر كس سنگي بر آن مي زند و اين چنين است كه در فرشبافي ايران توليد كننده و تاجر فرش و صادر كننده از يكديگر جدا شده و داراي منافع متفاوتي مي شوند. من از جناب ايشان خواهش مي كنم ضمن مطالعات ايران شناسي به وضع فرش دستباف در سالهاي دهه اول و دوم و قرن حاضر كه بزرگاني چون عمواوغلي و عماد و ارجمند و تفضلي و هنري و ملميقاني و محتشم و غيره كه هم طراح و رنگرز و و توليد كننده بودند و هم فروشنده و بعد هم سرمايه هايشان پشتوانه ثروت و اقتصاد و صنعت اين مملكت قرار گرفت توجه كنند زماني كه نه به حمايت دولت نياز بود و نه به           نظريه پردازاني كه فرش را مدرن كنند و نه دلالان و سودجوياني كه رمق فرش را از درون و بيرون بركشند.

در ميان مباحث مختلفي كه در مقاله مطرح شده و از آن بزيان فرش دستباف شهادت گرفته شده است لحاظ ريالي دارد در قياس با هزينه اي كه براي انها شده ارزش افزوده نيست ( اين واقعيت را هم امروز هم در توليد و فروش فرشهاي برخي توليد كنندگان آگاه كه از مبدا تا بازارهاي جهاني ارزشي چندين ده برابر مي يابد             مي توان ديد )

كالايي كه با حداقل سرمايه گذاري و استفاده از نيروي كاري غير فعال و حاشيه اي در انزواي روستايي محروم و دورافتاده توليد شده و مي تواند به صورت گوهري يگانه در حراجهاي ساتبي و كريستي به فروش رسد داراي ارزش افزوده نيست ؟ آيا كامپيوتري كه بگفته ايشان داراي ارزش 350 دلار است چند سال كاربرد دارد و چگونه مي توان آن را با فرشي كه بعد از 50 سال كاربرد موزه اي شده و حتي نمونه هاي كهنه و با قيمتهاي گزاف دست بدست مي شود قياس كرد.

آيا فهميدن اين مسأله سخت است كه انسانهاي فرهيخته و هنردوست جهان بودند كه هنرهاي ملي ما و بخصوص فرش را شناختند  و راجع به به آنها كتاب و مقاله در رساله نوشتند و ما مرتباً آسمان و ريسمان بهم مي بافيم تا آنان را جاسوس و خائن جلوه دهيم. چرا به جاي اين دست و پازدنهاي غم انگيز سعي در شناخت تواناييهاي سرزمين و ملت خود نمي كنيم.

2- نگاه تكنيكي و فني 

منطق حكم مي كرد كه اين بحث را در ابتداي مطلب شروع كنيم زيرا كه دشوارترين و دردناك ترين مسأله در مورد فرش دستباف آن است كه ما هنوز اين كالا ( كالا به مفهوم عام – همانطور كه يك تابلوي هنري هم مي تواند كالا باشد ) را نمي شناسيم و بر سر تعريف آن مشكل داريم.بر ايشان كه يك اقتصاددانند            نمي توان خرده گرفت كه فرش دستباف را نشناسند ما در ميان جامعه فرش و كساني كه ادعاي ديرينه بر فرش دستباف دارند بسيار كسان را مي بينيم كه از فرش آنچنان صحبت مي كنند كه گويي نخود و لوبيا و دمپايي پلاستيكي و گوني و نهايت كامپيوتر و ماشين . نيز همان كسان كه در فرش از انبوه سازي و            مجتمع سازي صحبت مي كنند و مفهوم نقشه هاي چاپي و تكثير و كامپيوتر و رباط بافنده را در فرش دستباف نمي دانند و پيوستن به اوپك فرش را افتخار بزرگي تلقي مي كنند.در اينجا ما را با آنان كه با مخدوش كردن و بي هويت كردن نقوش و انواع تقلبات فرش را از ماهيت ذاتي و دروني خود تهي مي سازند بحثي نيست، چون آنان پاداش نادرستي خود را به حق دريافت كردند ولي آن نگاه چند ارزشي كه به تازه گي فرش دستباف را ميدان تافت و تاز خود قرار داده نياز به چالش گسترده تري دارد . در مورد فرش دستباف ناچاريم به آنها يادآور شويم كه اولاً فرش دستباف نه توليدي از نوع گندم است و نه از نوع شراب و نه از نوع ترياك.فرش كالايي فرهنگي است زيرا كه علاوه بر دست ، ذهن و انديشه و فرهنگ انساني در آن دخالت دارد. گندم و شراب و ترياك را مي توان در همه جاي جهان توليد كرد، اگر قرار باشد فرش دستباف با توليدي در مقام قياس قرار گيرد، آن كالا مي تواند نقاشي – موسيقي – شعر و حتي سينما باشد.درك اين مسأله چندان دشوار نيست كه ما در سرزمين خود متجاوز از چندين هزار طرح و نقشه داريم كه هر يك با ديگري متفاوت است. فرشهايي كه از هويت ملي و قومي صحبت مي كنند، از تاريخ از فرهنگ از هنر از زيباشناسي مردمي در حاشيه كوير، از سرگرداني قوم كرد و فقر و تنگدستي قوم بلوچ، گرمابخش زمستانهاي سخت اند و آرامش بخش دوران آشوب و ناامني. فرش دستباف از دروني ترين لايه هاي تاريخ ما بدر آمده و بيش از هر عنصر ديگري در جامعه ما ايراني است.كدام هنر ديگري را در جهان مي توان يافت كه اين چنين منعكس كننده خصوصيات متنوع و رنگين ملت خويش باشد. درست است مردم دنيا در دو قرن اخير كه مصادف با رشد و شكوفايي صنعتي در جهان است روي به فرش دستباف آوردند ولي ساده انديشي است اگر گسترش تجارت فرش را در قرن نوزدهم ناشي از سياستهاي استعماري بدانيمشايد استثمار بتواند برزيل را وابسته قهوه كوبا را وابسته شكر و بوليوي را وابسته مس و افريقا را به عاج و الماس و بسياري از كشورها را وابسته نفت بنمايد.اما هيچ استعماري نه مي تواند و نه مي خواهد كه فرهنگ و هنر ملتي را شهره جهاني بگرداند.اين واقعيتي است كه فرش دستباف ايران زماني وارد بازارهاي جهاني شد كه بيش از آن انواع فرشهاي و                     كف پوشهاي زيبا و متنوع از اروپا در اروپا وجود داشت .بنابراين چرا جامعه عمدتاً فرهيخته اروپايي و بعضاً امريكايي به اين كالا روي كرد.در اين مسأله دو عامل مهم قابل ذكر است اول زيبايي و غناي بكر انساني و عارفانه و به شدت و دكوراتيو كه در قياس با هر نوع پوشش مدرن يگانگي و جلاي خاص خويش را برخ           مي كشيد. مسأله مهم ديگر كاربردي بودن اين كالاست بر بستري از نقوشي كه بعضاً ريشه در كهن ترين ادوار تاريخ دارند و به نوعي خصلت جاودانگي و پايداري يافته اند ( نگاهي به هنرهاي دستي و صنعتي از نوع سفال – شيشه – فلز كاري – حكاكي و غيره سواي ارزشهاي زيباشناسانه و يا فرهنگي آنان نشان مي دهد كه كليه اين كالاها در قياس با انواع مدرن و امروزين، خاصيت پايدار كاربردي خود را از دست داد و به كالاي تزييني و فانتزي تبديل شده اند )

بنابراين ضمن آنكه با لفظ اقتصاد معيشتي و محتواي تحقيرآميزي كه در آن نهفته مخالفيم، مي پذيريم كه فرش دستباف ايران ارزش اقتصادي است، ولي نه بخاطر سياستهاي استعمارگر پير ( حتي به بعضي گفته ها صهيونيستها ) بلكه به دليل زيبايي لايزال و رمزآميزي كه در طول زمان بدان دست يافته و محتواي دروني و ذاتي كه آنرا در پاريس و به بروكسل و وين ( نه لندن ) در كنار مدرنترين تابلوها و آثار هنري زمان قرار داده پاسخگوي ذائقه هنردوستان جهان ساخته است. از اين تكرارها درگذريم به بحث چگونگي توليد فرش بپردازيم به لحاظ فني توليد فرش دستباف بسيار ابتدايي بوده و با اولين دوره هاي توليد آن كه به هزاره هاي پيش مي رسد تفاوتي نكرده است و نبايد بكند. چنانچه كساني فكر مي كنند كه بايد بر دار فرش و بالا بر آن موتوري نصب كرد و يا چله ها را به طور اتوماتيك پيچيد و نقشه ها را با كامپيوتر ترسيم كرد و بر جاي بافنده نقشه خوان مكانيكي و رباط بافننده قرارداد، توليد فرش دستباف را با توليد فرش ماشيني و موكت اشتباه  كرده اند اگر فرش دستباف ايران ( يعني آنچه كه قبل از اين دوره ها ي اخير از فرش دستباف ايراني در حافظه جهان بود ) ارزش بهمراه خويش دارد، مديون حضور و انديشه انسان ايراني در لحظه لحظه               شكل گيري و خلق آن است، آنهم به دست زنان روستايي و مردان آفتاب نشين كه لحظات خاكستري بيهودگي و بيكاري خويش را تبديل به رنگها و نقشه هاي دلنشين فرش مي كنند و تصوري از صنايعي كه هيچگاه به حول و حوش زندگي آنها نخواهد رسيد ، ندارند.

نهايت آنكه فرش دستباف ايران فرش روستاهاي دامنه كوهها و عشاير بدون قرار و شهرهاي كوچك حواشي كوير است.مردمان اين نواحي نه تنها با كمك اين حرفه سودمند همواره به زندگي خويش گرما و زيبايي بخشيده اند بلكه آن را وسيله اي براي بي نيازي خويش ساخته اند.

فرش دستباف كالايي پوششي و در نهايت كالايي براي مبادله ميان قبيله اي بوده كه تحول و تطور آن به طرف يك هنر تجسمي زيبا به آن قابليت گسترده تجاري و اقتصادي بخشيده و هيچ چيز جز شرايط زيست محيطي و نياز محدود قومي و بومي در توليد و گسترش آن نقش نداشته است.

از مواردي كه آقاي مومني و غالب اقتصاديون و يا صنعت گرايان بر فرش دستباف خرده مي گيرند پايين بودن راندمان و عدم امكان كنترل بر توليد است اين نظريه كه با مقايسه نامربوطي نظير مقايسه گره هاي كارگران بافنده با كار كارگران نهايتاً رو به نظريه هايي درباره ايجاد مجتمعها و استفاده از ابزار مكانيكي و يا استفاده از رباطها و كامپيوتر و غيره نموده را پيش آورده و يا اصولاً به كل توليد فرش خط بطلان مي كشد و هيچ جز نگاه سرد و تلخ و عبوس و بيگانه تكنوكراتها و مقلدان بيمايه آنها نسبت به فرش نيست.

توليد فرش يعني آنچه ما از آن دفاع مي كنيم حاصل زايش شور و ذوق خلاق بر بستر حافظه متصل به تاريخ يك انسان است.انساني كه جايگاه رويش و بالندگي خويش را بر گستره ي سرزميني بنام ايران يافته است و كيفيت در مقايسه با يك توليد صنعتي و مادي مطلق گراي مادي چه در غالب تفكر و چه در شكل ابزار با تغيير محتوايي و ارزشي فرش دستباف ، آنرا به وضعيت كنوني دچار ساخته اند.

آخرين مسأله اي كه در اين بخش به ان خواهيم پرداخت طرح مسأله توليد كنندگان خرده پاي و ستمي است كه بر آنان مي ذود.اين واقعيت كه مي توان آنرا بنوعي پاشنه آشيل فرش دستباف ايران بحساب آورد از چند سو قابل بحث است.

1- دلسوزيهاي احساسي و غالباً ناآگاهانه كه انگشتان خون آلود و كمر خم شده و انواع مصائب انساني و غير انساني را جزء لاينفك فرش دستباف مي شمارد و با مكرر كردن اين مطلب ( كه بدان خواهيم پرداخت ) بر فرش و بافندگان زحمتكش آن ستم روا مي دارد.

2- گروههاي تكنوكرات كه به صورت هدفمند و به قصد بي ارزش كردن توليد فرش به طبل اين مسأله مي كوبند.

3- گروه سومي كه گاه قشر جوان و يا گروههايي هستند كه ظاهراً با قصد كمك به فرش با پيشنهاداتي نظير مكانيكي كردن دارد يا ابزار فرش و يا ساخت رباطهاي بافنده و استفاده از كامپيوتر با سوق دادن فرش به طرف ماشيني شدن در واقع آب به آسياب مخالفان توليد فرش مي ريزند.

از آنجا كه در مقاله مورد بحث موضوع بافندگان تحت ستم و استثمار شده به دلايلي كه تا حدودي خود اشاره كردند مسكوت گذارده شده است ، ما نيز با تكرار يك مسأله روشن و بديهي اين بحث را به زماني ديگر كه ايشان از قالب تئوريهاي فرا جهاني اقتصادي درآمده به فضاي واقعيتهاي فرش دستباف نزديك شوند واگذار مي كنيم.فرش دستباف كاري جذاب ، آرام بخش عرفاني ( عرفان مثبت و خلاق ) خودكفا- سودآور و با ارزش است.من نمي دانم ايشان در پهنه فرشبافي اين سرزمين چقدر پرسه زده اند.اما صاحب قلم بعنوان فردي عاشق فرهنگ و هنر اين كشور، بسياري از گوشه هاي اين كشور را با بهانه فرش دستباف زير پا گذارده ام. زناني ديده ام كه در كنار گهواره كودك و سفره گسترده خانه خود زير سقف گرمابخش خانه در انتظار همسر به زراعت رفته با عشق و آرامش آنچنان گلدوزي مي كنند يا براي كودك خود لالايي                   مي خوانند، انبوهي از نقوش و رنگهاي زيبا را گره گره بر تارهاي دار مي ريزند.من بر دست زنان بافنده النگوي طلا در كنار اطاقشان چندين فرش لوله شده به عنوان پس انداز ديده ام.شايد اين تصور مربوط به خواب و رويايي از ياد رفته و زمانهايي گمشده باشد، ولي واقعيت آن است كه فرش دستباف مي تواند چنين باشد اگر ما بر اين توليد جفا نكنيم بافنده آن را مورد حمايت قرار دهيم ، به مصالح و نيازها و اندوخته هاي گرانبهاي ذهني آنان كه ريشه در فرهنگي كهن و تاريخي دارد بها دهيم و حق پيشرفت را از آنان دريغ نكنيم دست بهره كشي و استثمار را ( كه در هر حرفه ديگري نيز مي تواند باشد ) بشكنيم ، به افكار بيماري كه اين حرفه زيبا و انساني را با گوني بافي يكسان تصور مي كند اجازه ورود با اين مراكز توليد هنر و خلاقيت ندهيم روستاها را ويران نكنيم عشاير را مجبور به اسكان نكنيم تا بدست آنها نقشه هاي چاپي يك رنگ و يك شكل بدهيم و فرهنگ غني انها را نابود سازيم.

اگر همه اين كساني كه درست يا نادرست بر ناهنجاريهاي توليد فرش معترضند فرياد خود را بر سر مسئولاني مي كشيدند كه حتي حق بيمه و بهداشت را از معدود كارگران مجتمعها دريغ كردند.شايد كارگران قاليباف روزگار بهتري داشتند.

3- نگاه هنري

اما در بخش آخر مقاله ايشان كه از نظر من روشن ترين قسمت مطلب بوده و به همين دليل هم براستي قابل پاسخگويي است.بخش پيشنهادي و ارشادي مقاله است.در اين قسمت مقاله آمده است ” براي آنكه مسأله فرش در ايران يك جايگاه منطقي پيدا كند و راه بر هر نوع سوءاستفاده و تحريك احساسات و برخوردهاي فرصت طلبانه ( لابد از طرف مدافعان فرش ) بسته شود چه در سطح دولت و نظام تصميم گيري كشور و چه در سطح رسانه ها بايستي چند مسأله از همديگر تفكيك شوند ، مسأله اول تفكيك جنبه هاي هنري فرش از جنبه هاي اقتصادي آن است .”

هيچ مسأله در فرش دستباف به اندازه اين تئوري كه اقتصاد و هنر فرش بايد از يكديگر جدا شود گوياي آن نيست كه در سرزميني كه ادعاي سه هزار سال تاريخ فرش دارد و در جهان به بافت زيباترين فرشها شهره است تا چه حد ماهيت اين كالا ناشناخته است. به راستي هنر در فرش چيست ؟ چگونه مي توان آنرا از اقتصاد جدا كرد ؟ هنر آيا فرشهاي ريزباف صد گره و هزار رنگ است ؟ آيا فرشهاي ابريشمي و يا تابلوهاي مينياتوري آيا فرش نوع شهري است يا روستايي طراح و يا بافنده آن داراي تخصص خاصي است ؟

نمي خواهيم وارد اين دور تسلسل شويم كه چگونه هيچكدام از اينها نمي تواند مفهوم هنر را در فرش نشان دهد.تعداد رنگ زياد را كه امروز بخوبي بر ماشينهاي پانصد گره و پانصد رنگ و غيره قابل توليد است ( فرشهاي ريزبافي كه چشم و اعصاب بافنده را نابود مي كند هيچگاه در فرش بافي كهن ما امتيازي نبوده است ) كاربرد ابريشم و حتي زري و جواهر هم در فرش ارزش مادي خود را دريافت مي كند و تابلو فرش هم از نظر ما نهايتاً كاري تكنيكي است.

اما اگر ايشان تعريفي غير از اين از فرش ندارند ، ما مي خواهيم تعريف خود را ارايه دهيم .فرش هنري از نظر ما كالايي كاربردي است كه آن بافنده روستايي با استفاده از حداقل رنگ و با بهره گيري از موج سيال ذهن غني و رنگين خويش بر بستر احساس و عواطفي كه هر لحظه آن با لحظه ديگر متفاوت است مي بافد و اين نوع فرش توليدي بوده كه براساس نياز به وجود آمده و در عمل چه براي مصرف مشخصي چه براي مبادله و چه براي عرضه به بازار مفهوم اقتصادي يافته است.

فرش دستباف كالايي كاربردي بوده كه در طول تاريخ در گذر عوامل انساني و اجتماعي شكلي از نوعي هنر تجسمي زيبا يافته كه اين كيفيت به آن ابعاد اقتصادي گسترده و جهاني بخشيده است.

بنابراين نه فقط هنر فرش  بدون اقتصاد بي معني است بلكه فرش با مفهوم اقتصادي مطلق نيز كه قطعاً رو به سوي توليد انبوه و صنعتي و سري سازي دارد به كلي با فرش دستباف ايراني به مفهوم فرهنگي آن بيگانه است.

بقيه مسأله هم تكرار فقر و ناسودآوري فرش دستباف است و پيشنهاد اينكه در فرش نوآوري شده تكنولوژي جديد خلق شود كه به آنها در صفحات قبل اشاره شد.

اگر چه ناچاريم كه بحث را در اينجا به پايان ببريم ولي مايلم در آخر مطلب اعتراف كنم كه در يك مسأله با ايشان توافق دارم و آن اينكه متأسفانه سرنوشت فرش دستباف ايران در دست كساني قرار گرفته كه كوچكترين احساس علاقه و تعصبي نسبت به سرنوشت كالايي كه گاه همه هستي خود را مديون آن هستند ندارند.من هم با ايشان موافقم كه بخش تجارت و صادرات جز به بالا و پايين شدن منافع خود نمي انديشد همواره بيشتر مي خواهد،بدون آنكه اندك هزينه براي بهبود كار خود بكند.مصراً خواستار حمايت دولت است و حتي هزيه آگهي فرش خود را از جيب دولت طلب مي كند بدون انكه نگران كيفيت كالايي باشد كه آبر حيثيت سرزمينش را به مخاطره خواهد افكند. نه سرنوشت توليد براي او مهم است و نه توليد كننده و نه كارگر ، در تمام طول سالهايي كه فرش ايران غمگنانه و بي پناه بدست نااهلان و ناآشنايان رو به سقوط داشت ، هيچگاه اين گروه حتي نه تنها انگشت خود را در دفاع از فرش تكان نداد.بلكه با توسل به بهانه هاي واهي نظير از دست رفتن بازارها ( كه گناه آن صددرصد به گردن خود او بود ) حضور رقبا ( كه فقط توليدكنندگاني سري ساز و كپي كار صنعتي هستند ) نوآوري ( بي توجه به هزاران نقشه فراموش شده اي كه ذخاير فرش ما بوده اند ) و مجتمع سازي و انبوه سازي و سفارش پذيري، مانع از ان شدند كه مسايل فرش را به تحليلهاي منطقي و اصولي بيفتد.

شايد تلخي مقاله حاضر و اينكه تا چه حد فرش دستباف ايران  بي پناه است باعث شد كه اندكي سهم تجار و توليدكنندگان شريف و مسئول را ناديده بگيرم كه پوزشي بدهكارم.

نهايت آنكه از راهنماييها و ارشادات ايشان براي بهبود وضع فرش دستباف ممنونيم اما از نظر نگارنده فرش ايران زماني راهي به سوي نجات خواهد يافت كه در مقابل مقاله اي اين چنين صدها قلم و گفتار و اعتراض به حركت درآيد.

 

والسلام

دیدگاه ها (0)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *