گفتگو با احمد رضا احمدی

عطر فرش کرمان در خانه کودکی من
برای آنکه کسی را دوست داشته باشی ویا اورا دوست خود بدانی لازم نیست که با او ارتباط و نزدیکی بیش ازحد داشته باشی . بعضی افراد هستند که حتی در چند دیدار کوتاه می­توان آنها را دوست داشت و یا دوست خود به حساب آورد .احمد رضا احمدی از ان معدود افرادی بود که محبت وگرمای وجودش درکوتاه زمانی انسان­ را جذب می­کرد .اگرچه سابقه آشنایی ما به پیش از مصاحبه های انجام شده برمی­گردد که قرار بود نشریه ای را بنیان گزاریم که مجوز انتشار نیافت ..اما نگاه من به احمد رضا احمدی نگاه به انسانی مهربان شاعری برجسته و آگاه و با احساس بودکه ازدست رفتنش دریغ و تاسفی عمیق برای دوستان دور و نزدیکش بود.

• میدانم که اندکی بیمار هستید ولی به هر حال از این که ما را با چنین خوشرویی پذیرفتید سپاسگزاریم میدانم که در جریان کارهای ما هستید و زمانی نیز قرار بود که از همراهی شما در به راه انداختن یک مجله استفاده کنیم که چنین بختی را نیافتیم ولی به هر حال ما کماکان برای فرش مینویسیم و میگوییم و در جستجوی راه حلهایی برای نجات این عنصر فرهنگ ایران تلاش میکنیم یکی از راهها از نظر ما کشانیدن صاحبان نظر و فرهنگ به عرصه دفاع از این هنر بیدفاع است از این رو آمده ایم که اندکی پای صحبت شما بنشینیم و راجع به فرش گفتگو کنیم در مورد وضع فرش در شرایط امروز گزارش کوتاهی به شما بدهم و این که ما نمیخواهیم کسی را متهم کنیم ولی متاسفانه مجموعه شرایط ،دولت مردم بخش خصوصی و بالاخره بسیاری مسائل اجتماعی باعث شده که این هنری که به اعتقاد ما یکی از استثنایی ترین وجوه فرهنگ مملکت ماست رو به نابودی برود.

احمدرضا احمدی: تنها هنر ماست.

• بله واقعا من خیلی مثال میزنم و میگویم که تنها هنری که میتواند به لحاظ گستردگی با شعر هم آوردی کند و حتی گاهی نه اینکه بگویم برتر است ولی به نوعی گسترده تر از شعر فرش ایران است شما ببینید حتی شعر حافظ را با آن قدرت و گسترش مردمی و ارزشی که دارد نمیتوانید بگویید شعر اصفهان یا شعر کرمان یا شعر شیراز است ولی فرش را شما گویید فرش کرمان فرش بیجار.

جالب است که فرش صد تا مکتب داره یعنی در ایران تا اون جایی که موقعی که سواد و آگاهی من میگه هر روستا برای خودش مکتبی داره

• بله دقیقا همین طوره!

خیلی چیز غریبی است به نظر من تمام عصارۀ فرهنگ و دانش ما جمع شده در فرش. ببینید در معماری میشه یک زلزله ترتیب ما را بده و از بین ببره ولی فرش را نه زلزله میتونه و نه زمان میتونه و به نظر من ناامید نباید شد. حرفی الان دارم براتون میگم جالبه و اینقدر برام مهمه و همیشه بین سینما و تأتر که مقایسه میکنم میگم تئاتر فرش است و سینما موکت است و صنعتی هست. بعدش چیزی که مورد نظرم است شعرمون هست فرش هست و غذاهامون و به قول سهراب سپهری مادرهامون اینها چیزهایی است که در دنیا تکرار نخواهد شد باز هم ناامید نباید بود و یک خاطره پراکنده دارم از دوران کودکی چون کرمانی هستم البته از7 سالگی به تهران امدم . عموی من پدر عبدالرحیم احمدی معروف در کرمان خودش کارگاه داشت . وقتی ما بچه ها بازی می کردیم  میرفتیم ته حیاط تو کارگاه قالیبافی را نگاه می کردیم.باز یک خاطره دارم یک گروهی بودند صبح ها می امدنددم در خونه اونها پوست انار میخریدند، روناس میخریدند بعد مادرم میپرسید برای چی میخواهید؟ می گفتند اینها رنگهای طبیعی است و میخواهیم آنها را برای فرش استفاده کنیم یک خاطره خیلی زیبا از اون دورهی، یادمه ته اون حیاط خونه امان که میرفتیم صدای اون نقش خوان فرش همین طور توی ذهنمان بود. اینکه باز شما اطلاعاتتون بیشتره، باز هم نباید ناامید بود و امیدواریم درست شود و البته میگم کاری هم نمیشه کرد، یه رقابت جهانی است . در هر صورت انسان دیگه نمیتونه اون وقت را بگذاره و بعدش هم از اون طرف ماشین اومده به نظر من روزی که در ایران اجازه ایجاد کارخانه فرش ماشینی را دادند بسیار خیانت بزرگی بود. دوستم آقای احصائی میگه من از چند چیز در زندگی متنفرم از جمله گل مصنوعی باید بگویم من هم از فرش ماشینی نفرت دارم . توی میدان هفت تیر دو سه تا مغازه است که من هر وقت به آنجا میرسم رویم را آن ور می کنم .

• به هر حال میدانم که درست آمدهایم هم به دلیل خاطره ای را که از شما داشتم میدونستم که شما به فرش علاقه مندید به خصوص که کرمانی هستید و هم به دلیل روح شاعرانه و آزاده ای که دارید به هرچه رنگ و بوی ملی بدهد بها می دهید. ولی با وجود آنچه درباره آسیبهای فرش می گویم همین که پیش شما آمده ایم دلیل آن است که بنا به گفته شما نمی خواهیم نا امید بشویم اگر چه من هم الان در سن و سالی هستم قاعدتا باید کارم را تمام کنم ولی امیدوارم اون نسلی که بعد از ما می آید این امید را داشته باشد و به همین دلیل سعی می کنیم افرادی مثل شما فرهیختگان این مملکت را بکشانیم توی این عرصه تا نظراتشان را بگویند ارزشهایی که فرش دارد و گفته های آنها را بتوانیم برای نسل جوان بازگو کنیم یک زمانی هم جلسات سخنرانی میگذاشتیم و بعضی از افراد مثل آقای تناولی که هم دوستدار فرش و هم نقاش و هنرمند است و یا آقایان مرزبان و یا شیرچی و یا عالمی می آمدند و سخنرانی می کردند. ما سعی میکنیم از طریق این گفتگوها آن گروه فرهیخته ای را که متأسفانه اکثرشان به نظر من زیر پایشان را تا به حال نگاه نکرده اند به این مساله جلب شوند. من این را توی یک جلسه معرفی که برای کتاب کردستان من گذاشته شده بود به مهمانان گفتم که فقط شما یک نگاهی به زیر پایتان بیاندازید ببینید چه گنج عظیمی زیر پای ماست و متاسفانه تا به حال از ان غافل مانده ایم و اینکه تولیدکنندگان این هنر بی نظیر ان روستائانی هستند که گاهی ما اینقدر ان هارا حقیر و کوچک می شماریم و به آنها ارزش نمیدهیم و از کنارشان رد می شویم. هنر این مردم ساده در موزه های دنیا کنار کار رامبراند و داوینچی می نشیند. بنابراین اکنون در حضور شما هستیم تا در این باره برای ما صحبت کنید.
من از دید خودم که میگم ناامید نباید شد. شما وقتی از خیابان ولی عصر به طرف تجریش میروید، از محمودیه به بعد چند فرش فروشی و در واقع نمایشگاه فرش است. یعنی صاحب مغازه میتوانست آن را تبدیل به یک نمایشگاه ماشین یا پیتزا فروشی چیزی که الان مد است ولی نکرد. گاهی اوقات که حالم خوب بود که میرفتم تجریش و راه می رفتم بیشتر به عشق این بود که از توی ویترین له این ها خیره شوم و ادم های با سلیقه ای بودند چه جوری بگویم مثل شماره مجله هی عوض می شدند هر هفته یک چیز تازه. متاسفانه همه چیزمون رو غربی ها باید کشف کنند که ما چی داریم و چی نداریم. یادمون نمیره که تاریخ ادبیات ما را انگلیسی ها نوشتند و تاریخ ایران راهم روس ها نوشتند به خاطر اهدافی که داشتند ولی اصلا نباید نا امید شد.
 الان یک مثال برایتان میزنم پریروز آقای کلانتری به من زنگ زده بود و میگفت که وقتی به بم رفته بودیم بعد از شب زلزله یک عروس و داماد جوان تمام زندگیشان را گذاشتند در بم و این بچه ها را جمع کردند برایشان مدرسه ساختند و جالب است که آنها را از بقیه خانواده ای که برایشان مانده بود جدا نکردند به هر حال زندگیشان را برای این کار گذاشتند ما در ایران سه چهار روزی داریم که بنظرم هیچ حکومتی نمیتونه اینها را از بین ببرد روز تاسوعا و روز عاشورا روز تولد حضرت علی و سیزده بدر و عید نوروز فرش را هم بنظرم باید بگذاریم در کنار اینها ادامه خواهد داشت . نکته بسیار مهم این هست که مکتب داریم ،ما این خیلی غریبه یعنی روستانی میدونه چه کار باید بکند مثل همین معمار گمنامی که آمده مسجد شیخ لطف الله را درست کرده که ما نمیدانیم کیست ما ادعا داریم که نسل به نسل این فرش بافته میشده و توی خانواده هاست. ما میگوییم توی خانواده ما توی نسل ما از بین رفت ولی دوباره پیدا میشه حالا من یک سوال از شما دارم شما موافقید اینها دارند دانشگاهی اش میکنند و احدی اش کنند و لیسانس بدهند این بنظر شما درست است.
• ببینید دانشگاه فی النفسه بد نیست نمیشود گفت علم بد است و البته دانشگاه ایجاد هم شده و الان ۶-۷ دانشکده فرش درست شده است و علاوه بر آن هنرستانها و مراکز علمی و کاربردی هم هست. مسئله آن است که نگاه آنها باید آگاهانه و علمی باشد. البته علم نه این که از کامپیوتر استفاده شود بلکه دانشگاهها باید با استفاده از علم برای نگهداری و بهبود کیفیت فرش کمک کنند ولی در حال حاضر فارغ التحصیلی که از آنها بیرون میاید از فرش بومی و عرصه گسترده ای که در سراسر ایران هست چیزی نمی داند فارغ التحصیل های ان ها همه میخواهند یک هنرمند و یا کارمند دولت بشوند و نهایتا یک طراح که بره بشینه توی آتلیه یک فارغ التحصیل با یاد گرفتن علوم نظری بی ارزشی که اصلا در کل برای فرش ایران فایده ای ندارد به کلی سرگردان میشود مجبورند این دروس را بگذر کند. من خودم در چند تا از این دانشگاهها تدریس کردم غالباً باهاشون در گیر میشدم زیرا بهشون میگفتم بابا دانشجویی فرش که نباید بشینه پشت میز دانشجوی فرش جاش تو روستا هست و آنها را بر میداشتم و میبردم به روستاها و همیشه هم اعتراض و دعوا بود که چرا این کار را کردید.
به نظر من موقعی که آقای بهمن بیگی در شیراز تعلیمات عشایری را ایجاد کرد. آن کار عظیم کرد همان موقع که دکتر خانلری سیاه دانش را درست کرد نظر آقای بهمن بیگی این بود. که آقا بچه ای که اینجا داره تعلیمات روستایی میدهد باید از همان محل باشد ولی موقعی که سپاه دانش درست شد و من تهرانی یا کرمانی را به قزوین میفرستادند تمام مدت در این فکر بودم که دوران تمام بشه و بر کردم به شهر خودم اینها هم به نظر من باید کاری بکنند که آن دانشجو برگرده به شهر خودش و همانجا باشد بنده نظرم این که دو نفر به هنر بومی مملکت خدمت می کنند یکی شما و یکی هم محمدرضا درویشی هست که اون راه افتاده و رفته تو روستاها داره این موسیقی را که داره از بین میره جمع میکند.
۲۰-۳۰ جلد  کتاب در اورده برای سازها . این ادم عمر خود را سر اینکار نهاده است و خیلی جالب است که بهتان بگم میگفت که دانشکده را که تمام کردم عاشق شوآن برگ بودم. روی پیانوام عکس شوآن برگ بوده و خیلی موسیقی مدرن را دوست داشتم بعدها که یکی دو بار به صورت تصادفی به روستاها رفتم دیدم که عجب گنجی اینجا نهفته است . اصلا تغییر کرد و من یک هدف دیگر پیدا کردم نباید نا امید شد و باید امیدوار بود شما میتوانید این را حس کنید که مردم ایران وقتی به یک چیزی پیله میکنند و آن قدر پی می گیرند تا به انجام برسد ولی آدمهایش پیدا میشوند او هم اعتقاد دارد گاه نباید ناامید شد شاید این هم برای شما جالب باشد اولین کسی موسیقی ما را با فرش مقایسه کرد آقای سعدی حسنی بود توی اون کتاب تفسیر موسیقی که یک دونه : فرش با یک طرح خیلی ساده که مثلا اون ترنج وسط فرش یک ملودی است. متاسفانه ایشان فوت کرد او از اولین کسانی بود که توی ایران این را مطرح کرد و یک شخص دیگر که مقایسه دیگری کرد و آن آقای پیرنیا بود که من با او مصاحبه کردم آقای پیرنیا علاقمند هنرمندهای سنتی بود او میدان نقش جهان را با دستگاه شور موسیقی مقایسه کرد که مقدمه چه جوری شروع میشه و چهار مضراب کجاست؟ و من بنظرم کسانی باید بیایند و این مقایسه ها را بین تمام هنرهای سنتی ما به کنند توی فرش هم میتونید این جستجوها را بکنید.
• دقیقا همین طور هست و ما خیلی سعی کرده ایم راجع به اینها حرف بزنیم ولی متاسفانه آنقدر درگیر مسائل ابتدایی فرش هستیم که نمیشود من البته ناراضی نیستم از کارهایی که کرده ام و به هر حال توی نسل جوان خیلی تأثیر گذاشت و خیلی از شیوه هایی که دارد احیاء میشود با توجه به این دیدگاه هاست ولی متأسفانه این قدر اینها فرش را درگیر مسائل مادی و بازرگانی و اقتصادی کرده اند که مسائلی که واقعا ما باید بنشینیم راجع به آنها حرف بزنیم اصلا بیش نمی اید. ما باید درباره فرش هنرهای بزگ عالم همانطور که مثلا راجع به رامبراند و یا تابلوها او صحبت می شود گفتوگو کنیم و راجع به سبکهای و هنرمندان فرش کتاب بنویسیم و درس بدهیم ما هر جا که مرا دعوت میکنند از جمله اینکه هفته گذشته دعوت به یک نمایشگاه داشتم سعی میکنم به نحوی این مسائل را مطرح کنم البته خیلی هم دلشان نمی خواهد برای اینکه آنجا مسئول و صاحب مقام و غیره هم می ایند و از انتقادها خوششان نمی آید.
باباجون این فرش اصلا نباید زیر پوشش بنگاه های تجارتی ،باشد البته الان هست ولی نباید فقط بازرگانی و اقتصادی باشد باید هنر باشد فرهنگ باشد اینها باید یک شورایی باشد برنامه ریزی درست بکند.

بهترین دوره شرکت فرش در زمان مصطفی درخشش بود نمیدونم به نظرم زمانی بود که انصاری وزیر بازرگانی بود درخشش یه مقداری از جوانی اش را روی کار فرش گذاشته بود و فرش ارزشی داشت ولی بعدها از وقتی نفت قیمت پیدا کرد فرش اهمیت خود را از دست داد.

دوره های رشد و احیای فرش ایران متأسفانه یکیش این است که در دوره قاجار خارجیها فرش ایران را کشف کردند یعنی دیدند چه گنج بی نظیری است و شرکت شرق وارد این کار شد. البته در اواخر قاجار و اوایل پهلوی آمدند مدرسه هنرهای زیبا را درست کردند و یک مکتبی به وجود آمد که واقعا کم از مکتب هرات نداشت و تمام هنرمندان بزرگ مثل ،تجویدی ،باقری که شرح حالشان را توی کتاب طراحان بزرگ فرش ایران نوشتم در آنجا جمع کردند و این مرکز بر فرش ایران نظارت می کرد و فرشهایی برای پوشاندن کاخها و عمارات دولتی در آن زمان بافته شد که واقعا یک مجموعه بینظیر .است از فرش گذشته نقشه هایی که به وسیله این طراحان ایجاد اگر امروز حفظ کرده بودند یک ثروت گرانبها بود.

یک مطلب خیلی جالب توی فرش ایران است به نظر من که شما اسم ائمه اطهار را روی فرش نمیبینید نیست که زیر پا افتاده شما توی کاشیهای دیوارها و گنبدها میبینید چونکه در مثلا میشه گفت که به خدا نزدیک بلند بوده است ارتفاع بوده است بعدش هم یک عنصر مذهبی تویش بوده است. یک وقت هم اومدن خواستند با طرحها بازی کنند و مثلا مدرن ،کنند شکست خوردند و رفتند از اونور هم یه چیزی توش هست آن ـم آن قدر ترکیبش قوی است که نمیتوانیم به آن دست بزنیم شما این دور ترنج و اطراف آن را به بینید، آن چنان جا افتاده که کاریش نمیشود ،کرد مگر این که واقعا بخواهید چیز دیگری درست کنید.

خب خیلی خلاقیت می.خواهد البته تا حدودی کسانی که مثلا در همون مدرسه هنرهای زیبا و یا مدرسه هنرهای اصفهان که عیسی بهادری ریاستش را داشت کار میکردند به نوعی خلاقیت در همان هنر سنتی که بیشترش خواه ناخواه هنرهای دستی است اعتقاد داشتند شما از روستایی میگویید مثلا یکی از همین چیزهایی که آمد توی فرش ایران و متأسفانه دانشکده های فرش هم بدون مطالعه به عنوان علم آن را پذیرفتند استفاده از کامپیوتر است که ما گفتیم البته کامپیوتر علم است و هیچ شکی درش نیست ولیکامپیوتر که نباید در فرهنگ دخالت کند. گاهی بچه هایم میگویند این ابزار است ابزار یعنی چی ابزار هنرمند در وجود خودشه مثل آواز شوری که شجریان می خواند بنان هم میخواند اون شور راهر دو میخوانند ولی ببینید چقدر تفاوت هست و اون مربوط به لحن و حنجره است که ابزار است مثل خطی که میرعماد مینویسه و میرعلی تبریزی هم مینویسد یعنی ابزار هنرمند در وجودش است.

ما نباید نگران باشیم توی موسیقی هم این اتفاق افتاد این دستگاهها اومده و این خودش یک فاجعه است. ما میدونیم اون کسی که میخواهد تار یاد بگیره چقدر باید کار کند مثلادخترم داره تار میزنه بیست سال ،زده سی سال دیگه هم باید بزند اینو با کامپیوتر یعنی چی مثل یخه دوام ندارد این یک دونه عارضه است امواجی به راه میافتد و تمام میشه و الان هم توی قلمرو موسیقی جرأت نکردند تو این کار این دستگاهها را کامپیوتری کنند.

توی خارج هم خیلی اومده ولی عملا هیچ وقت نمیشه واقعا کاری که با تار میشه کرد با دستگاههای کامپیوتری انجام داد. البته آن هم موسیقی خاص خودش را دارد

هیچ نگران نباید شد من این سئوال را که از شما کردم مثلاً بنظر من تو دنیا از موقعی که سینما تبدیل به دانشکده شد کارش تمام شد. ما خوشبختانه موسیقی ایرانیمان آن طوری دانشکده ای نیست شاگرد باید دایم بره پیش استاد بشینه توی خانه اش بره و این را ذره ذره از اون بیاموزد این را هم که من میگویم اصلا جای نگرانی نیست اینها عارضه است می آید و میرود عین زبان خارجی که چندین بار وارد زبان ما شده است ولی فرش میره در موزه ها و میمونه باید امیدوارم باشیم ولی خب بالاخره بی آسیب هم نیست.

بله خب آسیبش را میزند شما نگاه کنید همین نگاه تجارتی که فرش را زیر پوشش نهادهای اقتصادی قرار داده هدف نهاییاش چیست؟ پول هست به همین دلیل وقتی که میخواد به فرش فکر کند به اشتغال فکر کند به مزیت نسبی و راندمان میں می می کند به انبوه سازی فکر و سرعت در نتیجه تمام مفاهیمی که توی فرش ضدارزش است فکر .کند فرشی را که طرف یا دلش با قلبش و با روحش بافته است. نمیشود بگیم راندمانش این قدر است.

خب باشد اونها نمیتوانند یعنی واقعا نمیتوانند فرش را از بین ببرند.

خب همین ما را عقب می اندازه دیگه همین مجتمع سازی ها انبوه سازی ها را میکنند ارزش و مثلا میگویند که باید سفارش بگیریم.

خوب من قبول دارم خونه من را نگاه کن من یک کرمانی هستم ولی به دلیل اینکه پول ندارم شاعر هستم و اینجا نیم متر فرش کرمانی هم ندارم فقط یک فرش کوچک یک جانمازی است دو تا از این جوانهای کرمانی به من هدیه کردند. مثل اینکه مال سیرجان است و از نظر من زیبایی آن فوق العاده است. بعدش نداریم دیگه به قول آقای سریر کهمن همیشه از قول او شوخی میکنم میگفت رفتیم رشت ماهی بخریم به ماهی فروش رشتی گفتیم آقا این ماهی چنده؟ گفت چهل هزار تومان گفتیم خب کی میتونه بخوره گفت سرمایه دار خب حالا فرش مال کیه مال سرمایه دار زیر پای من ،نیست که من بشینم حالا یک چیز جالب شما حس کردید که فرش به خونه یک گرمی میدهد خیلی غریبه .

صد درصد اصلا این حالت را میشود در درون آن احساس کرد.

گرمی میده و میتونیم فکر کنیم در خانواده ما تو خونه ما چند قالیچه داشتیم که هر چند وقت به دلیل بی پولی پدر فروخته میشد. یادم است چند فرش داشتیم که به آنها قالیچه قوتلویه ( قلتق؟) می گفتند. همچین اسمی توی ذهنم هست. به هفت هشت تایی بود یکسری مبل داشتیم تمام اینها رویش فرش بود که تمام اینها دونه به دونه بین ۶۵ تا ورثه خواهی نخواهی تقسیم شد. داغون شد و رفت الان میگم که اون وقتا بعد از ظهرها خونه مادربزرگم روی اون فرش ها میخواییدم افتابی که روی فرش ها و روی گل هایش می افتاد مثل اینکه  به من ارامش میداد. به همین دلیل است که این یک میراث ماندگار و یادگار تمدن بشری است بازم میگم شما دستتون درد نکند شما اصلا نباید نگران باشید بعد از شما هم جوانان می آیند .

اگر نگران نبودیم که دیگه با این سن و سال راه نمی افتادیم دنبال راه حل نگران هستیم ولی ناامید نیستیم به هر حال مسئله این است که عده ای دائما مشغول آسیب رساندن به این هنر هستند در مجموع نمیخواهم به کسی اشاره کنم زمان شاه هم همین برنامه ،بود فرش ماشینی را هم اون اجازه داد همان مسئولان حکومت که سرنوشت این مملکت و هنر دست آنها بود به بهانه مدرنیسم هنرهای سنتی را تحقیر میکردند که ما می خواهیم صنعتی بشویم.

جالب است که موقعی که نقاشهای دوره ما میخواستند کار مدرن ،بکنند الهام می گرفتند از فرشهای بختیاری و شیرازی ما یکسری کار برای کانون پرورش فکری کودکان کردیم و صفحه درآورده بودیم در آن . دوره با استفاده از دستگاه ماهور و شور جالب بود که جلد اینها هم الهام از همان موسیقی بومی می،گرفتند چون که اصیل بود و طرف در آن فکر مصاحبه نیست فکر ادا نیست.

خواستم بگویم در مورد فرش باید گفت متاسفانه عواملی که یکسری از فرشهای میانی و متوسط ما را از بین برده است خیلی زیاد است. اگر شمااگر شما یادتان باشد توی خانههای قدیمی همه از این خرسکها داشتند زیر پای همه بود و ۲-۳ تکه در همة خانه ها داشتند و همین فرش متوسط ما بود که عشایر خیلی هم خوب می.بافتند و متاسفانه این نوع فرش است که خیلی آسیب دیده و اکنون به جای آن تبلیغ فرش ماشینی را میکنند.

حالا که بحث شد بگویم که دو تا برادر بودند به اسمهای مصطفی و مرتضی اخوان اول ترتیب سینما را دادند و آمدند تمام سینماهای تهران را خریدند در زمان جوانی ما سینماها رقابت می توانستید در تهران ۴ تا فیلم مختلف را ببینید اینها آمدند یک تراستی درست کردند همه سینماها را خریدند. شب که میخواستی بری سینما یک فیلم را میتوانستنی در ۶۰ سینما ببینی و سینما شروع کرد به شکست خوردن و بعد افتادند تو کار ،موکت مولن موکت که از مولن روژ گرفته بودند مال آنها بود دیگه از اون طرف هم خودنمایی که هرچی مال این مملکته بده و عقب افتاده هست و هر چه مال اون وره خوب ،است یعنی همه چیز تحقیر بود یعنی به موسیقی ما با تحقیر نگاه میکردند روح اله خالقی من به مصر رفته بودم یکی میگفت آقا شما آثار ما را چرا این قدر بد میخوانید گفتم منظورتان چیست؟ بعد فهمیدم که منظورش این آهنگهایی بود که از عربها کپی میکردند که من از شرم بیرون آمدم. یعنی دوره ما یک سیلابی به راه افتاده که داشت همه ی گوید که می بود چیز را با خودش میبرد. البته فرش ریشه دارتر است و از بین نمیرود شما نمی توانید روستایی را وادار کنید موکت ببافد باید امیدوار بود و باز میگویم دستتان درد نکند.

البته ما هم همیشه نمونههایی را برای ارائه کردن داریم تا بگوییم فرش از بین رفتنی نیست دلیل آن این است که در طول تاریخ یکی از چیزهایی که همیشه بوده و همیشه به لحاظ اقتصادی که مثلاً جنگ میشـ ،آمد میزدند و میروبیدند میبردند و تمام اقتصاد و اجتماع را داغون میکردند بافنده دو تا تیر درخت را میبرید و در زیرزمین خانهاش کار میگذاشت و فرش میبافت هم به اقتصاد خانواده کمک میکرد و هم آن آرامش روحی را که نیاز داشت به دست میآورد ببینید یک کیفیت عرفانی خاصی است. یعنی اگر بزرگترین سختیها را که همیشه این ملت با آن روبرو بود داشت یکساعت مینشست پای این فرش تمام اندوه این دنیا را فراموش می.کرد اقتصادش هم تأمین میشد کنار خانه و بچه اش هم بود یعنی یک چیز عجیب و غریبی است. ببینید یک کار جمعی و گروهی هم هست یعنی ۳۲ ۳۳ شغل با این فرش در ارتباط هست یعنی کار یک کار اشتراکی است که منتها بدون اینکه فشاری باشد.

باید بگویم کامران شیردل یک فیلم مستند را شروع کرد و یک مقداری هم گرفت وسط کار تهیه کننده عوض شد و من میخواهم بهش فشار بیارم که ترا بخدا برو تمامش کن میگه نمیدانم چه کار کنم باید تمامش کنم.

به نظر من کار هر کارگردان ولو بهترین باشد در مورد فرش باید زیر نظر متخصصین فرش نظارت شود. مدتی پیش کارگردانان بزرگی که از شخصیتهایی ملی ما بودند وارد این کار شدند تا فیلمهایی تهیه کنند آنها ممکن است فرش را دوست داشته باشند و نگاه آنها به فرش جنبه ای صددرصد ملی داشته باشد ولی معلوم نیست که اطلاعات آنها در مورد این هنر پیچیده چقدر است.

مسلما نمی تواند شما از من بپرسید. قدیم تو خونه مثلا ،بابام عمویم میگفت که این ۱۰۰ خفته ها، مینشستند گره ها را می شمردند مثلاً من به خودم اجازه نمیدهم در مورد فرش اظهار نظر کنم من به صورت یک عاشق نگاه میکنم نه یک کارشناس شیردل کار را شروع کرد دو سه ساعتی هم گرفته است واقعا بهش فشار بیاورید و اگر بتوانید تهیه کننده ای پیدا کنید که دنباله کار را بگیرد..

می دانم تهیه کننده به آن معنا به توان پیدا کرد .البته من اصفهان که بودم برخی قولها به من داده شد و من در آنجا فیلم ایشان را مطرح کردم و انشالله شاید راهی پیدا شود. یک مسئله مهم دیگر که در آنجا نیز مطرح کردم و برای شما نیز بازگو میکنم که این حربه تحقیر و تکفیر که بر فرش ایران کوفته شده که استثماری و استعماری است و فقرزا و حاصل انگشتان خون آلود بافندگان است متاسفانه فرش را کم ارزش کرده است نه اینکه این مسئله وجود ندارد ولی اینها در هر حرفه ای هست و ربطی ندارد و فرش حرفه بسیار کم آسیبی است.

این را به شما بگویم که این حرفها آن زمان برخی از افراد توده ای درست کرده بودند.

در هر حال ممکن است که نگاه هم نگاه انسان دوستانه ای یا از جهاتی ایدئولوژیک بوده ،باشد ولی با اطمینان میشود گفت که حداقل در بخشهایی که فرش خوب میبافند مثلا فرش اصفهان اصولا بچهها نمیتوانند این فرش را ببافند.

اون حرفها جنبه سیاسی داشت حالا سعی کنید که فیلم شیردل را پیگیری کنید و اگر لازم است عوض شود او نهایی ساختند بیشتر جنبه تبلیغاتی داشته است هیچ کدام از این آقایان فرش را نمیشناسند ولی همگی قابل احترامند.

آقای شیردل را اگر پیدا کنم البته شما هم از ایشان بخواهید امیدوارم که ایشان نیز علاقمند باشند به کار را ادامه دهند.

تا یادم نرفته یکی از جنبه های که ما واقعا برای نجات فرش باید بکنیم کتاب و پوستر درست کنیم ولی البته هیچ کدام نمیتوانند کار سینما را انجام دهند. به دلیل آنکه شما میتوانید روی آن موسیقی بگذارید روی آن عکس هست و تصویر هست حرکت ،هست واقعا بیایید و نیرویتان را روی این کار بگذارید توجه میکنید آن کسی هم که میسازه شما خودتان فقط احتیاج به یک فیلمبردار دارید شما دستور بدهید و آن ،بگیرد کار هنری هم نمیخواهد بکنید فقط مستند و ضبط کنید.

بعدش سینما یک بعد دیگه هم ،دارد شما بهتر از من می دانید نه این کار را اسلاید میکند نه این کار را کتاب میکند نه مجله می،کند آنها ابعاد خودشان را ،دارند بگذارید شیردل از سفر بیاید حتما این کار را میکنیم از ۴-۵ شهر شروع کرده گرفته که یادم نیست از کجاها بود و بعدش منتفی شد یعنی تهیه کننده پستش عوض شد.

ایشان نمیگویم به دنبال تهیه کننده نباشند کار را شروع کنند اولا” همین الان فکر میکنم مرکز فرش آمادگی اش را دارد و به من هم گفتند بیا و ایدههایت را بده البته من معتقدم این برنامه ها را توی رسانه ها توی تلویزیون باید بگذارند. اصلا برنامه آموزشی بگذارند که این فرش ما هنر است و فرهنگ است اصلا یک حرفه لذت بخش هست یعنی چه شما میگویید انگشت خون آلود و کمر شکسته این شاهکارهایی که در موزههای دنیاست مگر اصلا میتواند یک بچه ۵ ساله ببافد فقط فقر متعلق به جاهایی که فرش خوب ،ندارد بافنده اش هم فقیر می باشد بدبخت است. استثمار می،شه اصلا” بافنده فقیره و وقتی فقیره باز دوباره فرش بد میبافد.

حالا پیشنهاد من این  است من خودم زمانی که آقای محمد بهشتی در شهرداری تهران بود ما ۲۲ تا فیلم از خیلی چیزها ساختیم من نه به عنوان ،کارگردان ادعایش را ندارم ما فیلمبردار داشتیم معمولا آقای سکوت بود خیلی مرد با شعوری بود من سوال میکردم بعد ضبط میکردیم مونتاژ کردیم ولی بعضی از آنها الان مانده است. یعنی از تجویدی تنها مدرکی که ما داریم فیلمی که من گرفتم وجود دارد فرامرز پایور هم هست شما باید بیایید و با یک فیلمبردار علاقمند مثل آقای سکوت و یک صدابردار خرج آنچنان هم نمیخواد و یک منشی صحنه باشد که همین کافی تان است به دلیل اینکه کار عجیب و غریب که نمی خواهیم بکنیم میخواهیم سند بزنیم که این از بین نرود. آن چیزی که میماند الان سینماست. الان اینقدر امکانات راحته با این دوربینهای ،ویدئویی دیگر احتیاج نیست که شما جرثقیل ببرید، خیلی ساده است فقط دو سه آدم عاشق باید پیدا کنید مثلاً شما ر و کامران شیردل و……

چقدر عالی می.شود اگر شما هم پوشش بدهید.

چشم نه من تنها کاری که از من برمی یاد صدایم قشنگ است مثلا بیایم و برایتان گویندگی بکنم.

خیلی هم عالیست.

و مثلاً موسیقی را هم میتواند از آدمهای اهلش استفاده کرد، مثل آقای فخرالدینی که هنوز هم عشق دارند از درویشی عزیز کسی که بسیار میتواند کمکتان کند آقای درویشی است چون او به نوعی دیگر داره کار شما را انجام میده داره کار نوازندگان قدیمی را جمع آوری میکند و خیلی از آن نوازندگان الان مرده اند.

مثل کاری که ما در کتاب طراحان فرش کردیم و اکنون بسیاری از آنان شاید متجاوز ۸۰ آنها از بین رفته اند.

بله مرده اند اونها میان و میرن و چه بهتر که از زادگاه خویش دور نمی افتادند و پای برخی از اونها به این شهر کثافت باز نمیشد مثلاً میرفتند و فیلم یا گفتار آنها را ضبط می کردند ولی اون مینشست جایش و از اون گیاه و خاکش سر جدا نمی شد.

همین طور است مثلا در همان دوره ای که گفتم زمان پهلوی اول که هنرستان هنرهای زیبا شروع شد، بسیاری از این هنرمندان را در تهران جمع کردند و هنرهای مختلف قدیمی را به مسابقه گذاشتند و بهترینهای آنها را انتخاب کردند و برای کاخها فرش بافتند و هنرمندان بزرگی مثل رضا وفا و عیسی بهادری از آنجا در آمدند و البته وقتی کارشان تمام شد دولتها دیگر پیگیر نشدند و آن بیچاره ها رها شدند.البته در جاهایی نظیر کرمان نیز حسن خان بود که ارجمند کرمانی فرش هایش را می‌بافت. این فرش ها اکنون در کاخ ها و موزها هستند.

جالب این است که ارجمند کرمانی سواد هم نداشت.

بله خیلی هاشون مثل علی اکبر صنعتی واقعا به کارشون عشق داشتند.

اون عاشق این کار بود آهان با آقای صنعتی هم یک مصاحبه کردم هشت ساعت.

من هم دارم البته ۸ ساعت نه ولی یک مصاحبه و یک تعدادی عکس خیلی از اینها ،دارم هم از آقای تجویدی خدا رحمتش ،کند چون محمد تجویدی پسر هادی خان تجویدی بود و در آن زمان میخواستم راجع به پدرش در کتابم بنویسم رفتم به سراغش.

حالا من از فیلم او یک نسخه بهتان میدهم بیشتر تجویدی راجع به پدرش صحبت میکند.

عمویش هم بود تائب

در این فیلم خودش نشان داده میشود و از آخرین فیلم هایش بود چیزهایی که توی اینها بود توی این موزیسین ها توی همین آدمهای قدیمی،بود اینها فارسی را خیلی قشنگ می نوشتند..

غالبا خطشان قشنگ بود خدا رحمت کند حبیبیان نائینی را که با خط بسیار زیبایی برای من یک دعای سفر نوشت.

الان ،دارم تجویدی اصلا خط فارسی اش شاهکار بود یک مقدمه برکتاب استاد بزرگ تار آقای جلیل شهناز نوشت که فارسیاش بسیار زیباست بخاطر اینکه مطالعه می کردند مثلا مادر من سوادش قرآنی بود ولی حافظ را بی غلط مینوشت و خوش سخن بود یک چیزی بودند میراثی بودند که از بین رفت ولی باز باید امیدوار بود هر کدام از اینها کار خودش را میکند شعله هایی که در روستاهای ایران است از بین نخواهد رفت و باز برای دهمین بار میگم دستتون درد نکنه.

نه خواهش میکنم دلمون میخواست که آقای شیردل هم بودند. من به مرکز فرش گفته ام که آقای شیردل حاضر است کار کند آقای احمدی هم هستند از هنرمندان موسیقیدان هم هر که شما بگویید کاش بتوانیم چیزی در مورد فرش ایران درست کنیم که ماندگار باشد.

آهان شما با آقای پرهام هم در ارتباطید؟

البته آقای پرهام بسیار آدم واردی است یک سری کارهای علمی بسیار خوبی دارند البته ایشان سخت پیش می آیند ولی تردید ندارم که اگر کار با ارزشی شروع شود همراهی خواهند کرد. دانشجویان همراهی خواهند کرد در واقع کسی که باید از این نیروها و این تجریبات بهره بگیره نیست بعدش هم دائم عوض میشوند.

پایان فیلم کمال الملک مال علی حاتمی خیلی قشنگه که میگه استاد تویی و اینها البته متاسفانه مدیر تدارکات بدسلیقه بوده، چه قالیچه بدی بود باید قالیچه بهتری را انتخاب میکرد.

جای علی حاتمی واقعا خالی است با آن نگاه خاص زیبایی شناسی ملی گرایانه که ،داشت البته تخصص فرش شاید نداشت ولی علی حاتمی یکی از کسانی بود که عاشق فرهنگ ایرانی بود.

در تمام دنیا برای انجام این کارها مشاور دارند فیلمهایی که توی هالیوود هم تهیه میشود ۱۰ تا مشاور دارد یکی تحقیق میکند یکی گفتار مینویسد این کار هم کارهرکسی نیست اینکه من میگم برای شما و شیردل یک فیلمبردارو یک صدابردار کافی است .دیگه البته حوصله میخواهد سن همه ما هم بالا .است سفر میخواهد در این جاده ها من که واقعا نمیتونم بکشم کامران هم یک جوره دیگه مریضه میشه جوانها را پیدا ،کرد فقط باید بهشان بگویید که چه کار کنند.جوانانی هستند که تشنه این کار هستند.

شما در طول عمرتان نمیدانم چند کتاب شعر نوشته و آنقدر کتابهای قشنگ و زیبا ،دارید که شاید به چیزهای دیگر پرداختید ولی آیا به سفر هم علاقه داشته اید؟

نخیر، اصلا اهل سفر ،نیستم زنم مسخره ام میکند و یک اختلاف با زن و بچه ام این است که مطلقا اهل سفر نیستم و آنقدر که تا درگیر نشیم نمیروم دخترم برعکس من است دخترم تا این سن یعنی ۲۲ سالگی تقریباً تمام ایران رادیده، ۴ بار اصفهان رفته ۳ بار کرمان رفته و ۲-۳ بار به شیراز رفته است به خارج از کشور هم بخاطر کارش شرکت در کنسرت چندین بار رفته است اهل سفر است و باید بگویم که عاشق فرش هم هست.

رفوگران، بازآفرینان

رفوگران  در بازار تهران در جائي كه هنر بلند مرتبه ايران يعني هنري  كه آوازه شهرت خويش راازدورانهاي طلائي افسانه هاي شهرزادوكاخهاي رويائي سلاطين وخلفا

مشاهده »