از گذشته . بخش دوم

بی تکرار عباس سیاحی

فضای تولیدی فرش دستباف فضای بسته ومحدودی است و سایه ناسالم تجارتی ودلالی و تولید محصولات فاقد هویت وکیفیت راه ورود هرگونه نگرش فرهنگی اجتماعی و سالم سازی را بر گستره این تولید بسته است در شرایطی که به گفته بسیاری«فرش دستباف ایران بیمار است». اندک کسانی می­توانند و یا توانسته­اند راه نجات این کالای هنری فرهنگی براساس راه-های علمی و تجربیات کهنی که هزاران نمونه درخشان به یادگار گزارده به شیوه های مختلف نشان دهند.

یکی ازاین کسان عباس سیاحی بود.هنرمند فقید هیچگاه خودرا مدعی راهبری و یا راهنمایی تولید کنندگان فرش نمی دانست .اما وی همواره پافشاری وتعصب خود را در حفط و احیا و نشان دادن ارزش­های هویتی فرش دستباف از طریق یکی از اصیل -ترین عوامل موثر در تولیدات زیبای گذشته یعنی رنگ­های طبیعی نشان داد.وی در زمان حیاتش معلمی کرد و به عنوان یک هنرمند رنگرز شعر گفت درفیلم بازی کرد و صدای خود را در کنفرانسها و سمینارها بلند کرد وبه عنوان نماد رنگرزی گیاهی در فرش شناخته شد .روانش شاد باد.

نوشته­ای که در زیر میآید دست نوشته­ای از مرحوم سیاحی است که در میان پوشه ها وپرونده­های بی انتهایم یافتم قبل از آنکه آن را در اینجا بیاورم به مساله­ای اشاره میکنم که حساسیت او چگونه گریبان مرا گرفت.

داستان آن بود که سازمان صنایع دستی روزگاری مجله رنگین زیبایی در می­آورد که مسئولیت ان اگر اشتباه نکنم با مهندس (دکتربعدی)یاوری بود.وی صرفنظر از آشنایی قدیمی انسانی مودب بود که به من احترام اعتقادی داشت و شاید به همین دلیل دریکی از شماره های مجله چند صفحه به من اختصاص داد تا راجع به رنگ بنویسم .من نیز مطلب مفصل و پر و پیمانی نوشتم بایک اشتباه فاحش در انتهای مطلب واینکه رنگ نیل از لاجورد است .این مطلب باعث ناراحتی برخی شد که مهمترین آنها برای من دکتر پرهام بود و البته عباس سیاحی که در موقعیتی نامنتطر د رجلوی جمعی با صدای بلند به من اعتراض کرد و چون مساله حالت بدی پیدا کرده بود با دخالت حاضرین مساله بدون انکه بتوانم دفاعی بکنم خاتمه یافت.

البته اوچندی بعد مرا بخشید بابت آن روز سعی کرد به نوعی دلجویی کند وحتی آبونمان یک سال مجله نقش و فرش را پرداخت. اما من هرگز نتوانستم سرزنش خودم را که چگونه چنین اشتباهی کردم ببخشم.من که فارغ التحصیل رنگرزی بودم و.حداقل بیست سال از همان زمان که در موسسه استاندارد (دانشکذه را درنظر نمی­گیرم که علاقه من به رنگرزی بیشتر از نساجی بودم)شاغل بودم روی رنگـ­های گیاهی کارکردم و نمونه­های رنگ ­شده من حتی بعد از بازنشستگی سال­ها به دیوار آزمایشگاه رنگ والیاف بود .علاوه بر آن  در ده­ها مقاله و سخنرانی در این زمینه داد سخن داده بودم.آنچه می-توانم بگویم،شاید نتیجه یک لحظه مکث مغزی بود.

بهرحال خوشحالم که شانه بلورین را که زمانی ارزشی داشت به او دادیم.