کهن ترین تعریفی که از هنر میشناسیم تعریفی است که یونانیان از هنر داشته و آن را مترادف زیبائی می شناختند و اوج درخشش این تعریف را در مکتب آتن و در عصر طلائی پریکلس و در مجسمه ها و بناهائی میبینیم که زیبائی آنها در حد کمال است. تعریف یونانی هنر در قرون و دوره های بعد در چرخه تعاریف مختلف دیگری که در مکاتب فکری و فلسفی گوناگون رخ گرفت و در نهایت با پر رنگ شدن حضور انسان در این مکاتب و تفاوت نگاه و تلقی او هم از زیبائی و هم از هنر، دستخوش تحول شد. حاصل این، تطور شکلی از هنر انسان گرا است که مرکز و محور آن انسان و مجموعه عوامل حیاتی و زیستی اوست . از آثار و تأثیرات عظیم این تفکر در ذهنیت جامعه جهانی که به عنوان هنر غربی در مقابل هنری که شرقی است ( شناخته میشود علیرغم اینکه اعتقادی به این تقسیم بندی نداریم، نیک آگاهیم و ما را با بحث در این زمینه که در حافظه هنری جهان مجموعه هائی بی انتها درباره ابعاد مختلف آن وجود دارد کاری ،نیست زیرا که میخواهیم نگاهی به هنر مشرق زمین که سهم سرزمین ما گنجینه این نوع هنر غیر قابل انکار است بیاندازیم. تعریف عمومی از این نوع ،هنر آن را در قالب عباراتی نظیر هنر و یا صنایع دستی هنرها و صنایع ،سنتی هنرهای تزئینی و هنرها و صنایع کاربردی و گاه نیز در قالب صنایع مستظرفه می شناسد. این هنرها در گذشته غالباً شکل هایی از صنایع مورد نیاز در زندگی عادی مردم را داشته است و در گذر زمان با آرایه هائی زیبا و آرمانی آراسته گردیده بعضاً در مقابله با صنایع جدید از بین رفته و یا تبدیل به صنایع و هنرهائی در شکل محدود و کهن خویش که امروزه بنام هنرهای تزئینی شناخته میشوند باقی مانده اند . در میان این هنرها و صنایع بی هیچ تردیدی قالیبافی نمونه ای استثنائی با ویژگیهای خاص است . در مقابل تفکری که به صنایع و هنرهای دستی به بهانه عدم پویائی و شکل سنتی آنها بها نمی دهد شاید بتوان گفت که هنر فرش یکی از مردمی ترین هنرهای روی زمین است و چنانچه خواهیم دید با قاطعیت میتوان گفت هر اندازه حضور انسان در آن بیشتر می شود به مرز هنر نزدیک ترمی شود.
ما در این جا سعی خواهیم کرد، در حد توان خویش با تبیین ارزشهای ویژه این هنر دلایل پایداری و جاودانگی این پدیده را در جهان امروز تبیین کنیم.
فرش چیست؟ آیا فرش یک صنعت یا هنر دستی است که بر اساس نیازی محدود و در زمانی مشخص به وجود آمده است؟
میدانیم که این چنین نیست این تعریف را میتوان در مورد مثلاً اسلحه سازی که نوع آن محدود شده یا از بین رفته و یا صنایعی از نوع فلزکاری و یا شیشه سازی و یا سفال سازی که امروزه انواع دستی آنها در اشکال تزیینی خاصی یافته اند، به کاربرد.
آیا فرش نوعی هنر سنتی است ؟ شاید فرش را به لحاظ شیوه تولید بتوان نوعی کالای سنتی به حساب آورد ولی تولیدات سنتی معمولاً ارزش و کاربرد محدودی دارند و تقریباً با از بین رفتن زادگاه بومی خویش از بین میروند در حالیکه در مورد فرش میدانیم که این چنین نیست آیا فرشبافی نوعی هنر تزئینی و لوکس است؟ می دانیم این چنین نیز نیست و بر اساس اصلی ترین تعریف، فرش نه تنها دارای ارزش کاربردی و پوششی است بلکه کاربردی عام و توده ای دارد .
اما عليرغم اینکه بر همین قیاس میتوان بسیاری از تعاریفی را که به نوعی در صدد آن است که فرش دستباف را در ارزشهای محدود زمانی و مکانی و یا قومی و قبیله ای و یا مصارف خاص قرار دهد رد کرد در عین توان به نوعی تمام مفاهیم فوق نظیر صنعت و یا هنر دستی و یا هنری تزئینی و تجملی و حتی انتزاعی و تخیلی را بر فرش دستباف تعمیم داد. بی تردید یکی از دلایل اینکه این پدیده در عین محدودیتهای معنائی خویش توانسته ارزشی معادل کلیه هنرهای جهان شمول از نوع هنرهای غربی بیابد و با قاطعیت به عنوان هنری فخیم و زیبا در کنار آثار هنری بنشیند ناشی از پارادوکس محتوائی آن است.
مفهوم دیگر مطلب آن است که هنر و یا صنعتی دستی با محدودیتهای یاد شده به دلایلی توانسته به ارزشها و جذابیت هائی دست یابد که نه تنها آن را در زمانهای مختلف مورد پسند مردمانی متفاوت قرار داده بلکه به جایگاهی از هنر رسانیده که به طور معمول از آن هنرها و مکاتب غربی با تعاریف مشخص است نهایت آن که در جهان مادی و صنعتی امروز که همه صحبت از تکنولوژی و صنعت و افزایش تولید و راندمان ،است لازم است بدانیم که آنچه توانسته بدینگونه توجیه گر حضور پایدار و جاودانه یک کالای کهنسال دستی باشد چیست؟ اولین تعریف از فرش، دستباف بیانگر آن است که فرش دستباف نوعی کالای ساختنی است که در زمانهای بسیار دور برای رفع نیاز مادی انسان و مصالح موجود در اطراف او و با استفاده از ابزاری ابتدائی پدید آمده است. حضور پایدار تاثرات انسانی از نوع، فرهنگ شرایط زیستی و اقلیمی در ذهن طراح و بافنده که از طریق دست بر فرش انتقال یافته اولین و بزرگترین دلیل ایجاد تحولاتی بوده است که به مرور این کالا را از مفهوم مطلق کالائی ساده جدا ساخته و آنرا با مفهومی فرا مادی و فرا مکانی آمیخته است .
این تعریف به خوبی نشان میدهد که هر گونه ابزار و اندیشه ای که به نحوی بافت فرش به وسیله دست را به سوی استفاده از هر وسیله دیگری به ویژه از نوع مکانیکی و ماشینی سوق دهد فرش دستباف را از خالق واقعی یعنی انسان دور کرده و آن را به سوی کالائی مصرفی و خنثی سوق خواهد داد.
دومین تعریف از فرش دستباف به شرایطی بر میگردد که در فرش دستباف در عاملی به عنوان هویت مفهوم می یابد.
اشاره کردیم به این که فرش دستباف در گذر زمان و تحت تأثیر شرایطی گوناگون به نوعی ارزش هنری دست یافته است. اما در تاریخ هنر جهان این هنر شناسان هستند که گواهی داده اند که فرش دستباف در جائی از این کره خاکی و به وسیله مردمانی به مرزهائی از زیبائی و هنر رسیده است که جز با نام ایران شناخته نمی شود . این فرش مشخصاً دارای ویژگیهائی است که با فرش هند و یا ترکیه متفاوت است و یا تفاوتهای که در نمونه های درونی تری نظیر فرش لری و کردی و بلوچی و قشقائی میتوان دید.
آیا همه این مفاهیم به چه چیز جز حضور انسان هویتمندی اشاره می کند که گره به گره مهر و نشان تاریخ و فرهنگ خویش را بر تارهای فرش بافته است.
تصور نمیکنم نیازی به یاد آوری کاربرد ابزاری نظیر کامپیوتر و بافنده و رباط نقشه خوان و حتی ابزار سرد و بی احساس دیگری باشد که لحظه به لحظه فرش را از حضور گرم و پر عاطفه انسان تهی می سازد. در این مرحله است که فرش دستباف به تاریخ، به زمین، به قوم و عشیره به کویر و به کوه و حتی به پشم و رنگ و گره وابستگی پیدا میکند و با تمام شکوه هویتی خویش ابعادی جهانی می یابد.
برای آن که بدانیم در هر دو تعاریف یاد شده چه در مورد جسم فرش (کالا بودن ) و یا روح فرش ( هویت)، تا چه حد عامل انسانی نقش دارد باید به غیر از مفاهیم کلی که در بالا آوردیم به تعریف مفاهیم ثانویه ای بپردازیم.
در بالا دیدیم برای آن که فرش بتواند از مرحله یک کالای مطلق به سطح یک کالای هنری گذر کند، حتی حضور مواد و مصالح مورد مصرف در فرش مفهوم دیگری می یابد . در چنین گذری به آسانی میتوان دید که چگونه پشم و رنگ مصرفی و شیوه ی گره زنی و پود گذاری هر یک معانی خاص می.یابند پشم ایرانی ارزش میشود و ریسندگی با دست اعتبار می یابد وزمین و خاک به رنگ جلا می دهد. اما برجسته ترین نماد حضور انسان در فرش را باید در دو عامل مهم رنگ و نقش دید که اگر با نگاهی عادی و بی تفاوت بر آن گذر کنیم به هیچ روی جوابی برای جاودانگی و جذابیت نقشها و رنگهای فرش که بزرگترین معیار در ایجاد اعتبار و ارزش جهانی آن بوده است، نخواهیم یافت. نگاه صنعتی به فرش که تولید انبوه و تنوع و تکثر بی هویت نقوش و رنگها را به همراه دارد آن چنان که در روی محصولات مختلف پوششی و حتی فرشهای ماشینی می توان دید به خوبی نشان دهنده فقدان عامل انسانی در آنها می باشد. بنابراین به آسانی قابل درک است که نقوش و رنگهای مورد استفاده در فرش دستباف دارای ویژگیهای استثنائی هستند که همواره آنها را در میان نمونه های مشابه و انبوهی که دستاورد دنیای صنعت است یگانه و
جاودانه ساخته است.
رنگ به غیر از ضرورتی کیفی و مادی که در بخش مواد اولیه اشاره شد، در اینجا به عنوان عاملی مهم در بیان احساس عمیق و درونی هنرمند صنعتگر عمل میکند . بسیاری از پژوهشگران هنر ایران اعتقاد دارند که هنرمندان ایرانی با استفاده از رنگ در خالص ترین و قدرتمندترین کیفیت خود در مینیاتورها و سپس به نوعی در فرش دستباف بوجود آورنده نوعی مکتب خاص در بیان استفاده از تأثیرات رنگ بوده اند.
این مکتب هنری که در قرون پانزده و شانزده میلادی به اوج درخشش خود رسید، در هنر پردامنه و گسترده غرب به وسیله هنرمندان برجسته مکتب رمانتیسم نظیر ربنس و زمانی بعد در کارهای سزان و سپس در مکتب برجسته اکسپرسیونیسم که مشخصاً تأکید بر استفاده از رنگ داشت مورد توجه قرار گرفت. بنا بر تحلیلهای علمی هنرشناسان و تجربیات مشاهده شده در تاریخ هنر ،ایران این گونه برداشت از مسأله رنگ به شخص هنرمند و نگاه و درک او از جهان هستی باز میگردد به همین دلیل است که سبک و شیوه هنرمند رنگرز این چنین میتواند در فرش تأثیر گذار باشد و به همین دلیل است که این تفاوت نگاه و تأثیر مستقیم حضور انسانی را در رنگهای فرش در تفاوت رنگی که مثلاً از رناس در تبریز و یا در کاشان بدست می آید و یا در تفاوت کمپوزیسیون به کار رفته در فرشهای مثلاً شهری با فرشهای ایلیاتی و یا در تفاوت رنگ فرشهای مناطق کویری با مناطق برف گیر کوهستانی و در تفاوت رنگ روستاهای فقیر و کوچک با فرشهای بزرگ پارچه و تا حدی نیمه صنعتی شهرهای بزرگ در تفاوت نگاه رنگرز مشک آبادی با رنگرزی از بیجار و جهان بینی رنگرزی از تبار عشایر با بافنده شهر نشین کرمانی به خوبی میتوان
مشاهده کرد. شاید لازم به یادآوری نباشد که بیفزائیم که رنگهای طبیعی و گیاهی ایرانی با تنوع و ارزش بی انتهای فامهای رنگینی که بهره از طبیعت هزار چهره این سرزمین دارند چگونه در دست هنرمند رنگرز به وسیله ای در جهانی کردن و جاودانگی کالائی به نام فرش دستباف بدل می شوند.
لازم به آزمایشهای علمی نیست ، می توانیم از مجموعه داران و کسانی که یادگارهائی از فرش کهن ایران را در اختیار دارند بخواهیم که ارزش عینی رنگ در فرشهای رنگ شده با رنگهای گیاهی متعلق به سالهای دور گذشته را در مقایسه با فرشهای امروزین رنگ شده با رنگهای شیمیائی ( حتی بهترین آنها ) به مانشان دهند. در هر گونه بحث تحلیلی در فرش ایران درباره نقوش و به میزان کمتری رنگهای فرش باید مسأله ای را روشن سازیم و آن اینکه اساس تحلیل ما در مورد نقوش فرش عمدتاً بر فرشهای روستائی و عشایری قرار دارد و دلیل این امر نیز روشن است زیرا این دسته از نقوش در واقع مادر نقوش فرش و هر نقش دیگری در فرهنگ یک ملت بوده و تمام اشکال پیشرفته و استادکارانه فرش بر مبنای چنین طرحهائی قرار دارند . این نظریه مانع از آن نخواهد شد که
در موقع لزوم جایگاه طراحی پیشرفته و هنرمندانه شهری ایران را در جای خود مورد بررسی قرار دهیم.
اولین ویژگی نقوش فرش مربوط به فرا زمانی و فرا مکانی بودن آنهاست. شاید این ادعا در برابر تاکیدی که ما بر ارزشهای بومی و منطقه ای فرشهای خویش و بویژه تفاوت جذابی که برای مثال بین نقوش بلوچی و لری داریم، نوعی ادعای غریب به نظر آید، ولی این نظریه از ابعاد مختلفی قابل طرح است جالب است بدانیم که تحقیقات باستانشناسان و مورخان به طور عام و هنر شناسان و پژوهشگران هنری دنیا به طور خاص نشان داده است که هرچه در تاریخ به عقب برویم و به آثار اقوام بدوی دنیا نزدیکتر شویم، به شباهت شگفت آنگیز آنها با موتیفها و نقوشی که گاه در دستبافت های روستائی و عشایری دیده می شود بیشتر پی می بریم که حاصل نگاه خام و ساده و شفاف و حسی آنها به زندگی و زیبائی های آن است.
نقوش کهن روستائی و عشایری نه فقط کتاب تاریخ یک سرزمین بلکه نمودار داستان حیات زنده و سیال و گاه رنجها و شادیها و نیازهای مردم است. روستائی کرد و بیابانگرد بلوچ و عرب دور افتاده به هنگام دربدری و تبعید رنگهای سیاه بر فرش خویش میبافد و به هنگام شادمانی بر رنگهایش نور می پاشد.
روستائی مسلمان برای مسجد و امامزاده خویش فرش جانمازی و محرابی هدیه میکند و روستائی ارمنی صلیب را درون گلها پنهان میکند. در فرشهای کویر گلها رنگ خاک دارند و واژه گل بر قالیچه های کوچک سنقر و روستایی ،نیاز مفهومی خاص می یابد. فرشهای بسیاری از نقاط ایران مملو از نمادها و موتیفهایی است که اشاره مستقیم به فضای بومی تولد خویش دارند و با جزء جزء زندگی روستائیان آمیختهاند و یا به نحوی بارز گویای تاریخ و سرنوشت مردم منطقه خویش میباشند و اینها همه سوای آن جهان بینی خاص است که در عین تفاوت میتوان همبستگی و تشابه و عارفانه ی مردم سرزمینی شگفت انگیز در درک از رنگ و زیبائی را در دست بافته ی آنها احساس کرد اما چگونه این نقوش به شدت زمینی و هویتمند توانسته اند ارزشی آن چنان فرا مادی و فرا زمانی بیابند که گاه طول عمر آنان را به مرزهای بالاتر از هزاره ها می رساند ؟ اول آنکه نقوش فرش ایران سیال لغزنده و زنده اند که باید ریشه هر گونه تطور و تحول آن را در ذهن و اندیشه انسان ایرانی یافت هیچگونه قانون و محدودیتی نمی تواند توجیه گر آن ویژگی و هویتی باشد که باعث میشود فرش قشقائی و کردی و لری و بلوچی و حتی فرشهای شهری هزاران بار تقلید ،شده هویت خویش را از بین هزاران قطعه فرش فریاد بزند. تنها جواب در پاسخ این چگونگی، حضور انسان ایرانی است که خود بزرگترین عامل تداوم حیات فرهنگی خوش است ولو این فرهنگ در شکل بیرونی خویش به هزار پاره تقسیم شده باشد. زمانی میتوانیم به این قدرت فرهنگی پی که به یاد آوریم این ملت چگونه در عین بندها و قیود فراوانی که بدست و پای او بسته شده بوده است، توانسته دینامیسم و پتانسیل قدرتمند فرهنگی خویش را ذره ذره در درون هنرهای کاربردی و ساده ای نظیر فرش فرو ریزد.
در اینجا نمیتوانم از این اشاره در گذرم که چگونه مدعیان کامپیوتر و یا ابزار مکانیکی دیگری نظیر رباطهای بافنده (که در مورد این دستگاههای اخیر بهتر است بدانیم که سازندگان سوداگر آنها ظاهراً با کمکهائی که از برخی مراکز قدرت گرفته اند اگر چه در خفا ولی به طور قطعی مشغول تولید فرشهای ظاهراً دستباف میباشند) مدعی آن هستند که میتوانند جایگزین تأثیر این انسان خلاق حساس و نگاه زیباشناسانه و عارفانه یگانه و استثنائی او به جهان شوند کدام ماشین و یا ابزار مکانیکی میتوانند جایگزین روح و احساس انسان طراح رنگرز و یا بافنده شود که ذره ذره جان خویش را در نقش مایههای فرش فرو میریزد این بحث احساسی و عاری از منطق نیست امروزه در دنیا میتوان با ابزار و ادوات پیشرفته و حتی کلونهای بیوشیمیایی عین موجودات روی زمین را بازسازی کرد. اما تاسفی بی دریغ برای از دست رفتن آن دورههائی را باید داشت که میکل آنژ و داوینچی و فردوسی و حافظ نماد واقعیت زندگی و هنر آنها بوده اند.
فرش ایران زمانی ارزش هنری داشت که جانمایه حیات آن از شور و عشق طراح و رنگرز و بافنده و حتی سرمایه گذار مایه میگرفت . اگر امروز فرش را این چنین خوار و ذلیل میبینیم برای آن است که این ارزشها به افسانه بدل شده است. با وجود گستردگی و اهمیت موضوع مورد بحث یعنی موضوع هنر در فرش ایران، برای بررسی تبلور عینی مفهومی از هنر، لازم می دانیم با بازگشت به اشاره ای که درباره تفاوت فرش شهری و روستائی در بالا شد به نوعی این بحث را مورد چالش قرار داده و امیدوار باشیم که نسل جوان با وارد شدن در مباحثی این چنین به وجوه مختلف هنر در فرش ایران به پردازد. ابتدا در مورد فرش شهری و یا کارگاهی باید بگوییم اعم از آن چه درباره رنگ و نقش گفتیم که به نظر می رسد شاید با فرش شهری چندان تطابقی نداشته باشد دنیای هنر همواره هنر فرش را نه تنها برای ایران که برای جهان نیز از دریچه فرشهای زیبا و باشکوه و فخیم عصر صفوی معنی خواهد کرد و فرش ،ایران همواره برای دستیابی به ارزشهای هنری حداقل تا زمانی که مفاهیم علمی و آکادمیک و تجربه شده ای درباره هنر و زیبایی در فرش دستباف نداریم راهی جز نگریستن به فرشهای آن را دوره با تمام ارزشهای کمی و کیفی آن نخواهد داشت. اگر چه شاید حمایت کامل و رسمی هنر و فرهنگ ایران از این تولید آن را هنری قراردادی و فرمایشی جلوه می دهد ولی نباید فراموش کرد که بسیاری از این فرشها سفیر رسمی هنر و فرهنگ ایران در سرزمینهای مختلف دیگر بوده اند گیریم که در کاخهای پادشاهان اروپائی و یا مساجد بزرگ عثمانی به نمایش در می آمده اند به هر حال اصلی ترین ویژگیهای این فرشها را شاید بتوان در نکات زیر نشان داد :
- اول آنکه فرش شهری حتی با توجه به بهترین نمونه های آن یعنی فرشهای دوره صفوی، حاصل مشارکتی جمعی است ) نظیر معماری ) که با استفاده و بهره گیری از بهترین مواد و مصالح و طراح و رنگرز و بافنده ساخته میشود و کلیه عوامل تولید آن حتی طراح که بیشتر بار هنری فرش بر دوش اوست که ذهنی از پیش آموزش دیده و مجرب دارند. طراحی در این فرشها معمولاً از محدوده خاص مفاهیم و نقوشی رسمی و شناخته شده فراتر نمی رود. گیریم آنکه طراحانی بزرگ نظیر بهزاد گاه و یا در عصر ما عیسی بهادری با توانائی و خلاقیت خویش می توانند در همان محدوده تعیین شده به پرواز آیند.
- دوم آنکه فرشهای شهری به علت محدودیت محتوائی و شکلی خویش قابل تقلید و دوباره سازی هستند این امر اگر چه عیبی چه عیبی برای هنر نیست ولی در دوران وانفسائی مثل امروز که فرش ما به انفعال گرائیده دیدیم که رقبا چگونه میتوانند مشکل ساز شوند و یا چه گونه به آسانی طرحهای زیبای فرش دستباف بر تولیدات ماشینی می نشیند
- سوم نقوش شهری هم چنین به آسانی قابل کپی برداری و بازسازی و تکثر به وسیله ابزار مدرن امروزی نظیر کامپیوتر و دستگاههای چاپ هستند و بزرگترین زیان این کار حذف و بی ارزش کردن کار طراحان و تکرار مکرر طرحهای فرش و حذف روح و هویت انسانی از فرش است .
فرشهای شهری بنا به ماهیت سرمایه بری خویش عموماً فرشهای لوکس بزرگ پارچه و گرانقیمت هستند و این به طور معمول مانع از دستیابی مردم عادی که خود بزرگترین خالقان ارزشهای هنری این کالا بوده اند شده است و بر آن باید بیفزائیم که نوعی تلقی غلط از هنر در این نوع فرش توانسته آن را به سوی فرشهای بسیار ظریف و غیر متعارف از نوع تابلوهای غیر بومی و یا تولیدات شکلی و حجمی غیر معقول سوق دهد.
طبیعی است که پیدایش و رشد فرش شهری عمدتاً مولود خواست و نیاز گروههایی خاص و سرمایه داران بزرگ دنیا بوده و کمتر به مفهوم خویش مورد استفاده توده مردم بوده است. اما در هر حال ارزش والای این فرش ها که مهر و نشان هنرمندان بزرگ و تولیدکنندگان صاحب نام همواره آن را به بخشی میراث و یادگارهای گرانبهای فرهنگی در سرزمین ما تبدیل کرده است امری مورد پذیرش و احترام همگان است اما فرشهای کوچک پارچه روستائی و عشایری که شاید رشد و گسترش آنها به نحوی عجیب با یکی از ضد مردمی ترین دورانهای حکومتی ایران یعنی حکومت قاجاری مقارن شد بیانگر نوعی دیگر از هنر فرش دستباف است که می توان آن را به نوعی یکی از زیباترین جلوه های هنر مرد می دانست . اگر چه ما اعتقاد داریم که این نوع از تولید فرش با ویژگیهای خاص هنری خود همواره در جامعه ایران وجود داشته است، ولی بهر حال راه یابی آنها را به بازارهای جهان باید مدیون حضور کمپانیها و تجار خارجی در ایران و در اواخر قرن نوزدهم دانست که به شدت از کشف این قالیچههای بکر و زیبا شگفت زده شده بودند با آنکه بسیاری از ویژگیهائی که در صفحات قبل در مورد هنر فرش یاد شد در م نوع فرش مصداق دارد اشاره به چند نکته را ضروری میدانیم.
فرشهای روستائی که معمولاً کوچک پارچه و قابل حمل و نقل هستند کمتر جنبه فانتزی و لوکس و سفارشی داشته در درجه اول برای رفع نیازهای درون جامعه و یا گروههای قومی پدیدار شده اند. بار سنگین هنر (که معمولاً از پیش حساب شده نیست ) بر دوش بافنده و بعضاً رنگرز گاه ( هر دو یکی است )
میباشد در این نوع فرش بافنده به عنوان نوعی میراث دار ،فرهنگی منتقل کننده ارزشهای گذشته به فرشی است که میبافد و از آنجا که ریشه و نقشمایه اصلی در ذهن بافنده و خالق فرش میباشد و بنا بر فطرت ذهن انسانی این نقش مایه دائماً دستخوش تحولی اگر چه نامحسوس ولی بسیار زیبا و غیر قابل تکرار است. کامپیوتر و دستگاههای مکانیکی که نقشی جز بیرون راندن نقش انسان از عرصه تولید ندارند، قادر به تأثیر گذاری بر این فرش نیستند . حال اگر ما بدست روستائیان و یا عشایر اسکان یافته نقشههای چاپی و کامپیوتری به تعداد صد و هزار می دهیم، امری است که مطلقاً با این تولید بیگانه است.
در فرش روستائی نه زمان و نه دقت به مفهوم صنعتی که امروز مورد بهانه صنعتی اندیشان و انبوه گرایان است وجود ندارد ضمن این که همین روستائیان آفتاب نشین و زنان خانه دار ،روستائی ،پاسدار هزاران ساله هنری زیبا یگانه و استثنائی بوده اند . علیرغم اینکه امروز فرشهای کوچک پارچه روستائی و عشایری سخت مهجور افتاده اند روستاها رو به ویرانی رفتهاند و عشایر اسکان یافته و هویتهای کوچک زیر فشار فرهنگ شهری رنگ باخته و در نهایت بسیاری از مراکز تولید فرشهای زیبا و جذاب و کوچک پارچه واگیره های با ارزش و قدیمی خود را با نقشه های چاپی و ماشینی عوض کرده اند اما هنوز سرزمین ما منبع غنی و لایزالی است برای تولید فرشهای کوچکی که هنر و زیبائی جز لاینفک وجودی آنها بوده است. در پایان به اعتقادی روی کنیم که بارها تکرار کرده ایم. مهم این نیست که ما اولین بافندگان فرش در جهانیم که نیستیم و مهم این نیست که فرش پازیریک از آن ماست و یا دیگرانی نیز مدعی آنند . مهم . مهم آن است ایرانیان در تمام طول تاریخ فرش و بنا به نظر بزرگترین هنرشناسان عالم ، بهترین بافندگان فرش در جهان بوده اند و اینکه روستائیان و یا عشایر ساده دل و غالباً کم سواد ما چگونه توانسته اند به این جایگاه عالی هنری دست یابند برای ما همواره مسأله ای افتخار آفرین خواهد بود. بهر حال آنچه اشاره شد فقط گشودن باب بحثی است که ادامه آن بر دوش نسل جوان و پرسشگر است شایسته است این را بدانیم که تا زمانی که سرزمینی بنام ایران با مردمی با دامنه ای گسترده از تنوع فرهنگی وجود دارد، ما می توانیم امیدوار باشیم که همچنان امید بازگشت به عصر آفرینش فرشهای زیبا و چشم نواز ایرانی وجود دارد.