نگاهی به وضعیت صنعت فرش ایران – تاروپود گسسته

این مقاله در تاریخ 1390 در روزنامه اعتماد چاپ شده است که با تغییرات اندکی دراینجا آورده می شود.

داستان مولوی را درباره فیل و مردمی که با دست زدن به عاج و گوش و خرطوم او هر یک تصوری از آن را در ذهن خویش می‌شناختند شنیده‌ایم و شاید در زمان مولوی او تنها قصد آن داشت که تلنگری به برخی از مردمی بزند که تنها عاشق دریافت‌های خویشند. امروز شاید نتوان باور کرد که این داستان طعنه‌آمیز مولوی که نوعی درس و تنبه اخلاقی برای مردم داشت، بتواند مصداق واقعیتی تلخ و فاجعه‌آمیز  فرش دستباف ایران شود. داستان آن فیل مانده در تاریکی داستان امروز فرش ایران و بسیاری ارزش‌های دیگر ایران که در می‌گذریم است و جمعی که آن را جز از بخش‌های کوچک و بی‌هویت آن نمی‌شناسند. تا اینجای مساله شاید اگر در حد یک دریافت شخصی که به‌نوعی با بخشی از ماهیت و هستی فرش دستباف ارتباط نداشته، باشد بحثی نیست اما اگر به آنچه در عمق این نوع برداشت در ارتباط با آن هنر عمیق و کهنسال وجود دارد توجه کنیم مساله ابعاد دیگری می‌یابد.

افت کیفی تولیدات شرکت فرش همراه با افزایش نگاه بازاری و تجاری در تولیدات این مرکز تدریجاً به‌عنوان نمادی از نگاه رسمی و تجاری تلقی شد که مداوما سیری نزولی در جهت کاستن از کیفیت انبوه‌سازی و بهره‌گیری از ابزار مکانیکی و ماشینی (کامپیوتر و کپی‌سازی و…) یافت و به جایی رسید که مسوولان آن دم از استعماری بودن فرش

دستباف و غیر ضروری بودن آن زدند.

چندان دور نمی‌رویم و به تاریخ فرش پازیریک به‌عنوان قدیمی‌ترین فرش بافته شده نقشه‌دار افتخار نمی‌کنیم به فرش بهارستان (بهار خسرو) که به غنیمت پاره پاره شد کاری نداریم و از مجموعه‌های گران‌قیمتی از فرش که به زور سرنیزه از خانه‌های ایرانیان راهی دربار خلفا یا مهاجمان دیگر می‌شد و… نیز یاد نمی‌کنیم.

اما نمی‌توانیم بدون اشاره به قالیچه‌های زیبایی که زیر پای شاهان تیموری و جلایریان بود و حرمت خویش را با قلم بزرگانی نظیر بهزاد و میررک به نمایش می‌گذاشتند، بگذریم فرش‌هایی که بعدتر و در زمان شاهان صفوی با ابعادی بزرگ‌تر و شکوه و جلالی افتخار‌آفرین به کاخ‌های باشکوه و گنجینه‌های هنری حاکمان اروپایی در کنار شاهکارهای هنری دنیا نشانده شد و شهرت ایرانیان را به‌عنوان مردمی شاعر پیشه و عاشق رنگ و زیبایی جاودانه کرد تا برسیم به عصر روشنگری که با رشد فرهنگی جوامع و بها دادن به ارزش‌های ملی و فرهنگی بر سر این ارزش مهم فرهنگی که وسعت و نفوذ آن را تنها با شعر و زبان می‌توان سنجید در سرزمین ما چه گذشته است

تجدید حیات فرش ایران عمری ۱۵۰‌ساله دارد اگر آن را به سه دوره تقسیم کنیم؛ دوره یی از اواسط قرن ۱۳ هجری برابر با اواسط سلطنت ناصر‌الدین شاه که با بازشناسی فرش ایران در بازارهای اروپایی تعداد مهمی از سرمایه‌گذاران خارجی را به‌دنبال این فرش که چهره یی بی‌نهایت جذاب را از خود در جهان نشان داده بود به ایران کشانید که باید آن را اولین سرمایه‌گذاری گسترده خارجی در ایران نامید. در دوره دوم که مقارن اواخر قاجار و اوایل پهلوی است فرش ایران گام در راهی نهاد که هدف آن احیای. فرشبافی دوره با شکوه صفوی است.

دوره سوم که نیمه قرن اخیر را شامل می‌شود نگاه عمدتاً تجاری را در بر می‌گیرد که در درون خویش ناگزیر نفی فرهنگ و ارزش‌های مبتنی بر هویت بومی و ارزش‌های زیبا شناختی و تنوع مبنی بر تک تولیدی را به همراه داشته و فرش را عمدتاً به کالایی مبادلاتی تبدیل می‌کند که همواره ارزش‌های فرهنگی و محتوایی و حتی کیفی آن که از لوازم اولیه یک تجارت موفق است در مقابل هجوم نگاه سود‌جویانه غیر علمی و دلالی واپس می‌نشیند. دربازگشت به فرش‌های اوایل قرن حاضر شاهد تعصب و دلسوزی مسئولان ناظر بر سرنوشت فرش در برقراری برنامه‌های جدی و عملی برای تعقیب و جلوگیری از فساد و تقلب هستیم که جلوگیری از افت کیفی در حد نابودی رنگ‌های جوهری بی‌ثبات و پشم‌های نامرغوب و از سوی دیگر تشویق و حمایت هنرمندان و طراحان و تولید‌کنندگان صاحب نام و درستکار در این حرفه را بدنبال اشت و نتیجه آن که حداقل به مدت چهار دهه آوازه بلند فرش دستباف ایران است که هیچ فرش دیگری جز در سایه آن نمی‌توانست حرکت کند.

اما چگونه شد که این نگاه واحدی که چه در بخش عمومی (دولتی) و چه در بخش خصوصی زمینه مساعدی را برای تولید فرش‌های مرغوب و با هویت فراهم کرده و ارزش اقتصادی بالایی نیز به همراه داشت شکلی بدین‌گونه یافت که امروزه صحبت از مرگ آن می‌رود و بدون هیچ راه‌حل روشنی هر روز سازمانی مدعی سرنوشت آن می‌شود. از اتحادیه‌های تولیدی بویژه نهادهای به ظاهر تعاونی که به دلیل مدیریت غلط هیچگاه نتوانستند در عرصه تصمیمات کلان فرش تاثیر‌گذار شوند.

بگذریم، تنها بخش خصوصی است که به دلیل گستردگی و پشتوانه قوی مالی می‌توانست نقشی پررنگ در سرنوشت فرش داشته باشد که متاسفانه نگاه مطلقاً مادی فاقد آیند نگری و غیر عالمانه، هیچگاه نتوانست از این قدرت بالقوه در حفظ و حمایت فرش دستباف استفاده کند تا آنجا که در این زمان که خبری از آن سودهای کلان و افسانه یی در این تجارت نیست فرش دستباف را هنری مرده به‌حساب می‌آورند

بر می‌گردیم به بخش دولتی از آن زمان که در دهه دوم قرن حاضر شمسی شرکت فرش به‌صورت نوعی ملی‌سازی شرکت‌های خارجی و بهره‌گیری از بازار طلایی آن زمان پا به عرصه حیات گذارد، حداقل چندین دهه کارنامه یی درخشان در نوع تولیدات خوب کارگاهی از خود به یادگار گذارد که مدیون استفاده آگاهانه از هنرمندان و طراحان برجسته و برقراری نوعی روابط کارگری و کارفرمایی منصفانه بود. شرکت فرش می­توانست با ادامه سیاست­هایی اولیه درشروع تاسیس نه تنها از افت کیفی تولیدات شرکت سرکت جلوگیری کند بلکه بنوعی الگویی در راهبری سیاست­های سالم برتمام نهاد-های تولید فرش به شمار آید.ولی متاسفانه درهماهنگی با تولید تجاری و فاقد کیفیت حاکم بر بازار نگاه رایج تولیدبراین مرکز که مداوما سیری نزولی در جهت کاستن از کیفیت انبوه‌سازی و بهره‌گیری از ابزار مکانیکی و ماشینی (کامپیوتر و کپی‌سازی و….) یافت و به جایی رسید که دم از استعماری بودن فرش دستباف و غیر ضروری بودن آن زدند.

براین نگاه که امروز از شاخصه‌های نگاه نهادهای بازرگانی کشور بر فرش دستباف است می‌توان به رشد بوروکراسی بی‌هدفی که حتی دهه‌­های گذشته از‌جمله ارایه ده‌ها طرح و پروژه و برنامه بیهوده و بی‌سرانجام و هزینه بر که بعضاً مطلقاً ارتباطی با حوزه تولید بومی و سنتی نداشتند اشاره کرد. برنامه‌هایی چون حمایت از اشتغال غیر هدفمند و لجام‌گسیخته حمایت از کامپیوتریزه کردن طراحی که به نابودی طراحی خلاق و بی‌بدیل متکی بر انسان ایرانی منجر، شد کپی و تکثیر نقشه‌های چاپی در جهت انبوه‌سازی حمایت از صادرات غیر مسوول و مخرب در گسیل کردن انبوه فرش‌های فاقد کیفیت به بازارهای خارج، صرف هزینه‌های کلان برای انبوه طرح‌هایی که برای نمونه حتی به اندکی از آنها نمی‌توان انگشت نهاد، تنها اشاره یی به سردرگمی همان نهادها و کسانی است که فیل را از دمش یا خرطومش می‌شناسند.

بحث در این زمینه طولانی است. حتی اگر فرض کنیم که هدف اصلی دولت از حمایت کالایی مثل فرش دستباف نهایتاً سودآوری یا اشتغالزایی باشد، سرنوشت این کالای هنری در دست هر نهاد و سازمانی قرار گیرد، نمی‌تواند به کیفیت تولید کالایی که حداقل بخش بزرگی از خواهندگان آن تصوری والا از آن دارند به سود و بهره‌وری دست یابد. اما این تنها نهادهای تجاری و بازرگانی نیستند که درکی واژگونه از محتوای فرش دارند، بلکه مساله آن است که حتی نهادهایی که مدعی حمایت از محتوای فرهنگی و هنری این کالا هستند درکی واژگونه و معمولا براساس اهداف تخصصی و سازمانی خویش از آن دارند. در زمان‌های مختلفی نهادهای مختلفی نظیر سازمان صنایع‌دستی میراث فرهنگی و اندکی دورتر ادارات تعاون و امور روستایی و حتی وزارت صنایع… مدعی رسالت اداره فرش دستباف شدند. عدم ارتباط سازمانی نظیر وزارت صنایع بر تولیدی که ارزش‌های اساسی آن ناشی از حضور فرهنگ‌های بومی و سنتی و در‌نهایت حضور انسان است، ادعایی بی‌پایه و بیهوده و مخرب است، مگر آنکه در تولید فرش نخ‌ها را با ماشین بریسیم و در کارخانه‌های مدرن و با رنگ‌های شیمیایی رنگ کنیم و طرح آن را با کامپیوتر بدهیم و حتی با کامپیوتر ببافیم (باید اشاره کنیم که تمام این برنامه‌ها حتی بافت با کامپیوتر به‌صورت‌های آشکار و پنهان در فرش دستباف صورت می­گیرد)و بر آن فرش دستباف ماشینی نام نهیم از نگاه مسوولان صنایع‌دستی، فرش تولیدی است در حد و اندازه تولیدات سنتی و تزیینی و بعضاً هنری

با ادای احترام به تمام این تولیدات و هنرمندان معدود باقی مانده دیده می‌شود که تولید گسترده و ملی کالایی مثل فرش که متجاوز از ۳۰ رشته شناخته شده وابسته آن است و وجود دو میلیون شاغل در این حرفه به رغم کاهش نسبی آنها با ابعاد گسترده اجتماعی و اقتصادی آن برای اداره و هدایت آن نیازمند برنامه‌های کلان ملی و کارشناسانه است که از حد و اندازه تولیدات محدود صنایع و هنرهای سنتی فراتر است. کالاهای کوچک و متنوعی که به رغم ارزش‌های زیباشناسی و جذاب خویش حتی گاهی از داشتن یک نمایشگاه کوچک و محلی محرومند.

در‌نهایت بپردازیم به نوع نگاه بخش‌های متولی میراث فرهنگی و نهادهای مشابه که نسبت به ارزش‌های ملی بویژه فرش دستباف اشاره یی خواهیم داشت. اما با وجود آنکه می‌دانیم در سیستم اداری این سرزمین سوال یا انتقاد در هیچ شکلی پاسخ دریافت نمی‌دارد ولی تنها به قصد تلنگری به وجدان بیدار جامعه یی است که باید نسبت به ارزش‌های فرهنگی خود حساس باشد.

باید بگوییم زمانی بود که فرش ماشینی به این سرزمین وارد شد و گروه‌هایی گیریم بر حسب منافع خود با آن به مخالفت بر ‌خواستند که در حد یک یا دو کارخانه متوقف شد ولی در سال‌های بعد از انقلاب ده‌ها و صدها کارخانه تولید فرش ماشینی حتی در مراکز تولید فرش دستباف ایجاد شد چرا اثری از سازمان میراث فرهنگی حتی زمانی که نقوش فرش دستباف بدون هیچگونه معارضی بر آنها نقش بست دیده نمی‌شود. بدیهی است که مخالفت با ایجاد کارخانه‌های صنعتی شاید نه مفید و نه عملی باشد و اگر هم زخمی از تولیدات فرش ماشینی بر فرش دستباف رسیده باشد در مقابل زخم‌های عمیق‌تر و ویرانگر دیگری که بر پیکر آن وارد شد ناچیز است. ولی سوال آنجاست که سازمانی که در سال‌های بعد هنگام برنامه‌ریزی برای دانشگاه‌های فرش در دفاع از نقوش و طرح‌های سنتی که خاستگاه آن فرشبافی کلاسیک و ویژه اصفهان است تا آنجا پیش رفت که بخش مهم آموزش‌های طراحی را در دانشگاه‌ها و مراکزی که هر یک فرشبافی خاص خود را دارند نادیده گرفته عملاً نشان داد که اعتقادی به فرشبافی گسترده بومی و حوزه‌های جغرافیایی گسترده آن ندارد.

این سازمان نه هنگام پیدایش و استفاده گسترده از نقشه‌های چاپی و نفی روش­‌های ملی و سنتی طراحی و رنگرزی کوچک‌ترین قدمی برنداشت بلکه از همه مهم‌تر با زدن مهر تایید بر استفاده از روش‌های طراحی کامپیوتری عملاً کمک بزرگی به از‌بین‌رفتن یکی از زیباترین هنرهای­ملی ایران یعنی طراحی فرش و استادان بی‌بدیل آن کرد.

امروزبا توجه به توجیه و حمایت مسوولان امر فرش‌هایی داریم که از روی عدد و رقم‌های طراحی شده با کامپیوتر بافته می‌شود و بافنده تا به آخر بافته خود را نمی‌بیند به مدد حمایت رذیلانه نهادها و مراکزی که حتی جرات نشان دادن خود را ندارند دستگاه‌های مکانیکی ساخته شده که بدون بافنده گره می‌زند و حاصل به‌عنوان فرش دستباف به بازار عرضه می‌شود. نمی‌توانیم بدون اشاره به سازمان‌های کار و بهداشت که هرگز جز ریختن اشک تمساح برای کارگران بافنده کوچک‌ترین قدمی برنداشته و صراحتاً از پذیرفتن کارگران وابسته به تولید فرش در سطح کارگران شاغل در کارخانه‌ها به دلایل مختلف طفره رفته‌اند. بگذریم. و هنوز در این زمان در مورد کارگران و زحمتکشان این حرفه که روزگاری پایه‌های اقتصادی این مملکت به مدد تلاش‌های آنان نهاده شد نه خبری از قوانین کار و بازنشستگی دیده می‌شود و نه شرایط مورد نیاز بهداشتی و ایمنی همراه با نظارت

باید افزود که فرش دستباف ایران یک کالای با ارزش ملی است که بطور طبیعی متناسب با شرایط زیست‌محیطی و حفظ اکوسیستم حیاتی ایران شکل گرفته است و اگر توجه کنیم که این تولید عمدتاً در مراکزی بوده که به‌نوعی استقرار صنایع سنگین در آنها امکان کمی دارد می‌توان به ارزش حیاتی آن در حیات اقتصادی ایران پی برد. نهایت آنکه فرش دستباف ایران کالایی است با ویژگی‌های فرهنگی هنری اقتصادی و اجتماعی و… هیچ سازمان یا نهاد یا گروهی با اهداف خاص سازمانی به‌تنهایی قادر به برنامه‌ریزی کلان ملی برای آن نیست.

بنابراین چنانچه سازمان‌ها یا گروه‌­های مختلفی که احتمالاً با چشم به اعتبارات سنگینی که گاه به دلایل مختلف و عموماً بدون پیشا­کارشناسی و بررسی چگونگی کاربردی بودن آن که در تولید گسترده یی مانند فرش هزینه می‌شود چشم به سلطه بر آن دوخته‌اند، هشدار داده می‌شود که مسوولیت آسیب‌های بیشتر در فرش دستباف یا آنچه از آن باقی مانده به‌عنوان بخشی از فرهنگ ملی مستقیماً بر عهده آنان خواهد بود.

پژوهش و پژوهشگر

تقدیم به دکتر علی حصوری نقش و فرش – شماره صفر – خرداد ١٣٨٣ نیاز به تحقیق و پژوهش در مورد فرش بسیار دیر احساس

مشاهده »