آیا دوست داشتن سرزمین یک امر مجرد و انتزاعی است ایا تنها دوست داشتن آب خاک هوا کوه ویا تمام اینها کافیست میدانیم که این چنین نیست. اولین بار زمانی که بعد از انقلاب اجتماعی فرانسه مفاهیمی نطیر مرز کشور ملیت ومردم نه تنها معنا پیدا کرد و در قانون اساسی مردم آزاد فرانسه جاگرفت زمانی درحدود دوقرن و نیم میگذرد اما تاریخ حیات بشر براین کره حاکی زمانی به ناپیدای تاریخ میبرد.شاید درطی این زمان امپراطوری ها و شاهان و حاکمان بسیار برسزرمین هایی با نام های آشور سومر ایران بابل و غیره با وسعتهایی بی انتها حکومت کردهاند. اما آنان تنها حاکمانی بودهاند بر سرزمینهایی بدون مرز بدون هویت و جدا از یکدیگر بودند که تنها به نام زمامداران و سلسلهها شناحته می شدند. و در اولین فرصت از هم می گسیختند.
داستان حضور این ملیتها و مذاهب و اقوام و نژادهای متفاوت واینکه چگونه به حکم یک اراده و همبستگی جمعی در شکلدهی مفهومی بنام سزرمین وکشور نقش داشته است و به آن فرهنگ وهویت بخشیده است قدمتی به همان طول تاریخ دارد که بحث دیگری میطلبد.انچه اکنون میتوان گفت اینکه سرزمین مانیز نیز این مسیر رنگارنگ را طی زمانی طولانی و در مسیری دشوار و پر آشوب طی کرده و در کوره حوادث ایام پخته و ذوب شده تا امروز که سزرمینی به نام ایران و مردم ایران توانسته ماهیت و هویتی بیابد و بدون خواست و اراده و زمان مشخصی با ذات و ذهن مردمانی که ایرانی نامیده میشوند آمیخته شود.
اما این یک سوی مساله است و سوی دیگر نگاه و احساس ما به این سرزمین است که گاه آنرا ملامت میکنیم گاه از آن گله مندیم و معتقدیم قدر مردم خود را نمیداند و از این رو گاه به آن پشت میکنیم .اما این سرزمین مادر ماست و همواره یاد و قدر فرزندان خودرا شاید گاه خیلی دیر میداند. صفحات تاریخ این سرزمین مملو از نام و یاد و یادبودهای یاران وهم زبانانی است که بسیاری از اوقات آنها را نمی شناسیم و نمیدانیم که درکدام نقطه وگوشه این سرزمین پای برخاک نهاده و در چه لحظهای از زمان پای به صفحه تاریخ گذارده اند.