نويسنده : شيرين صوراسرافيل   مدير انجمن پژوهشگران و هنرمندان دوستدار قالي

مبانی فرهنگی فرش دستباف و فرش از نگاه پژوهشگران خارجی ، عناوین مقالاتی است که توسط نگارنده در قالب سخنرانی در دومین همایش بنیاد ایران شناسی در تاریخ 30 آذر ماه 83 ارائه شد.متن مقاله ی ” مبانی فرهنگی فرش دستباف ” را در این شماره از نظرتان می گذرانیم.

فرش دستباف با وجود سابقه تاريخي و قدمت كهني كه در سرزمين ما دارد به لحاظ شناخت موضوعي و محتوايي به ويژه با نگاهي علمي، موضوع جديدي است و اگر توجه كنيم كه دانش و اطلاعات ما حتي در مورد جنبه‌هاي عملي وتجربي توليد فرش، با وجود مهارتي كه در آن داريم تا چه حد غير مدون و غير قابل استفاده است ( به بي‌توجهي و ناآگاهي از ارزشهاي كيفي و هويتي فرش ايران در ميان نسل اخير توليد‌كنندگان نگريسته شود  )،آنگاه مي‌توان عدم توجه معقول و تبيين شده علمي در مورد ارزشهاي اجتماعي و فرهنگي فرش دستباف را امري قطعي و قابل تأسف دانست .

بايد اشاره كنم صرف‌نظر از ارزشهاي مختلف اقتصادي و اجتماعي و هنري و فرهنگي كه موضوع مورد بحث ماست، ساده انگاري است اگر تصور كنيم كه در دنيايي كه نظريات و تحليلهاي علمي بر تمام وجوه زندگي انسان از جمله روابط بين توليد و عرضه و تقاضا حاكم است، مي‌توانيم كالايي را بدون در نظر گرفتن الزامات توجيه‌كننده كيفيتي آن به بازارهاي جهان بفرستيم، به خصوص در مورد كالايي نظير فرش كه در آن نيازهاي فرهنگي و هنري جزيي جدا‌نشدني از مفهومي است كه به عنوان كيفيت براي فرش ايران در نظر مي‌گيريم .

از آنجا كه در سرزمين ما به خاطر ارزش اقتصادي فرش دستباف، نگاه حاكم بر اين توليد عملاً نگاهي تجاري و سنتي  است ، معناي هويت و فرهنگ و حتي هنر در اين كالا جز در لفظ و آن  هم گاه با عدم دريافت صحيح از مفهوم هنر و يا فرهنگ در فرش، سخت در ابهام مانده است تا آنجا كه حتي برخي تعاريف و دريافتهاي نادرست از مفهوم هنر و يا فرهنگ در فرش در مواردي بسيار آسيب‌زا بوده است .

از آنجا كه طرح مفهومي بنام فرهنگ با ابعاد گسترده و بي انتهاي خويش در ارتباط با فرش دستباف به نوعي ناشناخته و مبهم مي‌نمايد، شايد بتوان با تعبير ديگري از جايگاه فرهنگي فرش دستباف و يا به بيان ديگر فرش دستباف در فرهنگ ايران ياد كرد .

در اين حال دو هدف را مي‌توان مورد بررسي قرار داد :

اوّل آنكه چرا فرش ايران داراي مفهومي فرهنگي و فرا كالايي است ؟

ديگر آنكه توجيه مباني اين فرهنگ چگونه است؟

 

اوّل – چرا فرش ايران داراي مفهومي فرهنگي فرا كالايي است ؟

– كوتاهترين تعريفي كه بتواند مفهوم فرهنگي فرش دستباف را نشان دهد آن است كه فرش دستباف ايران پديده‌اي است كه كليه ارزشهاي ناظر بر آن ( اعم از اقتصادي – اشتغال زايي – خود كفايي – ارز آوري و در نهايت اعتبار هنري ) مديون ويژگي‌هايي است كه بر اثر حضور انسان ايراني با تمام ابعاد فرهنگي و اجتماعي او حاصل مي‌شود .

عيني‌ترين مصداق اين تعريف را در ارزش بالقوه مادي و معنوي فرشهاي توليد‌شده پيشين در ايران ( به اعتبار داشتن اصالت – هويت – كيفيت- صداقت و غيره ) در برابر سقوط شديد ارزش فرشهاي امروزين ( به دليل كاهش كيفيت از دست رفتن هويت نقوش و رنگها – ساختار پر نقص و استفاده از مواد اوليه نامرغوب و نادرستي و كج روي در روند توليد ) به دليل كم‌رنگ شدن هويت انساني در توليد مي‌توان ديد .با تأكيد بر اين واقعيت كه فرش دستباف ايران يكي از كالاهاي استثنايي در جهان است كه هنر در آن مفهومي مترادف با برخورداري از نوعي ويژگي فولكلوريك، توده‌اي و مردمي دارد و اين ويژگيها بي‌هيچ ترديدي متضمن ارزش مادي آن مي‌باشد .

اگر چه عرف جامعه در اين سرزمين فرش را ارزشي اقتصادي مي‌شمارد،  اما بيشتر كساني كه به داشتن فرشهاي ايراني در سراسر جهان افتخار مي‌كنند، از زيبايي و شكوه بي‌نظيري ياد كرده‌اند كه به فرش دستباف ارزشي قابل قياس با زيباترين هنرهاي دنيا را مي بخشد .

قاليهاي ايراني حداقل به گواه نقاشيهاي بر جامانده از قرن يازدهم ميلادي زينت بخش كاخهاي بزرگ حكومتي در جهان و مايه فخر و شكوه هنردوستان مغرب زمين بوده است . زيبايي نقوش و رنگهاي فرشهاي ايراني نقاشان بزرگي چون ربنس و وان‌دايك و سزان و نسل جديد نقاشاني نظير مونه – پل كله – موندريان را به تحسين بر‌مي‌انگيخته است .

پوپ در مجموعه‌بزرگ شاهكارهاي هنر ايران مي‌گويد: ( هنر ايراني در نزد غربيان بيش از هر هنر ديگري با فرش دستباف شناخته مي‌شود ) و اين سواي جلال و جايگاهي است كه در سراسر تاريخ، فرش ايران در ميان كالاهاي هنري و با ارزش دنيا داشته است .

 

دوّم – توجيه مباني اين فرهنگ چگونه است ؟

متأسفانه با وجود ارزشي كه فرش دستباف ايران به لحاظ قابليتهاي مختلف براي مردم ايران دارد، هنوز بررسي جامعي در مورد دلايل شكل‌گيري و ارزشهاي بالقوه ذاتي آن انجام نشده است .

شايد علت آن است كه به نظر مي‌رسد فرش دستباف كالاي ساده‌اي است كه به آساني ودر هر شرايطي قابل توليد بوده و نيازي به بررسي و برنامه‌ريزيهاي خاصي ندارد.

تحولات سالهاي اخير فرش دستباف در داخل ايران كه  به صورت سقوط كيفي و از دست رفتن بسياري از مراكز اصيل توليدكننده فرش و نابودي نقوش و رنگها ودر خارج از ايران به صورت از دست رفتن خريداران( عليرغم برخي نظرات ، بازارها و خريداران جديد فرش رو به گسترش است و ركود تنها متوجه فرش ايران شده است ) و دوستداران فرش ايران ديده مي شود حاكي از آن است كه  در مورد فرش دستباف در ايران تا چه حد تصورات نادرست و يا حداقل عدم شناخت وجود داشته و نسبت به برنامه‌ريزيهاي اصولي در مورد آن غفلت شده است . در اينجا بحث كيفيت فني و مادي مورد نظر، نيست ولي به عنوان مثال مي‌توانيم به موضوعي نظير بحران بازارهاي فرش ايران در خارج از ديدگاه هنري اشاره‌اي داشته باشيم .

بر اساس برخي نظريات، بازارها و خريداران جديد، فرشهاي جديد طلب مي‌كنند، اين استدلال به معناي آن است كه فرش ايران در كنار ساير توليدات مشابه نظير موكتها- كف پوشهاي ماشيني و يا بعضاً فرشهاي طرحدار بايد به خواست مشتريان تغيير فرم دهد .بايد در نظر دانست كه فرشهائي از نوع موكت و يا فرش ماشيني اصولاً مصارف كوتاه مدت و مادي داشته و زيبائيهاي صوري و ظاهري آنها مبتني بر كاربرد افكار و ابزار پيشرفته امروزين و بدون نياز به هيچ نوع پيش زمينه فرهنگي و يا هويتي مي‌باشد . چنين فرش و يا كف‌پوشي به وسيله هر توليد‌كننده و در هر كشوري قابل توليد بوده وقياس آن با فرش دستباف ايران – كه نوعي كالاي فرهنگي است و هويت و ارزش خويش را به طور مستقيم از حضور انساني با پيشينه تاريخي و اجتماعي خاص مي‌گيرد – بي‌معناست . توجه به خواست خريدار اجتناب ناپذير است اما هر گونه تغيير و دگرگوني در فرش دستباف تابع خط قرمزهايي مي‌باشد ، كه چشم پوشي از آنها منجر به نابودي فرش ايران خواهد شد.

نتيجه آنكه فرشي كه در گذشته به بازارهاي دنيا مي‌فرستاديم و هنوز نيز در جهان نمونه‌ها‌ي كهنه آن  به عنوان فرش دستباف ايراني شناخته مي‌شود داراي هويت و ويژگيهايي بوده است كه ساير فرشهاي عرضه شده كمتر مي‌توانستند وارد عرصه رقابت با آن بشوند . در عين حال بايد توجه داشت كه فرش ايراني بدليل برخورداري از يك فرهنگ تجسمي تكثر يابنده و پويا داراي اين قابليت بوده است كه خود را با خواست انسانهاي دوره‌هاي مختلف فرهنگي از نوع دوره صفوي تا دوره قاجار و دوران معاصر تطبيق دهد .

اكنون تا حدودي مي‌توان بخشي از دلايل سقوط فرش ايران در بازارهاي دنيا را دريافت . عرضه فرشهايي با نقوش تكراري ( لچك ترنجها – اسليميها – گل فرنگها – دسته گلي و ماهي و غيره ) كه به آساني نيز قابل تقليد مي‌باشد و رنگهاي غير ايراني و فاقد جاذبه و كاهش كيفيت ( كه در اينجا مورد بحث ما نيست ) از مواردي است كه به طور مشخص مي‌توان نام برد . در اينجاست كه مي‌توان به هويت دروني و ذاتي فرش ايران و اهميت نقش و رنگ مصرفي يك فرهنگ پي برد . براي آنكه بدانيم چگونه نقش و رنگ در فرش يك مفهوم فرهنگي مي‌يابد نگاهي به ارزش اين دو كيفيت در فرشهاي گذشته ايران نگاهي مي‌اندازيم .

در تاريخ فرش ايران دو دوره با شكوه با دهها نمونه درخشان و زيبا شاهدي بر ارزش بالقوه هنري و اقتصادي اين فرآورده ملي است . دوره اول مربوط به فرشهاي عصر صفوي است كه به نظر مي‌رسد نيازي به بحث درباره ارزش كمي وكيفي آنها نباشد و تا حدودي همگان نسبت به ارزش آنها در تاريخ هنر و فرهنگ جهان آگاهي دارند، اما دوره دوم كه پس از حدود دو قرن انفعال در اواخر قاجاريه و اوايل پهلوي آغاز مي‌شود، با گسترش ابعاد تجاري و حضور تعداد بيشماري كمپاني و توليد‌كنندگان خارجي و بعدها ايراني ، تعداد بيشتري طراحان زبردست و ماهر و استادكاران رنگرز نيز به اين حرفه مي پيوندند كه اگر از نظر كمي و كيفي بالاتر از توليدات عصر صفوي نباشد بي هيچ ترديدي هم عرض و قابل مقايسه با آن دوره طلايي مي‌باشد .

مقايسه اين دو دوره مبين دو مطلب بسيار اساسي است :

وجه اشتراك كليه اين فرشها در استفاده از نقوش و طرحهاي ايراني به ويژه نقوش بومي و محلي گسترده در تمام مراكز توليد فرش است.همچنين استفاده از رنگهايي كه استادان بلا منازع ايراني ( چه در سطح كارگاهي و چه در نقاط روستايي و به صورت محلي ) از چندين گياه محدود و شناخته شده به مدد ذوق و انديشه عارفانه و نگاه فطري رنگ شناسانه خويش به دست مي‌آورند و              بهره گيري از پشمهاي محلي و بومي و دقت و امانت و درستي و تعهد بافت سالم ( بدون تأكيد بر ريز‌بافي ) راز مرغوبيت فرش در اين دوره ها بوده است . اين فرشها ( به جز استثناهايي ) مصرف كاربري و قابليت حفظ زيبائي و دوام و عمري طولاني داشته‌اند .

فرشهاي دوره صفوي به طور عمده شامل فرشهاي بزرگ پارچه و كارگاهي بودند كه در آنها از طراحان ماهر و نقشه‌هاي از پيش طراحي شده و نظارت استادكاران استفاده مي‌شده است . اين فرشها عليرغم ارزش هنري آنها در استفاده از نقوش عالي و رنگ‌آميزي زيبا كمتر با هدف تجاري و به صورت گسترده قابل توليد بوده و مصارف لوكس و اشرافي و برحسب سفارش داشته‌اند.در فرشهايي كه در اوايل سده اخير شكل گرفت علاوه بر توليداتي از نوع بالا، روال اصلي بر اساس نوعي توليد انبوه با نقوشي كه اصالت و هويت ايراني آنها برخاسته از ذهن غني و پرتخيل توده هاي روستايي و عشاير ايران بر اساس ويژگيهاي قومي، نژادي و اسطوره‌‌هاي تاريخي و هنري و روايي و غيره بوده است. اين نوع فرشبافي در متجاوز از بيست هزار نقطه قاليبافي ايران جريان داشته و گوشه‌اي از آن را سيسيل ادواردز كه خود تاجر و كارشناسي هنر دوست و خبره بود، در كتاب قالي ايران به صورت فرشهايي بيشتر كوچك پارچه نشان داده است كه نوعي فرشبافي بسيار زيبا، بكر و غني و اصيل بومي و در عين حال به شدت تجاري بوده است .

توجه به مجموعه ويژگيهاي هر دو دوره و يا دوره‌هاي ديگري كه فرش ايران از حرمت و اعتبار و ارزشي بهره‌مند بوده،نشان مي‌دهد كه كالايي كه بنام فرش دستباف ايران به سراسر دنيا صادر مي‌شده همواره داراي ساختار كيفي در حد عالي و برخوردار از نقوش و رنگهاي بي نهايت گسترده و زيباي ايراني بوده است .

الف – چگونه ويژگيهاي ساختاري ارزش ماهيتي مي‌يابند.

تداوم تاريخي توليد فرش و حضور علاقمندان اين كالا در تمام دوره‌ها و مواجهه با سليقه هاي مختلف، بيانگر كيفيتي فراتر از يك نياز صرفاً مادي و تجاري است كه ما در اينجا سعي خواهيم كرد تحول و مبناي حركت سازنده فرش يعني ساختار مادي و كيفيت تجسمي فرش را به سوي يك جريان اصيل هنري فرهنگي نشان دهيم .

اشاره به نكات زير نشان مي‌دهد كه گاه چگونه ويژگي‌هاي ساده مادي و يا فني در يك كالا مي‌تواند پابپاي ارزشهاي هنري و زيبا شناختي حركت كرده و مفهومي فرهنگي بيابد .

در تعريف ساختار فرش ايران دو معيار طول عمر و پاخوري كه اصلي‌ترين تعاريف توجيه تجاري فرش است  به كيفيت پشم و مواد مصرفي و ثبات رنگ برمي‌گردد . تجربيات عملي كه تئوريهاي علمي هم مديون آن است، اينكه پشم ايراني به لحاظ مشخصات خاص خود مناسب ترين ليف براي مصرف در فرش ايراني است در اين مورد گاه پشمهاي ظريف و لطيف خارجي نوعي خاصيت ضد ارزش به فرش مي‌بخشد و نبايد تعجب كرد اگر بدانيم كه مجموعه‌ رنگهاي زيباي فرش ايران در همه دوره‌ها، درخشش و شكوه خود را مديون چندين گياه محلي نظير رناس و پوست گردو و پوست انار و برگ مو و نمونه هايي از اين دست و گاهي از انواع گياهان خاصي است كه در ايران مي‌رويد . ثبات و پايداري اين رنگها به خوبي قابل قياس با بهترين رنگهاي صنعتي و شيميايي دنياي امروز مي‌باشد و بر اين مطلب بايد تنوع خاص رنگهاي طبيعي را كه ناشي از تركيب ناخالص ماده رنگي ( به علت حضور چند رنگ مختلف در ريشه گياه و يا شرايط پرورش آن) است و باعث جلوه‌هاي رنگي متفاوت در طول ساليان كاربرد مي‌شود ، به عنوان يك ويژگي عالي و استثنايي افزود . اين تأثير شگفت رنگهاي گياهي و طبيعي و قابليت تغيير رنگ انها در گذر زمان و بر اثرپاخوري كه ايرانيان از صدها سال پيش بدان پي برده‌اند، ارزشي غير قابل انكار در فرش ايران است و به بسياري دلايل شناخته و ناشناخته و تأئيد غالب خبرگان و هنرشناسان فرش رنگ شده و با رنگ طبيعي را در ميان صدها فرش رنگ شده با رنگهاي صنعتي مي‌توان به آساني تشخيص داد .

 

ب – بخش هنري فرش از دو اصل نقش و فام رنگ (حالت و كيفيت دروني رنگ ) اعتبار مي‌يابد : 

 ب – 1- رنگ در فرش 

دانشمند انگليسي هكلوت كه در قرن شانزدهم مي‌زيست به يكي از بازرگانان هم ميهن خود مي‌گويد ” در ايران فرشهايي از پشم زبر كه در دو طرف داراي ريشه‌هاي نخي است خواهي ديد . اين فرش‌ها بهترين انواع فرش عالم و رنگ‌هاي آنها بهترين و زيباترين رنگ‌هاست . تو بايد به اين كشور بروي و به انواع شيوه‌ها متوسل شوي تا بتواني از مردم آنجا طرز رنگ كردن ( خامه ) قالي را ياد بگيري . زيرا اين‌ها به طوري رنگ‌شده كه باران و سركه و شراب در رنگشان تأثير نمي‌كند . چون تو اين علم را از آنها آموختي به اسرار آن دست خواهي يافت و خواهي توانست در رنگ كردن فرش آن را به كار بري و در تداوم آن اطمينان داشته باشي ” .

چنين تعريفي را نه فقط هكلوت بلكه بعدها از زبان شاردن و كسان ديگري نيز شاهديم و اين شايد كمترين دليلي است بر آنكه چگونه در دنياي حاضر رنگهاي شيميايي و صنعتي با دامنه گسترده هزار رنگ خويش هنوز قادر به رقابت با هويت تاريخي ، و فرهنگي چند رنگ محدود نيستند . به اين ترتيب با قاطعيت مي‌توان گفت كه ارزش رنگ در فرش ايران نوعي ارزش دروني و ذاتي و ناظر بر تأثير استاد كار رنگرز و محيط زيست و تفكر و نگاه او بر رنگ است و بر اساس همين نگاه و تجربه است كه رنگرز كرماني در رنگرزي با ماده‌اي مثلاً رناس نتيجه‌اي كاملاً متفاوت از كار رنگرز كردستاني با همان ماده رنگي ارائه مي‌دهد .  بر اثر همين نگاه است كه فرش رنگ شده با دست رنگرز هنرمند ايراني را مي‌توان به عنوان شاهكاري از هنر رنگ‌آميزي و رنگرزي در كنار آثار هنرمندان بزرگ دنيا قرار داد .

 

ب – 2-  طرح و نقشه در فرش :

بر اساس يك پيش داوري نادرست، اعتقاد بر آن است كه  طرحها و به تبع آن نقوش فرش كاملاً قابل تشخيص و تثبيت بوده و به همين دليل مي‌توان آنرا به وسيله كامپيوتر وبعضاً عامل  انساني ترسيم و تثبيت كرد. صرفنظر از هنر طراحي فرش كه بهر حال حاصل ذوق و تجربه انساني بوده و در مورد فرشهاي شهري و كارگاهي ارزش آن كاملاً مشهود است، بايد گفت كه طرح ها و نقوش فرش اگر چه قابل تشخيص مي‌باشد، ولي  تثبيت‌پذيري ارزشي براي آن تلقي نمي شود. دليل كاملاً آشكار اين استدلال وجود طرحهايي نظير لچك ترنج – انواع اسليمي، ماهي و غيره است كه از طريق انتقال طبيعي فرهنگي در نقاط مختلف ايران با ويژگيهاي مختلف بافته مي‌شوند و نقش ماهي كه متجاوز از صد نوع آنرا حتي در روستاها مي‌توان مشاهده كرد .

روشنترين نتيجه اين است كه نقوش و طرحهاي ايراني با تأثير‌پذيري از ذهنيتهاي فرهنگي نظير نژاد – قوم – منطقه – آداب و رسوم، آيين و غيره همان عامل هويت بخش فرشهاي ايران مي‌باشند و دقيقاً بر حسب همين تحول فرهنگي و تاريخي است كه در فرش ايران نقوش لري – كردي – بلوچي – تركمني- ارمني و در مقياس شهري كرماني و اصفهاني و تبريزي قابل تشخيص مي‌باشد . اين گونه گونی ارزشمند است كه طرح سنتي و شناخته شده مثلاً نوع اسليمي و گل شاه عباسي  طراحي و حتي بافته شده در خراسان كاملاً از نوع اصفهاني آن قابل تشخيص  مي باشد . اين همان خصلت يگانه و از قابليتهاي با ارزش فرش ايران است كه به وسيله كامپيوتر و يا عوامل انساني خارج از مرزهاي ايران قابل تقليد نيست .

در اينجا لازم است اشاره اي داشته باشيم به مسأله ثبت نقوش و طرحهاي ايراني كه امروزه از زبان بسياري به دليل مورد تقليد قرار گرفتن يكي از عوامل از دست رفتن بازارهاي ايران تلقي مي‌شود . اگر چه اين بحث نياز به بررسي بسيار گسترده و كارشناسانه دارد . فقط به عنوان اشاره و بدنبال آنچه در بالا گفته شد يادآور مي شوم :

– آنچه در كشورهاي ديگر قابل تقليد است فقط نوعي فرش شهري و نقشه‌دار بوده و به خصوص با رواج نقشه‌هاي چاپي اين نوع تقليد براي بيگانگان آسان‌تر شده است  .ضمناً بايد دانست زيان استفاده از نقوش سنتي فرش بر روي فرشهاي ماشيني كمتر از آنچه به وسيله ديگران كپي مي‌شود نيست .

– اصلي‌ترين و غني‌ترين بخش نقوش ايراني مربوط به فرشبافي بدون نقشه يا سنتي‌باف بر اساس نقشه‌هاي محلي و بومي با كيفيت طبيعي تكثر يابنده آنهاست و چنانچه اين بخش آسيب ديده توان فرهنگي ما حمايت و تقويت شود به هيچ روي از بابت تقليد بيگانگان نبايد نگراني داشت .

– شايد لازم باشد به اين سؤال پاسخ دهيم كه منظور از نقوش ايراني مربوط به كدام  واقعيت تاريخي و فرهنگي مي‌شود ؟ ايران باستاني و كهن بسياري از شهرهاي آسياي مركزي و يا افغانستان را در برمي‌گرفت كه امروزه از محدوده ي مرزهاي ايران خارج‌اند و در عين حال نقوش مشابه نقوش سنتي ايران را به وسعت و تنوع مي‌بافند . به شهر هرات يكي از مراكز فرهنگي قديم ايران و و محل رشد و بالندگي استاد بزرگ نقاشي ايران كمال الدين بهزاد در مكتب هرات توجه كنيم كه عيناً نقوش گنبدها و فرشهاي ايراني را در سابقه كار خويش در آن مكتب دارد و همچنين تركمنستان ، آذربايجان و از اين سو در بغداد و تركيه و سوريه و برخي نقاط ديگر ، اين نقوش رواج داشته است.

– شايد در اين مورد بتوان طرحهاي خاص طراحان عمدتاً شهري را با تأئيد نظر كارشناسان فني ثبت كرد كه نوعي حمايت از استادان بزرگ اين حرفه مي‌باشد . بهر حال ايرانيان يكي از ماهرترين و تواناترين بافندگان فرش دستباف بانقوش و طرحهايي  مي‌باشند كه حاصل هم‌آهنگي و آميختگي فرهنگ متنوع و متفكر وابسته به انسان ايراني است كه بزرگترين ارزش آن ناشي از سيلان فعال و حساس ذهن انساني هويتمند  است .

به يك تعبير كلي اگر تنوع و تكثر در نقوش ( فرشهاي ماشيني و يا طراحهاي صنعتي ) و رنگهاي شيميايي و صنعتي نوعي حركت در طول و بر حسب امكانات نامحدود آنهاست . تنوع و تكثر نقوش و رنگهاي گياهي نسبتاً محدود ايراني نوعي حركت عرضي و بر حسب خاستگاه و محل توليد آنها مي باشد و حاصل كار هيچ عامل ديگري جز حضور انسان ايراني با خصوصيت و ذهنيتهاي خاص او نيست . كليه اين تعاريف بيانگر ارزش نقش و رنگ به عنوان مفهومي فرهنگي و هويتي است .

ناچاريم بپذيريم كه در اين زمان حركت ناگزير جوامع روستايي و عشايري به سوي شهرنشيني و تغيير نوع نگرش و برداشت از زندگي، عامل بسيار مهمي در تغيير نقوش روستايي و عشايري به شهري ( نقوش چاپي – گرافيكي – كامپيوتري ) بوده است امّا بي‌ترديد تغيير نگرش سنتي به فرش و استفاده از راهكارهاي علمي آنچنان كه كشورهاي پيشرفته ديگر براي حفظ سنتهاي با ارزش ملي و فرهنگي خود به كار گرفته‌اند تنها راه است .

تأكيد بر حضور انسان طراح  بافنده و رنگرز ايراني و شيوه‌هاي سنتي كار آنها ( به عنوان مثال جستجوي نقوش گم شده و يا استفاده از رنگهاي سنتي و گياهي و قطعات واگيره به عنوان الگوي بافت ) در سايه تأمينهاي انساني و اجتماعي با استفاده از علوم و دانشهايي كه راههاي حفظ هنرها و مواريث ملي را به ما مي‌آموزند . شايد بتواند بقاياي آنچه كه بنام فرش دستباف ايران وجود دارد نجات دهد .

 

نقشی از یک فروشگاه فرش در اصفهان – صرام هنرمند اصفهانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *