از گذشته . بخش پنجم

آشنایی من باکتاب کمی عجیب بود درخانواده‌ای که مادرم زنی که در زمان بدنیا آمدن من زنی تحصیل کرده بود و پدر نیز تحصیلاتی آن اندازه داشت که با خط خوشی بنویسد

اما کتاب‌هایی که من با آنها آشنا شدم حسین کرد و سمک عیار و خسرو شیرین (که درآن خسرو دیوی بود) و در‌نهایت مصیبت نامه مادر بزرگ بود. زیرا مادر در آن زمان رفته بود و در خانه اثری ازکتاب‌های مطیع‌الدوله (حجازی) دشتی جواد فاضل و ترجمه‌های سه تفنگدار و بینوایان و مادام کاملیا و غیره و بسیاری کتاب‌های روز که می‌دانم خوانده بود اثری در خانه نبود.

اما منابع غنی خواندن من در زمانی که به یاد می‌آورم داستان آفت و شهرآشوب وسریال‌های داستانی بی‌شتر جنایی رمانتیک آن زمان بود که درمجله‌های هفتگی تهران مصور و اطلاعات هفتگی و اندکی بعد‌تر آسیای جوان بود سریال‌های آفت و رابعه و شهرآشوب با قلم حسینقلی مستعان و پاورقی‌های سردادور مجموعه سریال‌های داستانی بود که خوانندگان بسیاری ازجمله پدر و عمه  که ما زندگی می‌کرد و روزنامه‌خوان الکنی نظیر مرا بخود می‌کشید.

درسال‌های اولیه کتاب‌خوانی من داستان‌های مردم پسند و احساساتی جواد فاضل و کتاب‌های روبه پایان مطیع‌الدوله و تک و توک کتاب‌های پراکنده‌ای بود بدستم که می‌رسید. تا آنجایی که یادم هرحال باکمک مادرم آزاد شد.

جریان چپ طی سال‌های دهه بیست (که در‌واقع به کودتای ضد ملی دکتر مصدق بنوعی ختم شد) داستان دیگری است در هرحال نفوذ حزب کمونیست تقریبا از میانه‌های مشروطه نه به‌صورت ایدئولوژیک بلکه تحت‌تاثیر جریان‌های انقلابی روسیه و برخی نهضت‌هایی نظیر قفقاز و غیره از طریق مسافران و بعضا محصلینی که به روسیه می‌زفتند به این سو آمده بود (بغیر از برخی گروه‌های انقلابی که تا حدودی تحت‌تاثیر تحولات روسیه بودند ویا گروه موسوم به ۵۳ نفر که تا حدودی سفیر ایدئولوژیک کمونیسم بودند) بهرحال بسیاری از جوانان چه به‌صورت تشکیلاتی و چه دورا دور تحت‌تاثیر تبلیغات فراوان حزب به ان جذب می‌شدند که یکی از آن‌‌ها برادر من بود که ۱۶-۱۷‌ساله بود و برخی نشریات حزب وروزنامه‌های آنرا بخانه می‌اورد و من هرچند هنوز کمتر می‌فهمیدم ولی برخی بخصوص کتاب‌های کوچکی حاوی داستان‌های انقلاب بود می‌خواندم  و چند باری هم با او برای دیدن فیلم‌های روسی به سینما رفتم.

برادرم یکبار به همراه دوست دوران دبیرستانش معصومی فقید مدیر استودیو لورکا هنگام پخش اعلامیه دستگیر شده که بادخالت مادرم آزاد شد.

بهرحال حزب چپ که ظاهرا بنوعی در اثر اختلاف براثر شکل مبارزه خود (طبق معمول) از همراهی با مردم کنار کشید (که البته با قربانی‌شدن تعدادی از افسران که با اعتقادی میهن‌پرستانه به این حزب پیوسته بودند) و تا حدودی بعلت این ناهمراهی باحکومت ملی این حزب به‌سرعت پایگاه اجتماعی خود خود که به‌شدت گسترده بود از دست داد بعد از آن حزب توده جز برخی گروه‌های متشتت ایدئولوژیک گسترشی در ایران نیافت. ازاین مقدمه که ب ناچار اندکی طولانی شد آن بود. که با آنکه سال‌های زندگی من در دوره نفوذ حزب توده چندان طولانی نبود ولی یاد برخی نشریات تبلیغاتی آن حزب در کتابخوانی اولیه من بی‌تاثیر نبود هرچند تاثیر دراز مدت این دوران در حوزه فرهنگی و هنری بخوبی قابل احساس بود. شاید این تاثیر دراز مدت درعلاقه‌ای که بعدها به نویسندگان بزرگ روس بخصوص داستایوسکی پیدا کردم نیز وجود داشت.

داستان اندک طولانی‌تر است اما باگذشت زمان اشتیاق و کشش من به کتاب و خواندن افزایش یافت و بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگیم شد شاید درآن تنهایی اجباری زندگی کتاب بود که مرا بدنیایی ذگر می‌برد و در سنین نوجوانی و تن‌هایی معلم و راهنمای من شد شوق و علاقه‌ای که در آغاز ب خاطر می‌آورم با کتاب‌های جک لندن بخاطر دینامیسم درونی وشور حیاتی نهفته درآن‌ها و داستایوسکی شاید بخاطر خشم تلخ و نحوه نگارشی که به‌شدت بر من اثر می‌گذارد (کتاب برادران کارامازوف کارامازوف در۴۸ ساعت خواندم) به‌صورتی علایقم شک می‌گرفت

درهر حال هنگامی که به گذشته نگاه می‌کنم به نظرم می‌آید که هم نسلان (متولدین محدوده تقریبا مرکزی مثلا از شاپور و امیریه و منیریه و تا حدودی گمرک که من باشم) من با اندکی پیش‌تر بعد‌تر فارغ از تاثیرات خانوادگی دارای علایق و خواسته‌های تقریبا مشابهی در زندگی ما دیده می‌شد بیشتر با تلاش‌های شخصی درس خواندیم دارای افکار سیاسی و اجتماعی بودیم کتاب‌خوان و اهل سینما بودیم برای کتاب حریص بودیم و گاه بعضا دست به قلم و شعر می‌بردیم که کتاب کرایه می‌کردیم و به یکدیگر قرض می‌دادیم. به هر روی دهه بیست و چند سال پیش از آن و تا بعد از کودتا (به صورت خمیده و افسرده) که آزادی نشریات و کتاب‌ها و مجادلات سیاسی اجتماعی تا حدودی درجامعه دیده می‌شدپرورش‌دهنده نسلی استثنایی در تاریخ ایران بود که تا سالیان طولانی بر سر اندیشه‌های اجتماعی و فرهنگ و هنر ایران سایه‌افکن بود.

آن زمان کتابخوانی ما کاهی به‌سوی کتاب‌های زیر‌زمینی و فیلم‌های نوع و آهنگ‌هایی که اندک اندک شکلی اجتماعی می-یافتند می-رفت و جامعه تقریب با آهنگ‌های غم‌انگیز و کتاب‌های کوچک جیب که دست بدست می‌شد خو می‌گرفت.

به‌هر‌حال کتابخوانی من طبیعتا اندک اندک دنباله‌رو ذوق و سلیقه نیای روشنفکری شد با این تفاوت که تصور می‌کنم کماکان با قی تقریبا غیرعادی کتاب سینما و جریانات روز روز دنبال می‌کردم.