من و بسیاری از هموطنانم زندگی و شادمانیهای آن را در کودکی با رنگ آغاز کردهایم اگر من بتوانم خاطرات هفتاد و چندساله خود را در این باب بیان کنم بسیاری از رموز و فنون رنگرزی سنتی را روی الیاف پشمی و کتانی و پنبهای و ابریشمی که رنگرزی سنتی لباس هم از آن خارج نیست بیان کردهام.
از سن سه چهارسالگی با رنگرزی آشنا شدهام همه میدانید که جشن و شادمانی بزرگ ایرانیها در اول بهار از روز اول فروردین سال هجری شمسی مطابق با ۲۱ یا ۲۲ مارس میلادی شروع میشود. در این جشن کودکان جایگاه بخصوصی دارند زیرا هم برایشان لباس نو تهیه میشود و هم از بزرگترها عیدی می گیرند
معمولیترین عیدی ما بچههای هفتاد سال پیش در روستاها و شهرستانها و حتی شهرهای بزرگ تخممرغ رنگ کرده بود. تخممرغ را با روناس، پوسته انار، پوسته گردو و برگ مو و گیاهان رنگرزای دیگر رنگ میکردند.
بسیار جالب است که جمعآوری گیاهان رنگزا برای تخممرغ رنگکردن عید کار خود بچهها بود. مثلا در اواخر تابستان که گرد و تکانی میشد بچهها پوسته سبز گردو را جمع میکردند خشک میکردند و برای تخممرغ رنگکردن عید در جایی نگه میداشتند همینطور موقع پاکنکردن باغها ریشۀ روناس را جمع میکردند و نگه میداشتند.
وقتی که مادران بهکار رنگرزی تخممرغ میپرداختند بچهها و بخصوص دخترها باعلاقه و شوق نگاه میکردند و یاد میگرفتند. حتی دختران بزرگتر کار رنگکردن را انجام میدادند و مادران نظارت و راهنمایی می کردند بچههای دیگر هم تماشا میکردند.
همه مردم محل و روستاها در سه روز اول فروردین به دیدن یکدیگر میرفتند و بچهها عیدی خود را که غالباً تخممرغهای رنگ و ارنگ بود از بزرگترها دریافت میکردند. سپس با همین تخممرغهای رنگ کرده در میدان محل و روستا در جشن و بازیها شرکت میکردند.
لباس نو دوختن برای بچهها از کارهای حتمی مادران بود. جنس این لباسها که پیراهن و شلوار بود کرباس پنبهای یا بافتنی پشمی و بندرت ابریشمی بود بعضی از مردم محل دریافتن کرباس و متقال و انواع پارچههای پنبهای مهارت داشتند خانواده ها از اینان پارچه میخریدند و برای بچهها لباس می دوختند رنگ غالب شلوارها آبی سیر نیلی بود. جنس آن هم کرباس و متقال پنبهای بود.
شلوار دوخته شده را به رنگرز خمکار نیل که در هر محلهای وجود داشت میدادند تا رنگ کند.
شوق بچهگانه لباس نو داشتن ما را بر آن میداشت که به کارگاه رنگرزی برویم و از استاد بخواهیم لباسمان را زودتر رنگ کند به اینگونه بچهای نبود که با نیل و خمره رنگرزی آشنا نباشد هنوز هم ضربالمثلی در ایران هست که وقتی کسی عجله دارد که کاری زودتر انجام شود و در آن اصرار میورزدکننده کار برای آنکه بگوید به این عجله انجام نمیشود میگوید مگر خمره رنگرزی است که بتوانم فورا برایت انجام بدهم.
بطور یقین شلوارهای کرباسی و پنبهای آبی رنگ ما از بهترین شلوارهای جین امروزی اصیلتر و بهتر بود من این روزها این شلوارها را که میبینم تاسف میخورم که چرا جین طبیعی خود را از دست دادهایم و جین تقلبی را جایگزینش کردیم
پیراهن نو پنبهای بچهها را مادرها خودشان با گیاهان رنگزا و دندانههای مختلف در خانه و در نتیجه با حضور خود بچهها رنگ میکردند.
کار دیگری که با سنت عید و در زمینه شناخت رنگها انجام میشد رنگکردن در دیوار خانهها و اتاقها و حتی کوچههای روستا بود این کار هم در اواسط ماه اسفند انجام میشد. با دوغاب انواع گل رس و درودیوار اتاقها و خانهها را رنگ میکردند. بچهها شریک و ناظر این کار بودند کمتر بچهای بود که اثر دستش بروی دیوار خانهها و دیوارهای کوچهها خودنمایی نکند. این سنت بچهها را با بنایی و نقاشی ساختمان و حتی نگارگری آشنا میکرد مرا اعتقاد بر آن است که ارتقای هنر کاشی سازیهای رنگ وارنگ ما ریشه در این سنت نوروزی دارد.
این تجربه رنگ و رنگرزی که از بچگی شروع میشد تا پایان عمر ادامه داشت زیرا محل درآمد نقدی خانوادهها از قالیهایی بود که زنان میبافتند و با فروش آن پول نقد به خانوادهها وارد میشد و بچهها آن را لمس میکردند
پشم قالی را زنان همان محل و روستا میرشتند و رنگ آن را خود میکردند. رنگکردن نخ قالی با همان موادی که بچهها تخممرغ رنگ میکردند انجام میگرفت. رنگ آبی نیلی را به استاد خمکار محله می. دادند زنان از همان آبی سیر یا روشن بازاری به وسیله گیاهان و دندانههای مختلف انواع رنگ سبز و بنفش و غیره در میآورند بچهها هم در این آموزشگاه عملی رنگرزی گیاهی مهارت پیدا میکردند از قرنها و قرنها پیش به همین طریق تجربه رنگرزی سنتی از نسلیبهنسلی و در نتیجه به نسل من منتقل شده است.
به همین طریق که شمهای از آن عرض شد من با شیوۀ رنگرزی سنتی آشنا شدم و از سی و چند سال پیش عملاً به آزمودن آموختههایم در رنگرزی پرداختم.
من مولف کتاب اول ابتدایی بودم و برای تعلیم روش تدریس الفبا به آموزگاران ایران به شهرها و روستاهای مختلف مملکت میرفتم. به جرات میگویم که بیش از نصف بعلاوه یک روستاهای میهنم را زیر پا گذاشتم و همهجا بوسیله معلمان، که در کلاس روش تدریس الفبا شرکت میکردند با استادان و پیر زنان قالیباف و رنگرز آشنا میشدم و گیاهان و مواد رنگرزی سنتی هر محلی را میدیدم و نمونه میگرفتم و خود میآزمودم.
از سال پنجاه تا پنجاهوهفت در الشتر لرستان و دانشگاه بوعلی همدان و سلطان آباد شیراز به تاسیس کارگاه تعلیم و احیای رنگرزی گیاهی پرداختم.
بعد از انقلاب از همه کارها دست شستم و فقط بهکار رنگرزی گیاهی سنتی پرداختم. با رنگکردن روزانه سه چهار کیلو نخ پشمی قالی شروع کردم الان روزان میتوانیم بیش از ده هزار کیلو نخ قالی را با گیاهانی نظیر روناس، پوسته انار پوسته گردو، جفت بلوط، کاه گندم جاشیر، اسپرک و…… با دندانههای زاجهای مختلف رنگ کنیم.
انقلاب اسلامی ایران ملت ایران را تا حدی به فرهنگ و تواناییهای گذشته خود متوجه کرد. من نیز صمیمانه به احیای رنگهای گیاهی پرداختم.
رنگرزی گیاهی و بافتن قالی و گلیم و جاجیم و پارچهبافی در ایران گذشته یک فرهنگ بود و هنوز هم هست آنهم فرهنگی مکتوب که الفباهای آن رنگهای گیاهی و سنتی، سرخ، زرد، آبی قهوهای بنفش و….. است. با بکار بردن این الفبای رنگها بافندگان کلمات و عباراتی را بصورت گلها و نقشها و طرحها ایجاد میکنند که تمام مردم دنیا آن را میبینند و درک میکنند. هر قالی ایرانی با رنگهای اصیل گیاهی و نقشهای جورواجورش نوشتهای، است شعری است و یا غزلی است به زبان بینالمللی هنر قالی ایرانی که هر بینندهای آن را میفهمد.
نمونه رنگهای گیاهی را در روی نخهای پشمی و پارچههای پنبهای و ابریشمی در کارگاه رنگرزی همین نمایشگاه کیش به نمایش گذاشتهام آمادهام که اگر فرصتی دست دهد و شما بخواهید روی یکایک رنگها و مواد و شیوههای کاربردی آن گفتگو کنیم این نوشته را به همۀ شرکتکنندگان نمایشگاه فرش دستباف ایران در کیش تقدیم میکنم. تصور من آن است که کیش میتواند محل عرضه دائمی فرش ایران به دنیا باشد. این مهم فقط با همکاری و همدلی همه ما امکانپذیر است.
«به امید روزی که فرش ایران بازار گذشته خود را بازیابد»
سید عباس سیاحی
کیش ۱۳۸۴/۲/۱۵