دیدار با طراحان زنده کرمان که بعضا هنوز سایه های کم رنگی از قلم استادان بزرگ گذشته در قلم آنها دیده می-شد مانع از آن نشد که به جستجوی دوران حسن خان و حسین خان و زمان خان و تولید کنندگان بزرگی چون ارجمند و دیگران برویم.برخی از نقشه¬های مربوط به طراحان گذشته را از شرکت فرش و بندرت در ارتباط با برخی افراد شناسائی کردیم
برخی از نقشه¬های قدیمی فرش کرمان که دراختیار شرکت فرش کاشان بود داستانی متفاوت از نقشه های یاد شده مربوط به میراث فرهنگی بود این نقشه ها بخشی از میراثی بود که از کمپانی شرق و سایر خارجیانی که قبل از ایجاد شعبه شرکت فرش در کرمان فعالیت می¬کردند و غالب طراحان بزرگ را درانحصار خود داشتند باقیمانده و سپس به این شرکت منتقل شده بود و بعدها بعد از کشف مجدد آنها که کتاب طراحان در پیدائی آنها بی تاثیر نبود و گذراندن ماجراهای دیگر به مرکز اسناد منتقل شد.
نهایت آنکه چندی قبل در بازدیدی از برخی نقشه ها در مرکز اسناد ملی ضمن احساس شادی از اینکه نقشه¬ها به مکانی امن انتقال یافته و از خطر بزرگ انهدام رسته بودند مساله دیگری را بیادم آورد هیچگاه تلاشی برای شناسائی این نقشه ها از طرف کارشناسان (یا کسانی که حداقل تاریخی از گذشته فرش می¬دانستند)که بسیاری دارای نام یا تاریخ و حتی سبک مشخص ازیک منطقه خاص بود به عمل نیامده بود
از این رو لازم بود که برخی از آسیبهائی را که ممکن بود در اثر نا آشنائی ترمیم کنندگان با ویژگی¬های یک نقشه باعث آسیب آنها شود یادآوری کردم و همان زمان شاهد ی براین امر رسید که چسبی که جهت ترمیم نقشه برروی نام و تاریخ نقشه بر حاشیه چسبانیده شده بود بر روی نام حسنخان طراح بزرگ فرش کرمان در دهه¬های یاد شده ‚چسبانیده شده بود.
سفر به کرمان بنوعی سفر به گذشته های دورتر تاریخ فرش دستباف بود زمانی که فرش کرمان با زیبا ترین طرح¬ها و بهترین مواد و رنگ¬ها وبا گره ¬های سالم و بدون نقص تهیه می¬شد و با فخر به زیبایی خویش مرزها درمی¬نوردید. سفر¬های کرمان دریچه دیگری در راهی که پیش رو داشتیم گشاد و نشان داد که بدرستی حتی اگر به شانس و تصادف گام در.دنیای پنهان و فراموش شده-ای نهاده ایم، توجه به آن تا چه حد ممکن است بتواند در بازکردن گره¬ی کوری که بنظر میرسید بر سرنوشت فرش ایران خورده یاری نماید
درکرمان به مدد دوستی که همکار زمان اشتغال من بود مشکل جا ومحل اسکان را هیچگاه حس نکردیم مهندس (ر)همراه همسر مهمان نواز وخوش برخوردش ازچند سال پیش به عنوان رئیس موسسه استاندارد در کرمان اقامت داشت وروی گشاده و مهربان خوش برخورد او دوستان بسیاری در کرمان برایش گرد آورده بود که راهگشای منزل بیاری از خانواده های صاحب نام کرمان ازجمله خانواده ارجمند و همچنین دیدار با مستر تیمو یونانی پسر اولین رئیس شرکت فرش کرمان بود که با بانوئی کرمانی ازدواج کرده وماندگار کرمان شده بود.
دیدار باغ زیبای ماهان (باغ شازده )که نمادی از یک بنای زیبای ایرانی و در ضمن کویری بود شهر راور تاسیسات گنجعلی-خان که در انتظار دست مرحمتی برای بازسازی بود،گاه خستگی را تن مابیرون می-برد.
آخرین سفر ما تبریز بود اگرچه به دلیل آنکه گاه سفر به شهرهای مختلف باهم تداخل می¬کرد هیچ یک از سفرها آخرین نبود ولی از آنجا که سفرهای ما به¬درازا کشیده بود شاید که می بایست نقطه پایانی براین سفرها می¬گذاشتیم.
با وجود طولانی شدن کار از نوع تحقیق و آنچه که ظاهرا در¬شهرهای مختلف تعقیب می-کردیم و عکس¬هائی که گاه به وسیله عکاسان ارائه می-شد وکه گزارش های گاهگاهی کارها بخصوص از سوی کسانی که به صورت ماموریت با ما همراه بودند کارفرمایان ماراشگفت زده کرده و به میزان زیادی به موضوع علاقمند شده بودند و شاید بخش مهم ارزشی که کتاب یافت مدیون درک و دریافت مدیران سروش و امکاناتی بود که با سعه صدر دراختیار گذاردند.
البته باید به این مساله اشاره کنم که من خواه به خاطر نوع تفکر و خواه به علت اندکی محافظه¬ کاری اخلاقی که داشتم اهل اسراف نبودم بسیاری مواقع در منزل دوستان و فامیل استقرار میافتم (عکاس و گاه راننده نیز به خوابگاه رادیو تلویزیون (اگر وجود داشت) می¬رفتند
تبریز شهری بزرگ با سابقه تاریخی و شهره به آزادیخواهی و من یک چهارم خون تبریزی داشتم که پدر بزرگم تبریزی بود و با افتخار به آنکه عموی من (که بیشتر تبریزی بود)با نام میرزا قاسم¬خان تبریزی سرمایه-گذار روزنامه صوراسرافیل و دوست و هم¬رزم میرزا جهانگیرخان شیرازی (مسئول )و علی اکبر دهخدا (نویسنده )آن روزنامه بود واینکه وی دردوره ای که شاید میزان اهالی باسواد کشور شاید به یک درصد نمی رسید وی به سرمایه گزاری درکاری آزادیخواهانه دست زده کاری درحد فداکاری بود.البته باید اشاره کنم که وی مدتی را در قفقاز گذرانده وبی شک تحت تاثیرآزادیخواهان آنجا قرار گزفته بود.وی ودهخدا به نحوی شگفت از چنگال خشونت محمد علیشاه که جهانگیرخان جوان شهید راه آن شد گریختند.
جهانگیرخان بنام صوراسرافیل شناخته می¬شود.درحالی که طبق رسم آنزمان (که نام فامیل وجود نداشت )وی بنام زادگاهش شیراز نامیده می-شد و صوراسرافیل لقبی بود که عموی من در زمان رضاشاه که دادن نام فامیل رسم شد برای خود اختیار کرد .وی مردی نیک نام و راستکار بود واز آنجا که در زمان رضاشاه پست-های دولتی در سطح وزیر و شهردار و استاندار و غیره گرفت (در فضای تاریخ نویسی ایران که زیر نفوذ چپ قرار داشت )نامش زیر سایه شهرت شاه قرار گرفت
‘گذشته از آن احمد کسروی پژوهشگری که مراد ومحبوب دوران جوانی من و نویسنده کتاب معروف تاریخ مشروطه ایران اهل این شهربود ازوی که زمانی در دادگستری کار میکرد به نیکی ودرستی یاد میکند.
با این پیش زمینه و برخی آشنائی¬های دیگری که در این شهر داشتم به دیدار تبریز رفتیم فرش¬های تبریز به نوآوری در تنوع نقش-ها و رنگ¬ها شهرت داشت اگرچه علیرغم داشتن تولید کنندگان و تجار نامدار دسترسی ما به فرش¬ها و نقشه های این شهر اندک بود ولی در همان زمان تعداد قابل توجهی طراح مشغول کار بودند که برخی سابقه از پدران خویش داشتند.ظاهرا یکی از دلایل این عدم دسترسی به فرش-های بزرگ پارچه انتقال آنها به محل عکاسی و یا بودن درون خانه ها عنوان می-شد.
البته ما از نظر عکاسی فرشهای بزرگ مشکل نداشتیم چنانچه محل تامین می¬شد (عکاس قفسی ساخته بود که می-توانست با جرثقیل بالای فرش برود)مساله حل بود.بهرحال خواه به دلیل عدم اقبال و یا مشکل انتقال فرشها جز چند مورد ازطرف تعداد محدودی از تجار و طراح آن چنان که می-خواستیم حاصلی نداشت اما نکته ای که بخوبی بر روی فرش-ها و حتی نقشه ها و طرح¬های بیشتری که دیدیم و به طور محسوسی قابل لمس بود تفاوت آنها بود آن زمان شاید این تنوع ناشی از هنر و نوآوری فرش تبریز و با نگاهی به خریداران آن سوی مرز بود.
من در آن زمان از غوطه خوردن در امواج زیبائی¬های فرش¬های اصفهان با شیوه اصیل و یکدست طراحی و همچنین فرش کرمان که علیرغم حالت انفعال خویش هویتی قابل شناسائی داشت و فرش زیبا و منحصر به فرد عمواوغلی که هویت فرش مشهد در آن انعکاس می-یافت سرشار بودم اما برخورد با فرش تبریز داستان دیگری بود.
تردیدی نبود که فرش تبریز.از زیباترین و معروفترین فرش¬های ایران بود (و من این امر را سال¬های بعد با فرشهای قدیمی بسیاری که دیدم بیشتر دریافتم ).اما در فرش تبریز چیزی دیده می-شد که شاید می-شد آنرا نوعی گسست و یا گریز از گذشته تلقی کرد.اگرچه هنوز هنرمندانی بودند که به مدد قلم زیبا و تنوع و تعددی که در نقوش و رنگ-ها به کار می-برد(استفاده از طرح-هائی از نوع فرشچیان که می¬رفت رواج یابد) آینده را زیبا نشان می¬دادند ولی من که آن زمان شاید تنها براساس احساسی که از سفرهای چندگانه خود و دریافتی که از فرش-های خوب سنتی داشتم لازم دانستم ک نگرانی خود را برای هنرمند طراح جوانی که طرحی به سبک گوبلن کارکرده و کار او توفیق یافته بود مطرح کنم و اینکه شاید لازم باشد در تغئیر شیوه سنتی و شناخته شده اندکی احتیاط به کار رود (درکتاب به این مطلب اشاره شده است)
شاید در آن زمان احساس من از روند این تحول و حرکت شتاب آلودی که به عنوان نوآوری در برخی نقاط دیده می-شد حسی خام و غریزی بود اما تجربیات سال-های بعد و تحولات بی منطق و گاه ناآگاهانه¬ای که فرش ایران را تا مرز هویت زدائی کامل پیش برد واقعیت عینی این مساله نشان داد که راجع به آن گفتگو خواهیم
در تبریز نیز از کمبودهای جنگ و نبود امکانات بی بهره نبودیم و برخی از اوقات در هتل¬های محدود شهر اطاق یافت نمی-شد و گاه دربدر بدنبال مکانی آشنا برای اطراق می¬گشتیم .اما تمام سفر تبریز یک سو و گذراندن ساعاتی دلپذیر به دعوت میزبانانی مهربان در خنکای شب¬های ایل گلی که خاطره-ای دیگر بود.
درتبریز که زمانی دومین شهر مهم وپیشرو ایران بود (شاید به علت استقرار ولیعهد مظفرالدینشاه) گذشته ازنقش تاثیرگذار و افتخارآفرین در بازگرداندن مشروطه به کشور درشکل دهی و ایجاد بسیاری از حوادث فرهنگی و هنری ازجمله مسایل آموزشی
فرهنگی وهنری نقش داشت.ازجمله درکنار بسیاری فعالیتهای دیگر یکی نیز مساله ایجاد مدرسه صنایع مستظزفه بوسیله بردادران ارزنگی وبا اجازه کمال الملک بود .
.از این مقدمه ای که ناخواسته طولانی شد هدف جلب توجه هنرجویان و دوستداران فرش به عنوان یک میراث ملی به دورانی است که این نقشه ها و هنرمندان نقش آفرین آنها در مدرسه¬ای بنام مدرسه صنایع قدیمه (که بعدها هنرستان و دانشکده شد )فعالیت داشتند هنرمندانی که از بین بهترین هنرمندان در این مرکز جمع شده بودندکه خالق مجموعه بی نظیری از هنرهای رو به¬فراموشی سنتی شدند.ازجمله این هنرمندان گروهی از طراحان فرش بودند که از مراکز قالیبافی گلچین شده بودند در اواخر دهه اول و دهه دوم قرن چهارده این جمع هنرمندان خالق مجموعه¬ای از طرح-ها برای بهترین و زیباترین فرش¬های دوران قالی¬بافی ایران گردیدند.باید اشاره کنم متاسفانه به دلیل عدم علاقه جدی نگرفتن نه تنها پژوهش بلکه در واقع فرش دستباف تاریخ قالیبافی ایران تنها از منظر کشف پازیریک و فرش¬های دوران صفوی نگریسته می¬شود
این تاریخ اگرچه نظیر تاریخ بسیاری دیگر از میراث¬های ملی ما زیر غباری از عوامل ویرانگر اعم از دست تطاول بیگانگان و جهل و سهل انگاری دوستان و غیره به فراموشی رفته اما همچنان بخاطر ماهیت نهادینه و جاودانگی خویش قابل شناسائی فرهنگ و میراث ملی است دوران پهلوی اول دورانی مملو از تضاد و شائبه های متفاوتی است که گاه قضاوت درباره آن دوره را سخت می¬سازد .در شرایطی که گاه بر خدمات و سازندگی-های این دوران ادعا می-شود داستان سرکوبگری¬های اجتماعی و سیاسی سایه سنگین¬تری دارد .متاسفانه سایه سکوتی که عمدتا به دلایل سیاسی بر جریانات اجتماعی این دوران افتاده باعث آن شده که ما از شناسائی دورانی که بهرحال به دلایل دورانی قابل توجه و تاثیرگزار در سرنوشت قالیبافی ایران است محروم بمانیم. بدیهی است دامنه این بحث بسیار گسترده است و در اینجا تنها برای جلب نظر هنرجویان و دانشجویانی که بهر دلیلی علاقمند به انجام پژوهش¬هائی در زمینه فرش می-باشند می¬توانند بجای پرداختن به مسائل غیر کاربردی و یا فانتزی به جستجوی مسائل عینی تری که ممکن است نقش مهمی در سرنوشت فرش دستباف داشته باشد رو کنند به ویژه دوران یاد شده که نه تنها از نظر زمانی به مانزدیک بوده و اسناد بسیاری درمورد آن وجود دارد، روکنند.
باید تاکید کرد که تحقیق در مورد مجموعه فرش¬های مربوط به دو دهه اول قرن چهارده اعم از فرش¬هائی که در طول دهه اول قرن در ادامه فعالیت (رو به پایان )کمپانی¬های خارجی تولید شد و یا مجموعه بی نظیری که برای کاخ¬های سلطنتی و عمارات جدید التاسیس حکومتی بافته شد ویا فرش¬هائی که تدریحا به وسیله نسل نورسیده تولید کنندگان بخش حصوصی پدید آمد و یا تعداد احتمالا محدودی که در شرکت جدید التاسیس فرش (که وارث ماترک کمپانی-های خارجی شده بود ) تولید گردید، بی تردید دارای ارزشی است که کم از ارزش شناخته شده برای فرش¬های دوران صفوی نیست.
اما آنچه دراینجا باید افزود درمورد نقشه های یاد شده است که بسیاری ازانها مربوط به هنرمندان موسسه قالی (اداره هنرهای زیبا )و نهایتا طراحان فرش¬های یادشده بود .اگرچه بعدها برخی از این نقشه¬ها به¬خصوص آنانکه نام وامضای مشخصی بودند درنمایشگاه هائی به نمایش در آمدند
این موضوع که درپیشگفتار کتاب نیز به ان اشاره شده سبب سفری ادیسه وار در جستجوی هنرمندانی گردید که ظاهرا تاریخ هنر ایران قلم فراموشی ظالمانه ای برزندگی و آثار آنها کشیده بود
کتاب با گوشه ای ازشرح حال این هنرمندان که در واقع باجستجوئی خانه به خانه و براساس برخی شنیده ها که خود داستانی جداگانه دارد نوشته شد و به نظر می-رسد که حداقل تاثیر آن جلب توجه بسیاری بر این هنرمندان گمنام بود و اولین بار در نمایشگاه بین المللی فرش به کمک مدیر وقت نمایشگاه محمدرضا لاهوتی (که متاسفانه در جوانی درگذشت )و از خانواده-های قدیمی و هنرمند کاشان بود نام برخی از آن هنرمندان بر بالای غرفه-ها نوشته شد.
اینکه چه بر سر نقشه-ها آمد خود داستان دیگری است اما هدف از این مقدمه ای که ناخواسته طولانی شد جلب توجه هنرجویان و دوستداران فرش به عنوان یک میراث ملی به دورانی است که این نقشهها وهنرمندان نقش آفرین آنها در مدرسه-ای بنام مدرسه صنایع قدیمه (که بعدها هنرستان و دانشکده شد )فعالیت داشتند هنرمندانی که ازبین بهترین هنرمندان مراکز قالیبافی گلچین شده بودند در اواخر دهه اول و دهه دوم قرن چهارده این جمع هنرمندان خالق مجموعه¬ای از طرح-هابرای بهترین و زیباترین فرش¬های دوران قالیبافی ایران گردیدند.باید اشاره کنم متاسفانه به دلیل عدم علاقه جدی نگرفتن نه تنها پژوهش بلکه در واقع فرش دستباف تاریخ قالیبافی ایران تنها از منظر کشف پازیریک و فرش¬های دوران صفوی نگریسته می-شود درحالی که فرش دستباف تاریخی پرفراز ونشیب دارد که کشف فرش پازیریک تنها یکی از آن فرازهای تاریخی آن است.
دوران پهلوی اول دورانی مملو از تضاد وشائبه های متفاوتی است که گاه قضاوت درباره ان دوره را سخت می¬سازد .در شرایطی که گاه بر خدمات و سازندگی-های این دوران ادعا می-شود داستان سرکوبگری-های اجتماعی و سیاسی سایه سنگین¬تری دارد .متاسفانه سایه سکوتی که عمدتا به دلایل سیاسی بر جریانات اجتماعی این دوران افتاده باعث آن شده که ما از شناسائی دورانی که بهرحال به دلایل دورانی قابل توجه و تاثیرگزار د رسرنوشت قالیبافی ایران است محروم بمانیم. بدیهی است دامنه این بحث بسیار گسترده است و در اینجا تنها برای جلب نظر هنرجویان و دانشجویانی که بهر حال بهردلیلی علاقمند به انجام پزوهش¬هائی در زمینه فرش می-باشند می¬توانند بجای پرداختن به مسائل غیرکاربردی ویا فانتزی به جستجوی مسائل عینی تری که ممکن است نقش مهمی در سرنوشت فرش دستباف داشته است روکنند به ویژه دوران یاد شده که نه تنها از نظر زمانی به ما نزدیک بوده و اسناد بسیاری در مورد ان وجود دارد، روکنند.
طبیعتا سفر هایی را که ابتدا از اصفهان و کاشان شروع کردم شروعی در جهت آشنائی با مراحل بعدی بود و خود داستان¬هائی مفصل و جداگانه دارد.
اول انکه موسسه سروش باحمایت داودی پور و فیروزان رئیس وقت آن انتشاراتی حق التالیف من از7% به 10% بالا رفت که علاوه برانکه رقمی بالا برای یک نویسنده تازه کار و در مورد کتابی نفیس و گرانقیمت بود نوعی قدردانی از تدوین کتابی بود که برای آن انتشاراتی بسیار تازگی داشت و.بعدها دانستم که کتاب تا مرز بردن جایزه کتاب سال بالا رفت و وزیر ارشاد وقت مهاجرانی تعدادی به کارکنان تلویزیون هدیه داد.
کتاب حاشیه های فراوان داشت حاشیه هائی که سختی-ها و ناملایمات و دشواری¬های کار در مقابل خاطرات پرارزش و شادی بخش و گاه حیرت-انگیزی که از این دوران بخصوص به-هنگام راه یابی به زوایای مدرسه هنر (هرچند بسیار اندک) بسختی رنگ می-بازد دیدار از علی کریمی که بسختی و تنها به یاری برادر هنرمند و نازنینش نصرت کریمی مارا پذیرفت ولی ساعتی که در حضورش بودیم با ذهنی روشن و پر از خاطره بدون قصد خودستائی ازخاطراتش دردوره آموزش وسپس مدیریت هنرستان گفت که خود ماخذی برای کتاب شد.
( سوای مقدمه موفقی که بی شک تحت تاثیر حال و هوای کتاب نوشته شد )باید بگویم که کتاب صرف نظر از استقبال چشمگیر مورد تحسین به و یژه از سوی کسانی که یاد و خاطره¬ای از داستان مدرسه فراموش شده صنایع قدیمه داشتند و یا افرادی که به نحوی نامشان در کتاب آمده بود قرار گرفت.
با این وصف همواره بیش از آنکه ارزش کتاب را حاصل زحمات و جستجو¬های مداوم خود بدانم آنرا مدیون اعتبار نام و ارزش هنر بزرگانی میدانم که که تنها نماینده کوچکی از انبوه هنرمندانی بزرگی بودند که نامشان زیر غبار بی اعتنائی و بی-مهری بدست فراموشی سپرده شده بود .به امید روزی نه فقط نام تمام آن هنرمندان که هنر به مفهوم گسترده خویش در این سرزمین ارجی بیابد.