پرويز كلانتري – در اولين جشنواره كتابهاي درسي كه از طرف آموزش و پرورش تشكيل شداز من به عنوان قديمي ترين نقاش كتابهاي درسي تجليل به عمل آمد. داستان از اين قرار است كه اولياي امور متوجه شده اند كه وضع كتابهاي درسي خيلي ناجور است هم در متن آن و هم در تصاوير.تصميم گرفتند كه فكري براي اين مسئله بكنند.
در اولين جشنواره مطرح شد كه چرا اين نقاشيها خرابند اشكال از كجاست و در پي اين جريانات كتاب ماه با من مصاحبه اي گذاشت كه خيلي گسترش پيدا كرد بعد به اين نتيجه رسيدند كه اين مسايل آنقدر بحث انگيز است كه قابليت تبديل شدن يك كتاب را دارد.موافقت كردند كه يك كتاب تهيه كنند.در يكي از جلسات پيشنهاد شد ، در هر جلسه به هر مناسبت يك مهمان داشته باشيم.يك بخش از زندگي من با همه كوتاه بودنش اهميت دارد و آن اينكه من با ديگر آدمهاي موجه در قلمرو فرش انجمني را بنام ” انجمن دوستداران فرش ” ، علم كرديم بعد از جلسات متعدد و تهيه اساسنامه با كمك ميراث فرهنگي و ارشاد اسلامي توانستيم انجمني را به ثبت برسانيم كه شروع به كار كرد.
بخشي از زندگي من مربوط به اين انجمن مي شود. بنابراين من تقاضا كردم خانم صوراسرافيل كه مدير عامل اين انجمن هستند در يكي از قسمتهاي اين مصاحبه شركت كنند.
فكر مي كنم اگر بخواهيم براي آينده كاري بكنيم بايد از بچه ها شروع كنيم چرا براي كودكان ما مطالبي راجع به فرش نداشته باشيم.( خطاب به خانم صوراسرافیل ) از اين رو تقاضا كردم شما در اين جلسه شركت كنيد من مي توانم قول بدهم كه داستانهايي با كمك شما بصورتي علمي و مناسب براي بچه ها بنويسيم.بنابراين خوشحالم كه شما با اين همه گرفتاري به اين جلسه آمديد.
صوراسرافيل- با تشكر از لطف شما ، من بخاطر مي آورم كه خيلي وقتها برخي مي آمدند و پيشنهاد مي كردند كه كتابهايي يا نوار براي بچه ها تهيه كنيم ، ولي هيچگاه اين كار عملي نشد،زيرا يا به صداقت آنها اطميناني نبود و يا اينكه معلوم نبود چه نوع بهره برداري خواهند كرد.نمونه اش اينكه هر چند گاه عده اي جمع مي شوند و عموماً با نگاه تجاري و به عنوان اينكه بهترين فرش را انتخاب كنند،طبق معمول جايزه را به يك فرش ريزباف شهري و توليد كننده صاحب نام مي دهند و هيچ فكر نمي كنند آن روستائيان صاحب ذوق و خلاق چه سهمي دارند و جای آنها کجاست ؟ درست مثل تلويزيون كه مي بينيد وقتي مي خواهند تجليل كنند فقط به چند نفر شناخته شده ( براي اينكه مورد توافق عمومي بوده حرفي در بين نباشد ) مي دهند و ديگر كاري به اين ندارند كه آن جمع كوچك خاموش و كم توان چه گونه بايد حمايت شوند.
كلانتري – من با شما كاملاً موافقم مثلاً به سوپراستارها جايزه مي دهند. خانم صوراسرافيل يكي از كساني كه كانديدا شده بود كه علاقه به گليم داشت و من علاقه داشتم ايشان انتخاب شود.
صوراسرافيل – خوشبختانه عليرغم اينكه جلسه به وضع خوبي اداره نشد ايشان انتخاب شد و اميدواریم كه به عنوان يك جوان علاقمند به انجمن كمك كند.
كلانتري – به عنوان يك گرافيست كه نگاه مي كنم مي بينيم موتيفهايي كه روي فرشها هستند خيلي راه مي دهند به گرافيستها كه هر چقدر بخواهند مي توانند از اين موتيفها استفاده كنند.
كتاب ماه – بله امروز 7 دي ماه در1383 موزه فرش ايران خدمت استاد كلانتري و خانم صوراسرافيل و خانم دادگر رئيس موزه ملی فرش ایران هستیم.
كلانتري – موضوع صحبت در مورد تشكيل انجمن پژوهشگران و هنرمندان دوستدار قالي است كه موضوع يك مصاحبه است كه به صورت يك كتاب منتشر مي شود و طبق پيشنهاد من قرار شد كه هر دفعه در ان حوزه ميهماناني داشته باشيم الان آن حوزه، حوزه شماست. اينكه چگونه اين انجمن تشكيل شد اولين سؤال ماست و من از مدير عامل اين انجمن خانم صوراسرافيل تقاضا كردم كه در اين باره توضيح بدهند.
صوراسرافيل : دليل اصلي تشكيل انجمن نياز و توجه اساسي به فرش ايران بود. ما اعتقاد داشتيم به دليل ناآگاهي بعضي از دست اندركاران هم بي بها شمردن اين هنر ، ميراث ملي فرش ايران متأسفانه دچار آسيب شديدي شده است. شايد كساني كه دست اندركار توليد فرش اند، يا علاقه دارند به نحوي كمك كنند كه اين فرش احياء شود، انگيزه اصلي اين بود . به همين دليل اولين كاري كه انجام داديم، برگزاري يك جشنواره ساليانه به اسم جشنواره شانه بلورين بود كه در واقع هدف آن حفظ و احياءفرش دستباف است . يعني اعتقاد ما اين نبود كه جايزه بدهيم به عنوان بهترين فرش و غيره ، بلكه هدف اين است كه از طريق اين جشنواره فرش را احياء كنيم. به همين دليل اين جشنواره يك همايش كيفي بود و براساس تفكر هم اين بود كه ما در تمام پهنه گسترده ايران به نوعي اين رقابت را ايجاد كنيم تا هر منطقه به احياء نقشه ها و فرشهاي اصيل از دست رفته خود بپردازد. جشنواره طي دو سال برگزار شد و خوشبختانه به لحاظ محتواي كيفي كه داشت حداقل به لحاظ تئوري خيلي رشد پيدا كرد. بعد براي اينكه اين جشنواره يك محمل قانوني پيدا كند اقدام به ثبت آن كرديم چون هر جا مي خواستيم صحبت كنيم و يا از مراكز دولتي و خصوصي طلب حمايت كنيم ،بايد يك انجمني داشته باشيم ،همين نياز خوشبختانه باعث شد كه ما اين” انجمن پژوهشگران و هنرمندان دوستدار قالي ” را به صورت يك N.G.O تشكيل دهيم. امسال هم سومين سال تشكيل اين تشكل بود ، هفته قبل انتخابات هيأت مديره را داشتيم .در اساسنامه مسائل مختلفي ديده مي شود كه اگر لازم شد من بعداً مي گويم.
کتاب ماه – ما يك مجموعه از گفتگوها را با جناب آقاي كلانتري چند مدتي است داريم و در واقع بيشتر گفتگوها در جهات مختلف پيش رفته خود استاد اگر اين گفته ها را هدايت كنند ممنون مي شوم.
كلانتري – هدف اصلي اين بود كه يك بخش غير دولتي به كمك نجات فرش بيايد چون در سالهاي اخير فرش ايران خيلي صدمه خورده است. كمترين آن اين است كه شما هر جا كه مي رويد مي بينيد عكس هاي مختلف و نامربوطي را مي دهند به كامپيوتر و همين جور يك قاليچه درست مي كنند كه هيچ ربطي به سنت فرش ايران ندارد. من كمترين چيزي كه در مورد اهميت فرش و موزه فرش به شما مي توانم بگويم اين است كه سالها قبل از انقلاب كه تازه اين موزه ها ساخته شده بود يك هيئت و پروتكل فرهنگي و هنري به ايران آمدند. اين را قبلاً براي خانم دادگر گفتم كه اين براي موزه فرش خيلي افتخار است. اين ها آمدند اين جا من نمي دانم به چه دليل شدم راهنمايشان و به آنها گفتم كه اول موزه هنرهاي معاصر را ببينند.اينها رفتند موزه هنرهاي معاصر را ديدند و بعد سرازير شدند و آمدند موزه فرش را ديدند. موقعي كه مي خواستند بروند، من با آنها صحبت كردم. چون يك هيئت و پروتكل معتبر فرهنگي و هنري بودند، هيأت اعتقاد داشت كه موزه هنرهاي معاصر نظيرش هر جا برويد هست. مجسمه هاي هانري مور است و غيره اما موزه فرش هيچ كجاي دنیا نيست و شما بايد خيلي به آن بباليد. ايران يكي از ويژگي ها و شناسنامه اش اصلاً فرش ايراني است. از قديم الايام اصلاً فرش ايران يك موضوع جدي در جهان بوده ولي متأسفانه ما با آن مواهبي كه خودمان داريم آشنا نيستيم و مصيبت بالاتر اين است كه نسل جديد ما اصلاً نمي داند اين فرشي كه در خانه زيرپايش است يعني چي ؟ تمام سعي ” انجمن پژوهشگران و هنرمندان دوستدار قالي ” در اين است كه اين را بشناساند و بتواند با آسيب پذيري فرش مقابله كند. فكر مي كنم كه خود خانم دادگر اگر براي ما بگويند كه موزه چه كاري مي كند و چه مسائلي دارد، مي تواند براي ما مفيد باشد.
دادگر – من فكر مي كنم اصل مطلب را خودتان فرموديد ولي موزه فرش ايران با علم به اينكه واقعاً هويت ملي مملكت ما و ملت ما و افراد جامعه ايراني است بيشترين بازتاب را در هنر اصيل قاليبافي داشته و اهميت خودش را در سطح جامعه نشان مي دهد.ما تمام هدفمان همان طور كه آقاي كلانتري گفتند اين است كه اين را بشناسانيم و اگر حافظه ملت بخشي از آن را فرموش كرده برايشان يادآوري كنيم به همين دليل از اهداف موزه گردآوري تمام آثار مختلف قالي بافي و مطرح كردنش به صورت يك نمايشگاه و احياي نقوشي است كه خيلي از آنها فراموش شده است اينكه نوجوانها و به خصوص جوانان مملكتمان را با اين هنر اصيل آشنا كنيم تا از ارزش هاي تاريخي و فرهنگي خود اطلاع پيدا كنند. به قول سازمان ميراثي ها ما يك شعاري داريم كه ملتي كه گذشته خود را نشناسد و فراموش كند نمي تواند آينده خوبي بسازد. بايد بتوانيم بچه هايي را تربيت كنيم كه بتوانند آينده خوبي را براي ما بسازند.
كلانتري – من خيلي خوشحالم كه شما موقعي به اينجا آمديد كه يك اتفاق خيلي مهمي در قلمرو يك كار فرهنگي افتاده است و آن طرح مسئله باغ ايراني است. در قلمرو حكمت ايراني و در مورد باغ و منظر جديد. موزه هنرهاي معاصر عهده دار نمايش باغ ايراني شد، منظر جديد را هنرمندان معاصر و نوآوران ما در موزه به نمايش گذاشتند و آنجا آثار بحث انگيزي بوده كه الان جمع شده است. نام آوراني مثل عباس كيارستمي با يك چيدمان بطور واضح نشان مي دهد كه باغ ايراني امروز بي برگ است و خلاصه اينكه فقط 17 باغ از اين آرمان ايراني باقي مانده است. بساز و بفروش ها افتاده اند به جان باغ ها و همچنان هم دارند نابودشان مي كنند. اما در دو تا از اين آثار در موزه فرش آرمان باغ ايراني را در فرش ايراني نشان داده كه خيلي بي سر و صدا و آرام برگزار شد .ولي آن يكي خيلي پر سر و صدا بوده و گروه C+… خيلي خشم صاحب نظران را برانگيخته كه مينياتورهاي فاخر گذشته را روي زمين پهن كرده بود كه روي آن قدم مي گذاشتند. خيلي ها به اين موضوع اعتراض كردند. به هر حال كسي در مورد باغ ايراني در موزه فرش فكر نمي كنم اعتراضي كرده باشد.موضوع را خيلي آرام مطرح كرده بودند ، برگرديم به بحث اصلي، من بخشي از زندگي ام، بخش كوتاهش صرف جا انداختن اين انجمن شد. ما پژوهشگراني داريم كه اينها واقعاً كارهاي مهمي كردند مثل آقاي دكتر پرهام و آقاي تناولي مثل خود خانم صوراسرافيل كه كتابهاي فراواني در مورد سنت فرش ايران نوشته است و يك تنه مي جنگد و اين را هميشه مطرح مي كند كه فرش ايران بايست به سنتش برگردد. در قلمرو رنگ و رنگ آميزي فرش كتاب دارند خلاصه اين شانس به من رو آورد كه با ايشان همراه شدم.
البته اين انجمن با مشكلات جدي روبرو است از يك طرف سعي مي كند كه غير دولتي باشد چون اگر دولتي بشود شكل ديگري خواهد داشت. اين همه سازمانهاي دولتي هستند و اين ها همه صدمه ها مي زنند به فرش يعني مثلاً فرض كنيد جهاد سازندگي آمده و خواسته يك كار خير كند، نقشه هاي فرش كرمان را برده كردستان و مال كردستان را برده يك جاي ديگر دستكاري كرده در اين نقشه ها به خيال خودش كار خوبي كرده است اما در واقع به فرش صدمه زده است.خيلي از ارگانهاي دولتي كه آمده اند كاري براي فرش بكنند، با آن همه بودجه . انجمن نه اصلاً پول دارد و نه نمي تواند نشريه اش را دربياورد. يك تنه دارد تلاش مي كند، خلاصه من فكر مي كنم اين بخش از زندگي من اين افتخار را به من داد كه همراه شدم با عزيزاني در جا انداختن يك انجمن غيردولتي و قبل از اينكه شما بياييد داشتم مي گفتم، شايد يكي از راهكارها اين است كه ما اگر مي خواهيم در آينده چيزي داشته باشيم درباره حمايت كردن فرهنگي از فرش ايران و شناساندن آن به نسل جوان ، يك راهش اين است كه داستان فرش ايراني را مطرح كنيم. این كه موتيفهاي فرش ايراني چه قدر راه مي دهند به يك گرافيست كه بتواند يك داستان قشنگي را نقاشي كند و اينها چيزهايي است كه مي شود به آن فكر كرد، من فكر مي كنم حرفهاي اصلی را خود خانم صوراسرافيل مي توانند بزنند حالا اگر شما سؤال داريد كه اين انجمن چي بود و چكار كرد، يا شانه بلورين چه كار كرده است؟
کتاب ماه – در اسم انجمن هم نشيني پژوهشگر و هنرمند براي من جالب بود. اكثر فرشهايي كه براي ما باقي مانده فكر مي كنم از دوره صفوي به اين طرف بوده و دوره صفوي در واقع يك پژوهشگر و يك هنرمند در كنار هم قرار گرفته اند. يك دوره اي هم انحصار توسعه فرش در دست دولت بود . به نظر شما اين انحصار ضربه زد يا باعث توسعه شد؟
صوراسرافيل – ببخشيد منظور شما از انحصار چيست ؟
کتاب ماه – انحصار دولتي كه در دوره صفوي ايجاد شد ، ولی در این دوره صحبت از اختلاط كردند يعني نقشه كرمان رفت كردستان ،كردستان رفت تبريز و نقشه آذربايجان آمد قم اما در آن زمان ظاهراً اين ها جمع شد در يك یا چند كارگاه هاي دولتي و فرشهاي بزرگ و خيلي نفيس آنجاها بافته شد به اعتقاد شما ضربه زد به فرهنگ ايران و نقشي كه فرش در فرهنگ ايراني دارد؟ يا اينكه نه باعث شكوفايي شد و امروز شما از آن تجربه ها براي تعيين وضعيت فرش چه بهره اي مي گيريد ؟
صوراسرافيل – شايد بحث با اين صورت مطرح نباشد چون اولاً ما معتقديم كه فرش ايران در تمام طول تاريخ اين مملكت وجود داشته يعني در همان دوران قرون 14و15و16و قبل از آن كه نوعي هنر رسمي و حكومتي در همه دنيا وجود داشت، در ايران تجلي اش در فرش بود و مثلاً در فرانسه و ايتاليا نقاشي و مجسمه سازي رونق داشت و ما معتقديم در مقابل هنر خواص يك جريان هنر مردمي و توده اي هم وجود داشت و اين در سطح ايران هميشه وجود داشته كه متكي به اقتصاد ملي بود.به عنوان مثال وقتي مغول ها حمله مي كردند تمام صنايع و حرفه ها از بين مي رفت. در چنين موقعيت سختي مي رفتند و دو تير چوبي در زيرزمين خانه شان مي زدند و فرش مي بافتند و حالا چه به وسيله مصرف شخصي يا براي مبادله بوده است. پس نمي شود گفت كه نه، اين نوع توليد وجود نداشته، اما نوع خيلي فانتزي اش در دربار بوده است. به هر حال اين باعث شد كه يك نوع حمايت رسمي فرمايشي در جامعه ما هميشه سايه اش را بر اين هنر مردمي بيافكند.چه بسا كه هميشه هنر ايران را از دريچه فرشهاي صفويه مي شناختند و اين تفکر متاسفانه باعث شد كه آن هنر بومي ما به لحاظ محتوايي آسيب ببيند، يعني هيچ وقت كساني كه روي فرش تحقيق مي كردند نخواستند اين تفكر را گسترش بدهند كه ما يك فرش ديگري داريم كه در واقع بدنه فرش ايران است. يعني فرشي كه در 20000 هزار روستاي قاليباف در ميان توده هاي مردم با زيباترين گونه هاي تنوع بافته مي شد به دليل اينكه مستقيماً با ذهن و انديشه انساني سر و كار داشت و با آداب و رسوم و اعتقاداتشان همخواني داشت ضمن اينكه ما آن فرش فخيم و با شكوهي كه براي ما احترام و افتخار آورده و یا اثری را كه در موزه قرار گرفته نفي نمي كنيم ،و جايگاه خاص خودش را دارد ولي بايد بپذيريم كه فرش ايران و در واقع آن فرشبافي انبوهش ( انبوه نه به آن مفهوم، انبوه سازي كه امروز تلقي مي شود ) در جامعه فرهنگي ايران جريان داشت. يعني تداوم فرش ايران مربوط به دو علت بود. يكي زيبايي و ديگري پايداري اش، يعني پايداري و كاربردي بودنش، و اين فرش كاربردي و زيبا را توده مردم مي بافتند ، فرشهاي لوكس و بزرگ پارچه در خارج فروخته مي شد و يا ثروتمندهاي دنيا مي آمدند، يك فرش فخيم و با شكوه و لوكس و گران سفارش مي دادند آن فرش اصلي ما شناخته مي شد كه هنوز هم همين طور هست. البته در اواخر دوره قاجار فرش متوسط ايراني به نوعي احياء شد.يعني خارجي ها در واقع آن را كشف كردند يعني كساني كه از خارج مي آمدند، مثلاً كارگرها و مسافراني از روسيه مي آمدند ، آن قدر برايشان ارزش داشت كه پولهايي كه به صورت امپريالهاي طلا مي گرفتند به فرش ايران قاليچه هاي كوچك تبديل كنند ، قطعاً آنها فرشهاي بزرگ نمي خريدند و اين باعث شد اين قاليچه هاي كوچك چه از طريق آنها و چه از طريق بعضي از دلالها و تجار راه پيدا كرد به خارج و در واقع فرش متوسط ايراني احياء شد .متوسط كه مي گوييم به معناي متوسط خوب كاربردي است. از مناطق توليدكننده فرش مثلاً بيجار فرشهاي بزرگ پارچه هم دارند ولي شهرت فرش بيجار به خاطر فرش زيرپايي است، شهرت فرش سنه به خاطر آن فرش زيرپايي است. اينها در مساجد بودند بعدها تعداد كمي از فرشهاي بزرگ پارچه، در زمان عليرضا خان گروسي براي مساجد سفارش داده شد ولي بيشتر اينها فرشهايي بودند كاربردي و زيرپايي و اينها در اواخر قاجار احيا شد. همان دوره هم ايران به يك اوج شكوفايي رسيد كه باعث شد كه دهها كمپاني خارجي آمدند و مستقيماً در ايران سرمايه گذاري كردند شايد هزاران كارگر هم داشتند. واقعاً به اين صورت نيست انحصار دولت بوده است مسأله اصلي اين است ، آسيبي كه به فرش ايران وارد شد علت اصلي اش ناشناخته بودن فرش ايران به طور اعم و ناشناخته بودن فرش بدنه مياني به طور اخص است، يعني هنوز هم اگر شما در ذهن و افكار مردم برويد، فرش ريزباف 100 گره مثلاً 200 رنگ هنر است ، كه اينها مشخصات يك فرش ماشيني مي باشد.اصلاً اينها امتياز نبود. نه اينكه بگوييم اگر فرش ظريف داشته باشيم ارزش نيست، ولي انبوه فرشهاي ايراني حتي در همان فرشهاي صفوي با آنكه آنها را واقعاً بافندگان متخصص بافت بودند ، به ندرت فرشهاي ريزباف 80گره ،100 گره ديده مي شود. مثل امروز كه طرف روي چشم بچه اش يك عينك ذره بيني مي گذارد تا يك فرش 120 گره ببافد و اين عمل همانقدر ضد ارزش است كه حضور يك بچه 5 ساله در كارگاه فرش .اين فرشها ( دوره صفوي ) ،فرشهاي با گره متوسط و نهايتاً 60،50 گره است، ضمن اين كه كاربرد هم داشته و كاربردي بوده و بعداً ارزش پيدا مي كرده است. بعد از 50 سال همين فرش ارزش هنري پيدا مي كرد. يعني همان فرش 30 گره ما آن قدر زيرپا مي ماند و در اثر همان ويژگي هاي فيزيكي خاص و رنگي كه داشت و بر اثر پاخوري و دوامش بعد از مدتي در موزه قرار مي گرفت . به هر حال مسائل و آسيب هايي كه هست خيلي گسترده تر از اين حرفهاست.البته يك بخش آن مسايلي است كه شما مطرح مي كنيد اين كه سايه آن فرش هميشه بر فرشبافي كاربردي ما افتاده است ، آن زمان حداقل فرشها خوب بود ولي امروز به صورت بدش مي باشد، مثل آن سايه اي كه امروز فرش تابلوبافي روي فرش ما انداخته و به مراتب بدتر از آن است . حداقل آنها يك هويت فرهنگي و استادكاراني دلسوز داشتند ، اما الان هيچي ندارند .به هر حال مسائل گسترده تر از اين حرفها است و انشاءاله در فرصتي ديگر به آن مي پردازيم.
كلانتري – من مي خواهم يك تجربه شخصي ام را بگويم كه فكر مي كنم حداقل در حد مقاله براي شما به درد بخورد،اما تقاضا اين است كه شما برخورد فعال كنيد اگر اين تجربه غلط بوده به من بگوييد چون من در آن سالها فكر مي كردم با اين كار شق القمر كردم و اتفاقاً چه قدر خوب شد كه چيزي پيش آمد كه رئيس موزه از اين تجربه من هم آگاه بشود و نقد كند، اگر من اين تجربه ام خطا بوده از نظر يك حرفه به من بگوييد صبر مي كنم كه شما اين تجربه من را نقد كنيد. از طرف كانون پرورش فكري كودكان من را فرستادند به امريكا به يك موسسه كه كارش آموزش هنر به كودكان و نوجوانان بود ،من رفتم كار من اين بود كه براي آموزش هنر الگوبرداري كنم. همه چيزهايي كه مي ديدم بايد درباره اش فكر مي كردم كه خوب حالا اين هايي كه من ديدم ماشين اِچينگ، انواع و اقسام شيوه هايي كه مي شود با آنها به بچه ها هنر آموخت. حالا من از كجا آمدم از ايران ما به اصطلاح با چه معياري مي توانيم كار كنيم، زمينه هاي سنتي در ايران چيست ؟ شما مي دانيد كه كانون پرورش فكري كودكان بيش از 150 يا چه قدر كتاب و كتابخانه دارد كه در واقع اينها ART CENTER و پراكنده هستند، در مناطق مختلف مملكت ماهان، راور و خيلي جاها كه تصادفاً آنجاها پتانسيل فرش دارند. من آمدم به مربي ها گفتم يك پروژه اي دادم گفتم به بچه ها بگويند كه داستاني كه از شاهنامه بلد هستند، دوست دارند نقاشي كنند. بعد كه اين نقاشي ها فراهم شد. به مربي ها گفتم كه شما اين ها را بياوريد روي كاغذ شطرنجي يك جوري اين بچه ها خودشان فرشبافي بلد هستند، روي قاليچه هاي كوچك اين نقاشي ها را به صورت قاليچه دربياورند فكر مي كنم 1 سال يا 1 سال و اندي گذشت، ما صاحب يك كلكسيون شديم. يك مجموعه اي از قاليچه هايي كه نقاشي هاي خيلي وحشي كودكانه داشتند، از موضوعات شاهنامه ضحاك ماردوش، رستم و ديو سفيد و انواع داستانهاي عجيب شاهنامه كه از نظر من بسيار زيبا و جادويي بودند. اين قضايا مصادف شد با افتتاح موزه فرش و در آن زمان تمام دست اندركاران فرش براي اين مراسم دعوت شدند. به من گفتند كه ما يك نمايشگاهي ترتيب بدهيم از اين مجموعه قاليچه هاي كودكانه، يادم نيست كه در كدام يكي از اين كتابخانه هاي دور افتاده ما همه اينها را چيديم و اين حضرات ضمن بازديدشان از موزه فرش آمدند آنجا و اين ها را ديدند. با اشتياق اين ها را نگاه مي كردند به وجد آمده بودند. حالا من مي گويم معنايش چيست ؟ معنايش اين است كه اين كودكان افسانه هايي را كه هزاران سال پيش يك ملتي در دوران كودكي تمدنش ساخته بود ، دوباره به شيوه كودكانه با همان ابزاري كه به طور سنتي مي شناختند در راور و در كرمان و قاليچه بافته بودند و اين يك مجموعه خيلي جذاب و زيبايي بود كه مي توانست يك ملتي بگويد كه خوب حالامحصول فرهنگي من يك چنين چيزي است. بعد از انقلاب من از كانون رفتم و ديگر نمي دانم آن مجموعه كجاست و چه شد . بعدها هم فكر مي كردم، بعد از آشنايي با خانم صوراسرافيل كه خيلي سخت گير هستند كه فرش ايران شخصيتي دارد، اگر مي خواهد ايراني باشد ناچار است كه تداوم آن فرهنگ باشد. اما اين تجربه من كجا قرار مي گيرد؟ آيا اين يك كار پرت عوضي بود؟ اصلاً چه بود نمي دانم؟ دلم مي خواهد اين به خصوص در مجله تان چاپ شود به عنوان يك سؤال كه يك آدمي دارد مي پرسد اين چي بود؟
دادگر- من فكر مي كنم اين حافظه ملت ايران بود كه دقيقاً آن فرهنگ غني خودش را به قول شما با همين ابزار سنتي كه در دسترسشان بود اين بازگو كردند. من تجربه كار با بچه ها را زياد نداشتم ولي اين آخرين نمايشگاهي كه در موزه ي فرشمان داشتيم من خواهش كردم از كانون پرورش فكري كودكان عده اي از بچه ها را اينجا آوردند. صحبتهايي كرديم در حد بچه ها كه باغ چيست، باغ ايراني چيست، چه اصولي داشته و چه جور باغ هايي داشتيم. صحبتهايي در حد معمولي با بچه ها كرديم، اينها موزه را بازديد كردند و من خواهش كردم از مربي شان كه حاصل اين بازديد را به ما بدهند. فكر مي كنم شما تشريف نداشتيد آن روزي كه آقاي سبحاني و دوستانشان اينجا شب شعر داشتند. آن روز ما از كار بچه ها نمايشگاه گذاشتيم و شما اگر آنها را مي ديديد متوجه مي شديد كه چقدر قشنگ، بودند. اين بچه ها خودشان با نقاشي هايشان پيدا كرده بودند، منتها در اين حد كه من نفوذ نداشتم كه خواهش كنم كه بچه ها اين را ببافند ولي كارشان بي نظير بود و من اين تجربه را كردم . متوجه شدم كه بچه هاي ما هر چند كه الان واقعاً در معرض تهاجمات فرهنگي مختلف هستند. به هر حال از طريق اينترنت از طريق ماهواره اينها با فرهنگ هاي مختلف با خيلي چيزهاي خيلي جذاب آشنا مي شوند ولي آن حافظه ملي شان هنوز بر دريافت هايشان غلبه دارد. وقتي مي آيند يك هنر سنتي، قاليبافي رامي بينند كه واقعاً نقشش ريشه در فرهنگ ما دارد، اينها بهترين برداشت را مي كنند و چه قدر راحت اين ها را با چند ماژيك رنگي و خيلي ساده بازگو مي كنند. اين تجربه خوبي بود .
كلانتري – رفته بودم اسپانيا مي خواستم بروم موزه پرآدو را در مادريد را ببينم. اين موزه كم از موزه لوور و ديگر موزه ها نيست. موزه عظيمي است. اما آنقدر شلوغ بود كه ساعتها معطل شدم. مي دانيد چرا شلوغ بود. تمام بچه هاي دبستان را آورده بودند كه موزه را ببينند جزء برنامه شان بود كه مي آوردند اينها را مي ديدند و اين كار شما چه قدر قشنگ بوده كه بچه ها بيايند باغ ايراني را روي فرش ببينند، همان باغي كه انگار كودكانه نقاشي شده يعني درخت زندگي كه من در كاتولوگ شما ديديم همين جوري لذت بردم. اين نقشه ها به يك شكل هايي انگار كودكانه هم هستند بنابراين خيلي مناسبت داشت كه بچه ها بيايند و ببينند و بعد عكس العمل شان را روي نقاشي هاي كودكانه شان نشان بدهند.
دادگر : خوشبختانه اين برنامه ها را در جهت همكاري با آموزش و پرورش و كانون داريم. يعني شايد بيشترين آمار بازديدهاي رايگان ما از طريق همين بچه ها و نوجوانهاست. چون همان طور كه گفتم هدف ما بيشتر كشاندن نوجوانها و جوانها به موزه است و اينكه شما مي فرماييد كه حتماً بايد در قالب خاصي همه اينها بازگو شوند، اين گفته خانم صوراسرافيل برايم تداعي مي شود كه ما بيشترين آثار هنري را كه توسط عشاير وقتي كه در دشتهاي وسيع و زيباي ايران اينها بافته مي شود، داريم. اين عشاير ما واقعاً به همان وسعت دشتها آزاده هستند و هيچ جلوي خلاقيتشان را نمي گيرند و اين به نظر من هيچ وقت نمي توانيم برايشان بايد و نبايد تعريف كنيم و در تمام آثارشان اين آزادگي را مي بينيم.گويي اصول تدوين نشده اي را تقريباً همگي رعايت مي كنند.