همچنان که در بالا اشاره کردم بازگشت عدهای از قالیبافان (حتی آنان که مدتها از قالیبافی دور بودند) به شهرهای کوچک و روستاها بهدنبال خود گسترش تولید فرش را به همراه آورد و درنهایت نگاه رضامندانه مسئولان به دلیل تصور ارزآوری. این امر را به انبوهسازی گسترده -ای بدل کرد که برای آن از قبل اندیشیده نشده بود.
نیاز به نقشه مواد اولیه نخهای رنگ شده (رنگ) مواردی بود که بهشدت خود را نشان داد. این امر به همراه خود آسیبهای جدی به فرش وارد آورد که کمترین آنها استفاده از الیاف نامرغوب ورود و استفاده گسترده از نقشههای چاپی و زیراکسی انتقال و جابجایی نقشههای مناطق و رنگهای صنعتی عمدتاً شناخته نشده و موارد دیگر که به آنها اشاره خواهیم داشت. هیچ فرد ویا نهاد و سازمانی نه ازاین مساله آگاه بود و نه توجهی بدان داشت. میتوان حدس زد که همانطور که بعدها دیده شد چه آسیبهای غیرقابل جبرانی به فرش دستباف، هنر ملی ایران وارد شد.
یکی ازاین موارد بافت گسترده و وسیع فرشهای بومی سایر مناطق ایران که بعضاً خود نقشههای زیبا داشتند استفاده از نقشه فرش نایین بود که یک دورهای فرشبافی ایران را در سیطره خود گرفت. به این مساله باید بیفزاییم که سادگی نسبی طرح و محدود بودن تعداد رنگهای این فرش آن را بهشدت موردتوجه قالیبافان قرار داده و علاوه بر آن صاحبان تولید که علاوه بر در اختیار گذاردن نقشه چاپی از تولید فرش نایین حمایت میکردند. درنهایت انبوه تولیدات یکنواخت و عمدتا نامرغوب و که بعضا بیتاثیر نبود بعضاً جفتیبافی باعث زمین خوردن این فرش و بیشتر بافندگان شد.
بهرحال این مساله که برای من بهعنوان یک منتقد دایمی ناگوار بود علاوه بر نوشتن مقالات وسخنرانیها که بعضا بیتاثیر نبود (ازجمله سخنرانی بدون برنامه من در بازار کاشان وزیر گنبد امینالدوله که بسیاری از کاشانیان آنرا بعد از متجاوز از دودهه به یاد داشتند) درباره زیانهای بافت نقشههای فرش مناطق دیگر بهویژه مناطقی که خود نقشههای زیبا دارند. شروع به نوشتن کتاب نایین که عکس العملی دربرابر وضعیت ناگوار پیشآمده کردم.
در شهر زیبای نایین موردتایید و همراهی برخی از تولیدکنندگان و اهل بازار قرار گرفتم. یکی از آنان آقای چنگیزی بود که امیدوارم مرا بخاطر داشته باشد آقای نقیبزاده نایینی که بخاطرم نمیآید که او را در نایین ملاقات کرده باشم ولی حضور هرساله او در نمایشگاه فرش با آن که به علت آسیب پاهایش بر اثر تصادف بر صندلی چرخدار مینشستو نمایش فرشهای زیبایش باعث آشنایی ما شد و کتاب نایین رابطه دوستانهای بین ما به وجود آورد.
نوشتن خلاصهای از تاریخ منطقه معمولا یکی از علایق من بود که ابتدا با خرید برخی کتابهایی که در دسترس بود و بعد از آن دیدار با برخی صاحبنظران در زمینههای اجتماعی و تاریخی یکی از لذتبخشترین بخشهای کارم بود. درمورد فرش نایین شناختی عمومی از رنگ و نقشههای متداول آن داشتم اما تا زمانی که مجموعه فرشهای پیر هنرمند نایینی فتح الله حبیبیان را ندیده بودم مفهوم زیبایی و کیفیتی از فرش نایین را که به نظر میرسید در انحصار خود او بود نمیشناختم. حبیبیان که ظاهراً از وارثان مهماننوازی و سفره داری سنتی ایرانی بود تا آنجا که بخاطر دارم یکی از روزها حوالی ظهر که میخواستیم ازخانهاش خداحافظی کنیم عصبانی شد و گفت به نشینید مگر من گدا هستم که میخواهید بروید وقتی به چهرهاش نگاه کردم به ناراحتی جدی او پی بردم بهاینترتیب وی دو سه روزی پذیرای ما بود و شب مرا به خانه دخترش فرستاد و در خانه خودش اطاقی برای عکاس ترتیب داد..
هنگامی که پای صحبتش نشستیم خاطرات جذابی از حافظهاش نقل کرد که بخشی از آنها را بهصورت مصاحبه در مجله نقش و فرش چاپ کردم. اما با ارزشترین دستاورد این سفر زمانی بود که پیر هنرمند نایینی گنجینه فرشهای زیبای خودرا بروی ما گشود (با آن که نایین فرشبافی کهنی در برخی مناطق ازجمله تودشک داشته است) من همواره فرشبافی نایین را متاثر از فرشهای اصفهان میدانستم ولی در نایین بود که دانستم نگاه برخاسته از بوم و سرزمین و قلم ریشهدار طراح نایینی چه تاثیر عمیقی بر هویت هر شیی هنری ازجمله فرش دستباف میتواند داشته باشد که این چنین فرش نایین را از فرش اصفهان متمایز کند.
بیرون از خانه حبیبیان در بازار صرف نظر از کارهای چند تولیدکننده شناخته شده قدیمی که این فرشها را بنحو عجیبی یکنواخت کرده بود و همچنان که همیشه در نقدهایم از فرش-های تقلیدی اشاره کرده بودم که متاسفانه تقلید گسترده و بیحساب از فرش نایین نهفقط به فرش مناطقی غیر از نایین بلکه به فرشبافی منحصربهفرد و زیبای نایین نیز لطمهزده و بهنوعی بر خلاقیت و تنوع طرحهای آن آسیب میرساند. و اکنون متاسفانه تحقق این امر تا حدودی جلوی چشمانم بود. بهرحال از شهر نایین با آن هوای خوش و محیط آرام و با صفای آن پس از دیدار عبابافیهای که فضاهای کنده شده غار مانند که بنا به گفتهها قدمت آنها به سدهها میرسد با. خاطرهای خوش برگشتیم و کتاب تقریباً بدون مسالهای بهپایان رسید.
فرش نایین به وسیله آقای منصوری در انتشارات فرهنگان چاپ شد آقای مهندس منصوری برادر همسر مرحوم نادر ابراهیمی بود که ما از گذشتههای دور باهم دوست و هم حزبی بودیم و من به وسیله او با مهندس منصوری آشنا شدم (البته بعد دانستم که اشنای مشترک دیگری داریم که دکتر پور کاشانی است. یادش گرامی) مهندس منصوری ابتدا در موسسه پکا که جهت توزیع کتاب بوجود آمده بود کار میکرد و سپس فرهنگان را تاسیس کرد. باتوجهبه خواست مهندس منصوری که کارش را تازه ایجاد کرده بود من با دریافت تعدادی کتاب حق چاپ را به او واگذار کردم و تا آنجا که میدانم کتاب نایین یکی از موفقترین کتابهای من بود و بزودی فروش رفت.
ظاهرا مهندس منصوری نیز چون من در بعضی کارها شانس نداشت و بعد از پکا انتشاراتی فرهنگانزا را بست و البته قبل از آن فیلم و زینکهای کتاب را برای من فرستاد که هرچند نسبت به شکل چاپ امروزی چندان به کارم نیامد ولی از او تشکر کردم.
منصوری را چندی پیش با پارکینسون و احتمالاً آلزایمری شدید در نمایشگاه فرش دیدم که برایش اگر هست (ازاین لفظ عذر میخواهم ولی به سن و سال خودم و او که احتمالاً اگر از من بزرگتر نباشد همسن من بوده است نگاه میکنم) امید بهبودی آرزومی کنم کتاب نایین را دلم میخواست که تجدید چاپ کنم ولی متاسفانه شرایطی فراهم نیامد.