کار گاه نمد مالی
من رج میزنم، تو رج میزنی…..!
روزی روزگاری آمدند و قالیبافی را راه انداختند. حالا در عصر ارتباطات الکترونیکی چه ضرورتی دارد ما از قالی دفاع کنیم که پس از هزارها سال هنوز نحوه بافتش تحول پیدا نکرده است!
در جمع دو نفره تکنو کراتهای از نوع دوم که بلا تشبیه در عصر ارتباطات الکترونیک هضم شدهاند بحثهای داغی راجع به قالی ایرانی در گرفته است. اولی با این پیش درآمد گفتوگو را شروع میکند و دومی پس از سر جنباندنهای بسیار به نشانه تایید گفتههای هم صحبتش میگوید: خوب شد گفتی، من توی ذهنم داشتم رباتهای قالیباف را به خط میکردم که تو بحث را شروع کردی؛
_ خوب! چرا راه دور میری؟ مگر یادت نیست دوران مدرسه چه حرصی میخوردیم تایک سطر خط نستعلیق بنویسیم، من که رج میزدم!
_ چه جالب، من هم رج میزدم!
_ خوب چه فرقی میکرد. من گاهی با چشم بسته هم رج میزدم. صبح که معلم میآمد مشقها را خط بزند برایش چه فرقی میکرد که من سطربه سطر نوشتهام یا رج زدهام؟!
_آی گفتی! حالا شده حکایت قالیبافی، این که یک عدهای بنشینند، طرح بکشند، یک عده نخ جور کنند، یک عده بروند دنبال پشم بگردند، گروهی هم مثل کیمیا گران عهد باستان دنبال رنگهای اصیل گیاهی باشند تا یک دار قالی بر پا شود، چه معنی دارد؟
عصر ارتباطات الکترونیک، کسی حوصله ندارد دنبال این جور چیزها برود.
_ همینطوره، مگر نشنیدی که دانشمندها دارند قرصهایی تولید میکنند که بجای سه وعده غذا، یکی از آنها را بیندازیم بالا و بچسبیم بهکار و خط تولید!
_ البته اگر بگذارند! همینها را میگویم که راه افتادهاند و میگویند قالی ایرانی، قالی ایرانی،…! تا ما بیاییم یک قالی ببافیم، ژاپنیها هزار تا کامپیوتر درست کردهاند مگرنه؟
_ همینطوره! قرن بیستویکم که حوصله این جور بافتنیها را ندارند!
_ آخر مشکل یکی دو تا نیست، کاش فقط بحث قالی در میان بود، ببینید سر برج نازنین جهان نما در اصفهان چه جاروجنجالی راه انداختهاند که چی، مثلا میدان نقش جهان را تحتالشعاع قرار میدهد! اصلا این میدان به چه دردی میخورد؟ اگر به جایش یک شهرک بسازیم میدانی چقدر ارزش افزوده دارد؟
– چرا محیطزیست و داد و هوار، آنها را نمیگویی!
چسبیدهاند به این جنگل و رودخانه و آسمان آبی! که چی؟ اصلا اینها به چه دردی میخورند، ما اگر همه درختها را از بیخ ببریم و جایش، شهرکسازی کنیم، میدانی چند هزار گام به طرف توسعه درستوحسابی برمی داریم؟
– گفتی توسعه، یاد این لق لقههای توسعه پایدار و اینجور حرفها افتادم. هی میگویند توسعه پایدار، توسعه پایدار! آقا جان! اینها اصلا با توسعه مخالفند. چشم ندارند ببینید، ما به جای یک دار قالیبافی که محصولش یک تخته قالی است، فنآوری اولترا مدرن راه بیندازیم. از آن طرف هی میگویند، آبوهوا و خاک را آلوده میکنید، با این حرفها ما را عقب میاندازند.
– اگر در دست من بود، همه دارهای قالیبافی را جمع میکردم و به جایش یک خط تولید راه میانداختم، که به ما بهصورت رول، فرش سفید تحویل بدهد. بعد هم میدادم از روی نقشههای قالی مهر بسازند و روی اینها، مهر بزنند. مجسم کن، چقدر قالی میتوانستیم تولید کنیم و بعد بفرستیم خارج برایمان ارز بیاورد. خارجیها هم اگر ایراد گرفتند، جمعوجورش میکنیم!
– حق با توست. اصلا به انها چه مربوطه که ما چه جور قالی میبافیم. مگر فضولاند. در عصر ارتباطات الکترونیک، حق ندارند به ما اینجور ایرادها را بگیرند.
– آی گفتی، بلند شو، بلند شو، برویم، دنبال همان کارخانهای که گفتی!
– زیاد راه دور نباید برویم. با همین موکتها هم کارمان راه میافتد. مهم آن مهرهاست که خودم ترتیبش را میدهم.
– بسیار خوب! بلند شو و بیشتر از این وقت را تلف نکنیم.