دکتر فریدون جنیدی مورخ زبان شناس و استاد و پژوهشگر برجسته ایرانی را کلیه دوستداران تاریخ ایران و پژوهشگران علوم ملی و فرهنگی میشناسند.
وی در سپیده دم فروردین ماه ۱۳۱۸ در نیشابور دیده به جهان گشود. وی از هنگامی یاد می کند که شاگرد کلاس دکتر عیسی صدیق بود و هنگامی که استاد خطاب به دانشجویان میگوید یک اروپائی برای خواندن سنگ نبشته ی ایرانی ۳۰ سال زمان مینهد و شما که ایرانی هستید آیا حاضرید برای کشور خودتان سه سال از عمر خوتان را بگذارید؟ وی ” برپا میخیزد و می گوید “ استاد شما مگر آن ایرانیان را که سی سال بر سرکار پژوهش جان و مال و زمان نهاده باشند نمیشناسید؟ مگر فردوسی برای زنده نگهداشتن اندیشه و فرهنگ و زبان ایرانی ۳۰ سال زمان ننهاد؟…… مگر دهخدا بیش از ۳۰ سال زمان بر سر فرهنگ ایران تلاش نکرد….. ؟ واکنون من فريدون جنیدی جوان ایرانی تا پایان زمان خود زندگی خویش را در راه پژوهش در فرهنگ ایران خواهم افشاند “دکتر جنیدی” هنوز برسر آن پیمان است ونه تنها زندگی خویش را در راه کاری عظیم یعنی ویرایش و باز نویسی کتاب ملی ایرانیان شاهنامه فردوسی گذرانیده بلکه علاوه بر فعالیتهای علمی خویش بنیانگزار و یاری رسان بنیاد فرهنگی نیشابور که از در سال ۱۳۵۸ آن را بنیاد نهاده است می باشد درب این بنیاد فرهنگی در خیابان جلالیه تهران برروی همه علاقمندان گشوده است. این استاد فرهیخته ومتواضع اکنون کار بزرگ خود را برروی شاهنامه به مرحله ویراستاری و آماده سازی برای چاپ رسانیده است که برای ایشان آرزوی توفیق می کنیم ساعتی در محضر این استاد فرهیخته نشستیم و وی با دوستی و مهربانی سهم کوچکی از دانش بی پایان خودرا به ما بخشید.
نقش و فرش – ابتدا لازم است برای آشنائی شما از هدف گفتگو با فرهیختگانی نظیر جنابعالی و انتشار آنها در مجله نقش وفرش و به طور کلی فعالیتهای انجمن پژوهشگران و هنرمندان دوستدار قالی شرح کوتاهی را بیان میکنیم.
بعد از انقلاب به دلایلی که شرح آنها طولانی است این احساس را داشتیم که فرش ایران در خطر افتاده است.
البته این سیر نزولی در واقع قبل از انقلاب شروع شده و دلیل آن نیز دشمنی سردمداران حکومت با فرش به عنوان حرفه ای عقب افتاده و به عنوان مانعی در راه توسعه صنعتی بود. البته برای نشان داد. بیهودگی این نظریه دلایل بی شمار میتوان ارایه داد که میگذریم ولی بر مبنای همین نگرش اولین کارخانه فرش ماشینی دراوند کاشان به کار افتاد. اگرچه در آن زمان مخالفت جمعی و قدرت بالقوه فرش دستباف آن چنان بود که بتواند از توسعه این فرش ماشینی جلوگیری کند ولی متاسفانه بعد از انقلاب کارخانههای فرش ماشینی به نحو بی سابقه ای گسترش یافت و مجوز تولید حدود ۲۰۰میلیون متر مربع فرش ماشینی به خصوص در مراکزی که بافت قالی در آن مناطق رواج داشت داده شد.
مساله بسیار مهمتر و اساسی تر در فرش ایران ناشناخته بودن واقعیت و اهمیت این هنر مردمی و مدیریتهائی است که قبل از هر امر دیگری به فرش به تغییر اشتغال زا می نگریستند و برنامه ها ئی که هر روز با تغییر سلیقه افراد هنری کهن وریشه دار را به بازی می گرفت – و از سوی دیگر نگاه سنت گرا که بی توجه به آن انبوه فرشهای ساده و متوسطی که با فرهنگ ویژه و تنوع و رنگین خود دربدنه ی فرش ایران حیات داشت حاضر نبود حتی یک قدم از تجلیل و تحبیب فرشی که سعی میکرد به نوعی آن را به نگارگری و کاشیکاریها و هنرهای وصل کند آن سوتر بگذارد.
و این جریان متاسفانه چنان روبه رشد نهاد که ما متاسفانه بازارهای جهانی و پراعتبار خویش را از دست دادیم به هر حال ما با احساس جریان مخربی که به صورتهای مختلف به طور علنی یا درونی در فرش ایران پیش میرفت، شروع به فعالیت نمودیم و سعی کردیم آن را در انجمنی به نام ا م انجمن پژوهشگران و هنرمندان دوستدار قالی” شکل دهیم. هدف اصلی این انجمن حفظ و احیا و در حقیقت باز شناسی فرش اصیل ایرانی به عنوان پاره ای از فرهنگ ملی بود که وظیفه ی هر ایرانی فرهنگ دوستی دفاع و حمایت از آن است.
اصلی ترین کارهای انجمن برای پیش بردن چنین اهدافی یکی تلاش در راه علمی کردن فرش یعنی شناخت راههای علمی برای چگونگی حفظ یک هنر کهن و دیگری حفظ کیفیت و شناخت ارزشهای واقعی نظیر طرحهای اصیل ورنگهای گیاهی و لزوم تغییر نگاه سنتی به فرش و تلاش در راه جلوگیری از استفاده ناصحیح از علومی که استفاده از آنها در این هنر آسیب رسان است، نظیر استفاده از مفاهیم صنعتی و یا کاربرد کامپیوتر که به خوبی زیان خود را در تخریب طرحها و رنگهای کهن سنتی و نابودی طراحان وتكثير وتوليد انبوه ویکنواخت سازی نقوش و رفتن به دنبال مجتمع سازی و مشارکت در اتحادیه های صرفا تجاری جهانی و مسائل دیگر نشان داده است.
در پی گیری این هدف جشنواره ای به نام “شانه بلورین” پی نهاده شد که با برجسته کردن ارزشهای اصیل فرش دستباف و برکشیدن هنرمندان گمنام و محروم در دور افتاده ترین نقاط کشور پاسخی ولو اندک به نیازهای راکد مانده حوزه واقعی فرش ایران به دهد.
دکتر جنیدی – در تائید صحبت شما در زمان رژیم گذشته مساله ای که من خود شاهد آن بودم و بعدها در خاطرات علم هم خواندم آنها زمانی تصمیم گرفته بودند که از جمهوری های شوروی سابق کارگر ارزان بیآورند و فرشبافی یادآنها بدهند تا آنها فرش ارزان ببافند ودولت بتواند بفروشد.
نقش وفرش – هدف دیگر کشانیدن مساله فرش به حوزه ی حضور اندیشمندان و فرهیختگان کشور که اصلی ترین و گسترده ترین هنر سرزمین خود را به شناسند و این که چه اندازه خوبست که هنر مندان جوانی که در جستجوی پاسخ به نیازهای روحی خود به راحتی به مکاتب غربی پناه میبرند نگاهی به زیر پای خود بیاندازند تا به بینند که چه دریائی از زیبائی بکر و دست نخورده آمده از ذهن سیال و پر احساس هزاران انسان ساده و روستائی برزمین گسترده است.
و در جست وجوی این هدف در جلساتی پای صحبت بزرگانی از هنر شناس و اقتصاددان و جامعه شناس وحتى فیلمساز نشستیم تا آنان را به یاری خویش به خوانیم. از این رو بود که اکنون در محضر شما هستیم یکی از اندیشمندان وعاشقان این سرزمین که از ارزش فرش در گذشته و به خصوص در شاهنامه آگاهی دارد.
دکتر جنیدی – من فرش ایرانی و هنر ایرانی را ستایش میکنم و حتی وقتی کودک بودم به کارگاههای فرشبافی میرفتم و با علاقه به فرمآن هائی که با آهنگ و شعر به بافندگان داده میشد گوش میدادم و گاهی تعجب می کردم که آن بافنده با آن که سواد نداشت چگونه می توانست به خوبی فرمان خویش را از بین فرمانهای دیگر دریافت کند و بدون اشتباه ببافد با اشتیاق به بالا آمدن فرشهایی که بافته میشدند نگاه می کردم. ولی واقعیت آن است که فرش تخصص من نیست و اطلاعات چندانی هم راجع به فرش ندارم ولی این هست که نظیر هر ایرانی فرهنگ دوستی فرش را دوست دارم.
به لحاط کاری که روی شاهنامه میکنم می دانم که در شاهنامه از فرش به صورت گستردنی یادشده است .پارچه که لفظی نادرست است و معنای اصلی آن پاره – چه و به معنای بخش که بی معناست در شاهنامه به طور کلی به آن چه که با نخ بافته میشده “جامه” می گفتند که لفظ اصلی آن در پهلوی یامک و در فارسی جامک و یا جامه شده است. در واقع این جامک یا پارچه سه صورت می توانست داشته باشد.
اگر جامه برای لباس بود میگفتند پوشیدنی و اگر برای پرده بود می گفتند آویختنی و اگر فرش بود می گفتند افکندنی وحتی اگر این جامه را برروی حیوان باربری می گذاشتند گفتند بار جامه. جامه ها ممکن بود ابریشمی باشد و یا ممکن بود گستردنی و یا افکندنی باشد (هرکجا غیر از جنگ که زره میگفتند).
همانطور که میدانید قالی بزرگی کشف شد که به نام پازیریک شناخته میشود که اکنون و در ایران نیست و از قدمت قالیبافی در ایران خبر می دهد. خبر مهم دیگری که از قالیهای گذشته داریم مربوط به به یک مجموعه عظیم هنری و جهانی بود که بهتر است فرش نگارستان نامیده شود “زیرا که (بنا به گفته طبری) صورت ۴۸ پادشاه بر آن نقش بسته بوده و تارها از ابریشم و پودهای های آن از زر و سیم بوده است (که احتمالا نوعی پرده و آویختنی بوده است).
به هنگام جنگ با ایران بسیاری از کسانی که همراه اعراب بودند مسلمان نبودند و به قصد غارت و بهره گیری از جنگ با سپاه همراه شده در این سپاهیان وقتی با این فرش برخورد میکنند چون نمی توانند درباره آن تصمیم بگیرند و سرنوشت مهمی پیدا می کند و بی دلیل شاید با این استنباط که اموال متعلق به مسلمین باید بین آنها تقسیم شود، این فرش قطعه قطعه شده و بین سربازان تقسیم میشود و به هرکس به اندازه یک کف دست از آن فرش میرسد که بنا به گفته ی طبری قطعه ای از آن زا یک بازرگان یهودی به بیست هزار درهم می خرد. که قطعاٌ برای تمام فرش بهائی نمی شد تعیین کرد.
به هر حال وقتی هنری در نهاد مردم باشد آن هنر را نمی توان نابود کرد و بالاخره مردم دوباره شروع به بافت فرش کردند و شاهکارهائی آفریدند که یکی از آنها فرشی بود که در بقعه شیخ صفی قرار داشت و به وسیله بازرگانان خارجی با استفاده از جهل و نادانی حکام وقت از ایران خارج شد.
نقش و فرش – به نظر میرسد که فرش مورد اشاره شما نگارستان ران چنانچه معروف است بهارستان بیشتر نوعی پرده بوده زیرا اما با این تزیینات راه رفتن روی آن امکان پذیر نبوده است. آیا فرش بهارستان با این فرش متفاوت بوده است ؟
دکتر جنیدی – اطلاق لفظ بهارستان به این فرش احتمالا اشتباه است و شاید که لفظ بهارستان مربوط به تخت طاقدیس باشد که در چهار طرف آن فصول سال نقاشی شده بوده است و طوری بوده که مانند یک ساعت درجه دار که ۳۶۵ درجه و می چرخیده روی آن تعبیه شده بود و در هر فصلی روبه گلستان و یا تابستان قرار گرفته است. سقف آن با پارچه کلفتی که احتمالا نوعی فرش بوده است پوشانیده شده بوده است. خود تخت طاقدیس تختی با چهارفصل بوده است.
این بزرگترین ساعت سال شمار جهان بوده است.
لازم است به نکته ای نیز اشاره کنم که ما همچنین از سازندگان اولین شوفاژ سانترال در جهان بوده ایم به این معنا که گویهائی را در آتش می گذاشتند که یک طرف آن از طلا و طرف دیگر از فلز دیگری بوده است با گرم شدن طرف طلا و یا طلای سفید حرارت به قسمت دیگر و در کل در اطاق یا سالنی که قرار بود منتقل می شد. ایرانیان چون ملت ثروتمندی بودند از این شیوه ی انتقال گرمائی مطلع بوده و از آن استفاده می کردند.
از یک گونه پرده آویختنی در قصیده ایوان مدائن یاد شده است:
این است همان صفه کز هیبت او بردی
برشیر فلک حمله شیر تن شادروان
شادروان کلمه ای است که در اوستا هست و لفظ فارسی شده چا (به معنای پنهان کردن) همراه باتَر که چاتره به معنای پنهان کننده که بعدها به صورت چادر مورد استفاده قرار گرفت و شادروان لفظ فارسی چاتره اوستائی است. سعدی می گوید:
بس قامت خوش که زیر چادر باشد
چون باز کنی مادر مادر باشد
که پس آوائی چادر است و کم کم چادر شده است. چادر از زمان صفویه و در نوشته ای شیخ صفی و جانشینان اودیده میشود و در قاجاریه اندکی بازتر است.
منظور از شیر تن شادروان اشاره به تصاویری از شیر است که بروی برخی پرده ها نقش می شده است و به دلیل ابهتی که در آنها دیده میشد به شیر فلک هم حمله می کردند.
شادروان نوعی بافته بود که ممکنست شکلی از گلیم و یا جاجیم بوده که گاهی در آنها زرو سیم نیز به کار میرفت. هنر فرش درذات ایرانیان بود و علت هم آن بود که اینکار بیشتر در خانواده ها جریان داشت و آنان این هنر را به عنوان سنتی نسل به نسل حفظ می کردند.
در این میان باید به موضوعی اشاره کنم که در رژیم گذشته پهلوی ویاران او به تصور این که با اصلاحات ارضی روستائیان را طرفدار خود کرده اند و اکنون وقت آن است که کارگران را نیز طرفدار خود کنند. تصمیم به تدوین قانون کار گرفته و در آن دست به تدوین قوانینی به ظاهر به نفع کارگران بدون توجه به توان و کیفیت تولید زدند. طبیعتا چون کلیه این کارها نوعی ظاهر سازی و بدون پشتوانه بود همان طور که با اصلاحات ارضی غیر اصولی انبوه کشاورزان کار زراعت را رها کرده و راهی حاشیه شهرها شدند قانون کار نیز به نوعی به بدنه صنعت و همچنین تولیدات ملی از جمله تولید سنتی فرش دستباف آسیب رسانید. در قانونی که تصویب شد و در خاطرات اعلم نیز آمده است با توجه به نظریات چپ گرایانه توده ایها و غیره گفته شده بود که کودکان نباید کارگری کنند بی توجه به این که این کودک که اکنون در روستا کارگری میکند ۱۰ یا ۱۵ سال دیگر کننده کار قالیبافی و یا بافنده و یا طراح و یا رنگرز قابلی خواهد شد چه اشکالی دارد؟ مگر همه باید قلم به دست به گیرند و چیز بنویسند.
من در اوایل انقلاب مقاله ای نوشتم که در زمان ما ارزش انسانها به آن است که بخوانند و بنویسند واگر کودکی که انگشتان کلفت و خشن دارد و دوست دارد با که با آچار و پیچ و یا حتی پشم و رنگ و غیره کار کند مورد احترام وتوجه نیست چرا باید بچه ای را که همواره نمره دیکته ورياضيات او صفر است به زور به مدرسه فرستاد چه اشکالی دارد برود و در یک کارگاه و کارگر ماهر و با تجربه ای به شود دیدگاههای پورشور و تحول گرای جناب دکتر جنیدی نویسنده بزرگ فرانسوی ژان ژاک روسو را تداعی می کند که چگونه در سه قرن قبل علیه تعلیمات اجباری و آموزش دروس بیهوده و به خصوص نظری در کتاب خود امیل بیان کرده بود.) به هر حال شاه نادان که برای مبارزه با حزب توده به هر کاری دست میزد با اصلاحات ارضی کشاورزان را به شهرها کشانید تا عمله و دست فروش شوند و کارگران کوچک کارگاههای تولیدی مثل فرش را بدون تجهیز کوچکترین امکاناتی به حاشیه مفسده انگیز و ولگردی کوچه ها کشانید.
همان تفکری که کودکان و بافندگان فرش را بجای آن که بافندگان طراحان و رنگرزان ماهر و حامیان هنری ا لطیف و ماهر شوند به کسانی تبدیل کرد که کوچکترین تعهدی نسبت به حفظ فرهنگ و هویت و سنتهای با ارزش خود نداشته باشند همان تفکر امروز کامپیوتر را در طرح و تولید فرش به کار میگیرد که کلیه طراحان و خالقان فرش را عصاره حیات این هنر ذیقیمت هستند از عرصه براند و منزوی کند.
من با آن که چندان در حوزه فرش نیستم میدانم که امروز در روستاهای خراسان فرشها را با کاموا میبافند و کار زیبائی که زنان بادوک نخ ریسی ورشتن پشم و نخ انجام میدادند از بین رفته است.
محقق بزرگ ایرانی دکتر فرهادی در زمینه یاریگریها (که بافت فرش یک از زیباترین نمادهای آن است) که در این سرزمین صورت می گرفته پژوهشهای بسیار جالبی انجام داده است. یکی از رسوم آن بود که وقتی زنان کارهای خانه را انجام میدادند درخانه یک نفر جمع می شدند و با خواندن کلامهای آهنگین هر یک کاری را انجام میدادند. این عده که در زمان انجام کار هریک به نوبت شعر می خواندند که درضمن کار خوابشان نبرد. من این کار را در خرمنگاه دیدم که چگونه کشاورزان در زیر نور مهتاب اشعار زیبائی را می خواندند و بدین راه با یکدیگر گفتگو می کردند و این کار تا حدود ۵۰ سال پیش در بسیاری روستاهای ایران دیده می شود.
در شاهنامه شعری در این زمینه دیده می شود:
یکی شهر بد تنگ و مردم بسی
به کوشش بدی خوردن هرکسی
به دان شهر دختر فراوان بدی
که بی بهر و جوینده ی نان بدی
به یک روی نزدیک او کوه بود
شدندی همه دختران هم گروه
از آن هر یکی پنبه بردی به سنگ
یکی دوکدانی و چوب خدنگ
بر آمیختی خورد نیها به هم
نبودی به خوردن در او بيش وكم
نرفتی سخن گفتن از خواب و خرد
از آن پنبه شان بود ننگ و نبر د
شدندی شبانه سوی خانه باز
شده پنبه شان ریسمان دراز
فردوسی از این یاری گری میگوید که چندین هزار سال پیش در ایران وجود داشته و ما با دوک جهان را تسخیر کرده بودیم.
نقش وفرش – لازمست در اینجا به مساله جالبی که برای اولین بار از طرف یک پژوهشگر فرهیخته مطرح میشود اشاره ای داشته باشیم که آن اشاره به کار کودکان در کارگاهها است البته مساله بهره کشی از کار کودکان در کارگاهها نه فقط از طرف توده ایها و چپ گراها بلکه از طرف بسیاری کسانی که با نگاهی انسان دوستانه به وضعیت اسف بار و سخت کار کودکان در کارگاهها می نگریستند مطرح می شد.
از آنجا که بیشتر این برداشتها مسائلی صرفا احساسی بود “معمولا هیچگاه به طور اصولی وزیربنائی با آن برخورد نشده و در نهایت فرش دستباف علت اصلی این بهره کشی تلقی می شد.
و در واقع در اینجا مساله را از دو زاویه باید با دید که یکی مساله استثمار که در هر حرفه دیگری و حتی در کارخانه های صنعتی نیز می تواند وجود داشته باشد که وجود دارد و این وظیفه بردوش مسئولان بوده که قوانین عادلانه و انسانی و به ویژه در مورد ساعات و شرایط سختی کار بر کارگاههای بافت قالی کا برقرار و بر اجرای آنها نظارت کنند. اگرچه در فرشبافی غالب این کودکان در کارگاههای خانوادگی کار میکردند. شاید به نظر میرسید که نظارت بر این کارگاهها مشکل است و این بر می گردد به آن که مسئولان باید امکانات زیستی و رفاهی و تامینی را به ترتیبی برای مجموعه خانواده فراهم میکردند که به هر حال نه در زمانهای گذشته و نه در این زمان هیچگاه دولتها و حکومتها هرگز گرد این مسائل نبودند بلکه بروز این مشکلات را به نفس تولید ارتباط میداند.
در همین زمان هم ما کم نداریم افراد و یا نهادهائی که برای خود نمائی و عوام فریبی د ر نشریات و سخنرانیها وحتی در مواضع رسمی فرش را استعماری و استثماری و گاهی هدیه صهیونیستها مطرح میکنند و حتی میزان نادانی را ببینید که از نظر آنها فرش اقتصادی عقب مانده و استثماری است که در قرن گذشته در کنار تریاک جزء صادرات ایران بوده است. درحالی که در زمانی که یکی از صادرات اصلی سرزمین ما تریاک بود تنها فرش بود که در اواخر قرن گذشته و اوایل قرن حاضر مورد توجه بازرگانان خارجی قرار گرفت و در واقع باز یابی شدو توانست با ورود به بازارهای خارجی به تجارت خارجی ایران آبرو و اعتباری به بخشد. و به مدد زیبائی و ارزشهای پایدار خویش با حضور درخشان خود در بازارهای جهان ننگ صادرات تریاک را از تجارت ایران بزداید.
دیگر آن که فرشبافی کار بسیار زیبا و جذابی است و بسیار در آرامش و اعصاب وروان انسان موثر است و کاری عرفانی و آرامش بخش است که میتوان آنرا حتی برای درمان تنشهای عصبی و روانی توصیه کرد و واز همین رو همواره به عنوان کاری بی درد سر وسود آور از گذشته ها در زیر سقف خانه وکنار همسر وخانواده ومزرعه ودام در نهایت آرامش انجام می شده است بنا بر این نظر جنابعالی در مورد این که کار کودکان در تولید فرش در شرایط مناسب امری ضد ارزش نبوده است بسیار جالب است. زیرا تا مساله قالیبافی مطرح میشود حتی دوستداران فرش می گویند که فرش چیست کودکان بدبخت را می گیرند واستثمار می کنند در حالی که آن بچه می تواند در شرایطی بسیار مطلوب همراه آموزش کاری نیز یاد بگیرد. این وظیفه دولت است که تسهیلات مورد نیاز از جمله آموزش بهداشت و تامینهای اجتماعی و اموزشهای فنی حرفه ای و کنترل برساعات کار و امکان رشد و پیشرفتهای اجتماعی را برای این کودکان وهر کودک دیگری که امکان یادگیری حرفه و هنری را در کودکی دارد فراهم نماید.
دکتر جنیدی – مادر من زن بیسواد ولی با فرهنگی بود و بسیار به مسائل اجتماعی اطراف خویش توجه داشت. وی روزی از من پرسید آیا شاه عباس شاه خوبی بود؟ هنگامی که من از پرسش او تعجب کردم توضیح داد که حتما شاه خوبی بود زیرا که میگفت رعیت من باید برفرش راه برود و در کاسه غذا مسی به خورد و این نشانه ای از رشد و رفاه اجتماعی در آن زمان بود فرش همواره جزئی ضروری از زندگی ایرانیان بود. من چون ارتباطات زیادی به ویژه با پارسی زبانان کشورهای شمال و شرق ایران دارم گاهی میرسد که کسانی از آنها که به دیدارم می آیند. برخی از افغآنها که بدینجا می آیند می گویند: این خانه به خانه بابای ما (پدر بزرگ) می ماند.
با این حال من معتقدم که در نهاد ایرانیان ذوق و سلیقه خاصی وجود دارد که نخواهد گذاشت این پدیده زیبا و شگفت انگیز از بین برود و این نیروی شگفتی که در نهاد مردم ایران است این فرهنگ را زنده نگه خواهد داشت. هیچ ملتی نتوانسته این چنین با سوز دل و شور درونی این چنین بر فرش طرح زند فرش ما جان دارد و تا حیات این ملت باقی است زنده خواهد ماند.
نقش و فرش – نشستن در پای صحبت دوستداران فرهنگ و هنر این سرزمین کاری لذت بخش است و به هر حال از شما که می دانیم درگیر انجام کار عظيم شاهنامه هستید، سپاسگزاریم از این که این فرصت را به ما دادید.
نقش و فرش- شماره دهم شهریور 1386