شاید در این زمان بسیاری از این شهرهای کوچک که درگذشته معبری برای گذر و جایگاهایی برای اتراق مسافران تاریخ بوده است تاریخ بوده است در امکان خویش ندارند که یادگارها و آثارتاریخی خویش را آن چنان که شایسته آن است به نمایش بگذارند ایران در تاریخ به عنوان کشوری نیمه خشک با کویر-های وسیع و خشن شناخته میشود.این که همین خشک و ترسناک چگونه در دوره های مختلف تاریخی کعبه آمال و الگوی بسیاری از مردم و این سرزمین به ظاهر خاور خاور زمین وهمسایگان اطراف بوده به فرصتی دیگر واگذار میکنیم.اما موضوع ما ادامه گفته سرآغاز است که باید گفت دردنیای امرور و با تحولات عجیب به ویژه گسترش رسانه ها وکمک انسانهای عاشق صرف نظر از مسایل اجتماعی و سیاسی با ویژگیهای ناشناخته سرزمین خویش بیشتر آشنا شده ایم و که بخشی نیز مربوط به کویرهای ایران. و حواشی آنهاست.که همواره و هر روز بیشتراز گذشته باکیفیت-های خاص و جذابیتهای شگفت بصری خویش مارا به سوی خود میکشند.
اما درحاشیه این کویرها شهرها وروستاها کوچکی وجود دارد که گاه حیات و زندگی آنها قدمتی به درازای تاریخ دارد.شاید کمتر کسی جویای آن شده که ساکنان این نقاط کور و مهجور و محروم چگونه روزگار گذرانیده و میگذرانند.اگر روزگاری گذارتان به یکی ازاین شهرها یا روستاها افتاد باید که حرکت اهسته کنید و اندکی به نواها و یادگارهایی که در هوای آنها جریان دارد دل بدهید واگر کمی عمیق تر به روزگار آنها نگاه کنید خواهید دید که چگونه مردمان کویر نشین چگونه زندگی خود را با حداقل امکاناتی که طبیعت با نهایت خست به آنها اعطا کرده روزگار میگذرانند.
برای نمونه از نخل خرما که از معدود درختهای کویری است بهره ای شگفت میگیرند.از میوه وهسته و الیاف و چوب و شیرابههای (پنیر خرما به گفته محلی)لابلای الیاف ان برای تامین نیازهای مختلف زندگی خود از خوراک و پوشش و سقف و دیوار و خوراک حود و دامهای اندک خود استفاده می-کنند.و چگونه از دستها و پاها و شانههای خود برای کاشتن و رشتن بافتن و ساختن بهره میگیرند و گاه نیز اگر در مناطقی بوی اب شنیده شود با تلاشی جانکاه و مضاعف خود را به زنجیره شگفت قناتهای این سرزمین وصل می-کنند.
این چنین است که گاه در چشم اندازی بی انتها و دل کویری خشک،روستایی یا واحهای سر سبز چون نگین انگشتری و به صورت بهشتی کوچک سربزمیکشد.
من روزگاری که بخت آن داشتم تا به هنگام نوشتن کتا ب فرش نایین درجستجوی فرش به چند شهر کویری کوچک که شهرتی دربافت فرش داشتند گذرکنم روستای کوچک جندق که امروز شهری شده است درکنار کویر مصر از کویر بزرگ در مسیرم بود.شهری به قدمتی که روزگارش به ساسانیان میرسید و گفته می-شد که اقامتگاهی برای مسافران جاده ابریشم بوده است.
زبان مردم جندق به لهجه های ایران قدیم نزدیک است که یادگار زندگی مردمان زرتشتی در این منطقه بوده وکلماتی نظیر زمبل(زنبیل) دولنده (سبد) تگشگ “حصیری مدور” نوبرو-جلت”کیسه حصیری”گالچون “گهواره “تق تقو
“نوعی اسباب بازی که کلماتی خوش اهنگ وبه گوش آشناست “نایین را باید دید بوی تاریخ را دارد.
..اما جستجوی من دراین نقاط مهجور و دور همواره بیشترفرش و انواع دیگری از تولیدات کهن دستی سنتی و بومی را پیش رویم قرار می-دهد تولیداتی که گاه بیارزش ترین آنچه درگوشه وکنار زندگیش وجود داردد تبدیل به شیی کاربردی و به آن معنا می-دهد که گوشهای از دلیل بقا وتداوم حیات را در یک منطقه کویری نشان می-هد
کنار زن میان سالی که پشت دستگاهی که شکل آن به قدمت عمر روستا نشسته بود مینشینم تا به بینم بر یک دستگاه کوچک وردی بیشتر بادست چگونه رشته-های پارچههای رنگی مندرس و بلامصرفی را با مهارت به یک دیگر تابیده وسپس با سبکی که ما آن را بیشتر به بافت گلیم میشناسیم از لای وردها رد کرده با شانه سنگینی می کوبد و حاصل تولید زیبایی است که پلاس نامیده میشود وبیش از ده نوع کاربرد دارد