سرزمین من ایران 7

سرزمین من ایران 7

شاید در این زمان بسیاری از این شهرهای کوچک که درگذشته معبری برای گذر و جایگاهایی برای اتراق مسافران تاریخ بوده است تاریخ بوده است در امکان خویش ندارند که یادگارها و آثارتاریخی خویش را آن چنان که شایسته آن است به نمایش بگذارند ایران در تاریخ به عنوان کشوری نیمه خشک با کویر-های وسیع و خشن شناخته می­شود.این که همین خشک و ترسناک چگونه در دوره های مختلف تاریخی کعبه آمال و الگوی بسیاری از مردم و این سرزمین به ظاهر خاور خاور زمین وهمسایگان اطراف بوده به فرصتی دیگر واگذار میکنیم.اما موضوع ما ادامه گفته سرآغاز است که باید گفت دردنیای امرور و با تحولات عجیب به ویژه گسترش رسانه ­ها وکمک انسان­های عاشق صرف نظر از مسایل اجتماعی و سیاسی با ویژگی­های ناشناخته سرزمین خویش بیشتر آشنا شده ایم و که بخشی نیز مربوط به کویرهای ایران. و حواشی آنهاست.که همواره و هر روز بیشتراز گذشته باکیفیت-های خاص و جذابیت­های شگفت بصری خویش مارا به سوی خود می­کشند.

اما درحاشیه این کویرها شهرها وروستا­ها کوچکی وجود دارد که گاه حیات و زندگی آنها قدمتی به درازای تاریخ دارد.شاید کمتر کسی جویای آن شده که ساکنان این نقاط کور و مهجور و محروم چگونه روزگار گذرانیده و می­گذرانند.اگر روزگاری گذارتان به یکی ازاین شهر­ها یا روستا­ها افتاد باید که حرکت اهسته کنید و اندکی به نواها و یادگار­هایی که در هوای آنها جریان دارد دل بدهید واگر کمی عمیق تر به روزگار آنها نگاه کنید خواهید دید که چگونه مردمان کویر نشین چگونه زندگی خود را با حداقل امکاناتی که طبیعت با نهایت خست به آنها اعطا کرده روزگار می­گذرانند.

برای نمونه از نخل خرما که از معدود درخت­های کویری است بهره ای شگفت می­گیرند.از میوه  وهسته و الیاف و چوب و شیرابه­های (پنیر خرما به گفته محلی)لابلای الیاف ان برای تامین نیازهای مختلف زندگی خود از خوراک و پوشش و سقف و دیوار و خوراک حود و دام­های اندک خود استفاده می-کنند.و چگونه از دست­ها و پاها و شانه­های خود برای کاشتن و رشتن بافتن و ساختن بهره می­گیرند و گاه نیز اگر در مناطقی بوی اب شنیده شود با تلاشی جانکاه و مضاعف خود را به زنجیره شگفت قنات­های این سرزمین وصل می-کنند.

این چنین است که گاه در چشم اندازی بی انتها و دل کویری خشک،روستایی یا واحه­ای سر سبز چون نگین انگشتری و به صورت بهشتی کوچک سربزمی­کشد.

من روزگاری که بخت آن داشتم تا به هنگام نوشتن کتا ب فرش نایین درجستجوی فرش به چند شهر کویری کوچک که شهرتی دربافت فرش داشتند گذرکنم روستای کوچک جندق که امروز شهری شده است درکنار کویر مصر از کویر بزرگ در مسیرم بود.شهری به قدمتی که روزگارش به ساسانیان می­رسید و گفته می-شد که اقامتگاهی برای مسافران جاده ابریشم بوده است.

زبان مردم جندق به لهجه های ایران قدیم نزدیک است که یادگار زندگی مردمان زرتشتی در این منطقه بوده وکلماتی نظیر زمبل(زنبیل) دولنده (سبد) تگشگ “حصیری مدور” نوبرو-جلت”کیسه حصیری”گالچون “گهواره “تق تقو

“نوعی اسباب بازی که کلماتی خوش اهنگ وبه گوش آشناست “نایین را باید دید بوی تاریخ را دارد.

..اما جستجوی من دراین نقاط مهجور و دور همواره بیشترفرش و انواع دیگری از تولیدات کهن دستی سنتی و بومی را پیش رویم قرار می-دهد تولیداتی که گاه بی­ارزش ترین آنچه درگوشه وکنار زندگیش وجود داردد تبدیل به شیی کاربردی و به آن معنا می-دهد که گوشه­ای از دلیل بقا وتداوم حیات را در یک منطقه کویری نشان می-هد

کنار زن میان سالی که پشت دستگاهی که شکل آن به قدمت عمر روستا نشسته بود می­نشینم تا به بینم بر یک دستگاه کوچک وردی بیشتر بادست چگونه رشته-های پارچه­های رنگی مندرس و بلا­مصرفی را با مهارت به یک دیگر تابیده وسپس با سبکی که ما آن را بیشتر به بافت گلیم می­شناسیم از لای ورد­ها رد کرده با شانه سنگینی می کوبد و حاصل تولید زیبایی است که پلاس نامیده می­شود وبیش از ده نوع کاربرد دارد

تصویر بانویی روستایی(نشسته روی زمین)، با اینکه بی سواد بود ولی در مجسمه سازی تبحری عجیب و قوی داشت. تمام مجسمه ها و اثار وی فی البداهه بودند بدون هیچ پیش زمینه و یا حتی طرحی از قبل.