یادها و یادبودها
یاد ایام
نامداران
ماندگاران

تقدیم با مهر به دانشجویان دانشکده شهرکرد
سفر دانشکده هنر شهرکرد و حضور در جمع پرشور دانشجویان رشته فرش به میزبانی بسیج دانشجویی جوانانی علاقمند و تشنه آگاهی که امکان سفری را در آخرین روزهای سال تحصیلی با تلاش و امکانات شخصی خویش فراهم آوردند

جشنواره شانه بلورين
اولین جشنواره شانه بلورین – سال 1379، جهت معرفي برگزيدگان صنعت قاليبافي ايران نفرات از چپ به راست ( استاده): آقای سیاوش آزادی ( پژوهشگر سرشناس) – شیرین صوراسرافیل – دکتر سیروس پرهام (پژوهشگر، مترجم و نویسنده) – آقای امیر حسین سعیدی ( مدیرمجله دنیای فرش و مدیر اجرایی جشنواره شانه بلورین) – آقای رضی میری (تولید کننده سرشناس) – آقای حاجی حسن (مدیر موزه فرش) نشسته سمت راست: آقای بنکدار (تاجر فرش)

سفر به قوچان
سفری یک روزه مربوط به قوچان که برای چندمین بار آقای معین فر، پذیرا و راهنمای ما در قوچان زیبا شدند. دراین سفر که به همراه آقای خزایی (که باید از همکاری هرچند کوتاه مدت ولی صمیمانه و موثر او درهمکاری با خود یادکنم ) و همسر تیز هوش وبرجسته او خانم طراوتی (که متاسفانه هردو توانایی واستعدادخودرا به سررمینی دیگر بردند) به خراسان بزرگ و برخی شهرهای تاریخی وکهن چون دامغان و سبزوار و نیشابور ( و خاطره جذاب گذراندن ساعتی با غربتی ها که احتمالا گروهی غیر بوم شاید با آیینی متفاوت بوده اند که علیرغم نادلخوشی برخی از مردم به این شهر پناه آورده اند) صورت گرفت. عکس بالا که آقایان معین فر و حزایی نیز در آن دیده میشوند با تعدادی از نمدمالان زحمتکش قوچان است.

سیف اله امینیان
در اواخر سال های دهه شصت زمانی که برای شناسایی هنرمندان کاشان کار میکردم در جستجو و شناسایی هنرمندان قدیمی بسیاری نشانه ها به سوی امینیان بود .من در جستجوی او به اداره میراث فرهنگی که وی در آنجا ریاست داشت رفتم در آنجا گفته شد که ایشان جلسه دارند این دیدار نشد.من هم مساله را جدی نگرفتم (که کاش میگرفتم )و منصرف شدم.زمانی به فاصلهای متجاوز از۳۰ سال میبایست بگذردکه فرصت آشنایی و اگر اجازه دهد دوستی با مهندس سیف الله امینیان پیش آید و من شاید باید این را مدیون نوعی تصادف و یا تقدیری باشم که این فرصت را در شرایطی که در چنبره خشم و ناامیدی گرفتارشده بودم برایم فراهم آورد . بدون پشتوانه در میان راه رها شدم.می-دانستم که پروژه را که کتاب کاشان بود ادامه خواهم داد ولی هیچ تصوری از آن نداشتم که که کتاب چه ابعاد وسیعی خواهد یافت و چگونه آنرا به پایان خواهم برد هنگامی که درجستجوی یاری به کاشان رفتم ابتدا علی مرشدی (که درباره او گفته ام و باز خواهم گفت ) و سیف الله امینیان دو فرصت استثنایی که درکاشان قدم پیش گذاردند.سیف الله امینیان نه تنها فردی شناخته شده در کاشان و اصفهان به عنوان رییس میراث فرهنگی بود بلکه وی به عنوان فردی وطن دوست و با دانشی مثال زدنی در فرهنگ و هنر و تاریخ و فیلسوفی عارف-مسلک با صحبت و گفتاری جذاب نزد بسیاری ازاهل فرهنگ شناخته شده بود.زمانی که من به کار کتاب کاشان پرداختم یکی از یاران من در این کار امینیان بود کافی بود که راجع به مسالهای از او کمک بخواهم بلافاصله سندی یا جزوهای یا کتابی بی اشارهای برای باز پس گیری برایم می آورد.مواردی بود که به همراه من به جستجوی کسانی که نمی-شناختم میآمد و من معمولا از ارتباط عاطفی وعطف به گذشتهای که او با غالب این افراد در هر سطحی که بودند داشت شگفتزده میشدم.باید بیافزایم که این همراهی را که بیشتربا یاری حافظه ودانش جامع الاطرافش (حدس میزدم که مجموعه بزرگی از کتاب و اسناد تاریخی دارد که گاه به آسانی آنها را می-بخشد) بود نه درمورد من که در مورد بیشتر کسانی که میدانست قصد خدمتی دارند انجام میداد. برای هر سئوالی جوابی داشت وبرای هرخواهشی کتاب و یا سندی به همراه او همه درها باز بود وهمه اهل کاشان سلامش را بی پاسخ نمی-گذاشتند.در شرایطی که اهل قلم یا هنر یا فرهنگ به سختی می-توانستند با تغییر وتحولات مداوم.کنار بیایند او.با خلق و خوی انسانی و در عین حال روی گشاده که هیچ درخواستی را بی پاسخ نمیگذاشت،باعث آن شده بود که همچنان بعد از سالها بازنشسته شدن نیز دانش وتجربه ومدیریتش را برای یاری خواهان شوند. سیف اله امینیان در ۲۰ خرداد سال ۱۳۲۵ در شهر آران و بیدگل دیده به جهان گشود. وی در دانشگاه صنعتی اصفهان موفق به اخذ مدرک مهندسی مکانیک شده و پس از آن در شرکت ذوب آهن اصفهان مشغول به کار شد.. یکی از بزرگترین اقدامات مهندس امینیان در طول سالهای خدمت بی شائبه او کاراستثنایی او در مرمت و بازسازی خانه های تاریخی کاشان در دهه ۷۰ بود که بدعتی نیکو در برانگیختن نه تنها حس مردم کاشان در احیا میراثهای بومی وکهن شهر بلکه باعث جلب علاقه و شوق بسیاری از ساکنان شهرهای دیگر در بازسازی و مرمت میراثهای زیبا و تاریخی کشور شد.درباره انسانهایی مانند امینیان صفحات بسیار می توان نوشت .اما تنها میتوانستیم آرزو کنیم که در این سرزمین درهم پیچیده وگمشده فردی نظیز او برای همه باشد

علی مرشدی
گاه حضور یک فرد یا یک جریان فرهنگی اصیل و هویتمند می¬تواند در سرنوشت یک شهر و یا منطقه و یا حتی اگر به قول تاریخ اعتماد کنیم گاه حتی در سرنوشت یک کشور تاثیر گذار است..خوشبخت آن جوامعی که در جریان زیر و بم¬های بعضا بازدارنده اجتماعی و تاریخی،گاه پیش آمده که اراده¬های انسانی برخلاف جریان جاری و حاکم،مستقل واستوار برپای خویش پیش روند و بر محیط و جوامعی که در آن زندگی میکنند اثر بگذارند. تردید ندارم که اگر کسانی فرش دستباف را با همان نگاهی که من می¬نگرم تولیدی مهم وتاثیر گذار درسرنوشت اجتماعی اقتصادی و فرهنگی کشور نگاه کنند،قطعا به من حق خواهند داد که برخی افراد دراین حرفه را (که من درطول سفرهای خود از آنها بسیار دیده ام البته شاید که هدفشان درحد آرزو مانده است ) با تعریف بالا وصف کنم. یکی از این کسان انسانی هنرشناس و هنر دوست و بخشنده و مسئول به نام علی مرشدی و اهل کاشان است.اوست که درمسیر حرکت خویش بی توجه به مقام و موقعیت و دشواری-های راه و حتی بی توجه به تاثیر مهمی که شکل و نوع کار و هنر او بر جامعه تولید درکاشان گذارده راه خود را ادامه داده ومی¬دهد.. زمانی بود که هجوم به سوی صدور انبوه محصولات بی کیفیت دهان هرکس را که به ضرورت توجه به کیفیت و هویت فرش اشاره می¬کرد می¬بست .ولی علی مرشدی ازهمان آغاز که تولید کننده جوان و تازه کاری بود شاید به شکلی ذاتی واحتمالا با تاثیر از صداقت و روش کار شرافتمندانه پدرش گام در راه تولید فرش گذاشت و اندک اندک به جایی رسید که دریافت مفهوم فرش خوب چیست و دارای چه ارزشی می¬باشد .ودانست که مفهوم -هنر تکنیک رنگ نقش و پشم و نخ و ابریشم در فرش چیست و هریک چه جایگاهی دارند و به چشم خود می-دید که چگونه هم صنفان او با بدل کاری و نادرستی و استفاده از مواد و الیاف نامناسب و رنگ¬های نامرغوب و نقش-های غیر بومی و ناپایدار و انواع نادرستی-های دیگر در تولید،چگونه شهرت یکی از زیباترین تولیدات ملی ایران را به نابودی کشانیدهاند.شاید این از خوشبختی شهر کاشان و هر شهر دیگری است که انسان¬هایی نظیز وی به تنهایی بار بخشی از تاریخ یک سزرمین را به دوش می¬کشند. زمانی که فکر میکنم کتاب کاشان بدون کمک-های علی مرشدی چگونه میتوانست شکل بگیرد یاد همراهی¬ها وکمک -های وی که اصولا به این امر درکاشان شهرت دارد در خاطرم زنده می¬شود. زمانی که من بعد از سختیهای نخستین آغاز کتاب،در ادامه راه متوقف شدم شاید از بخت من بود که در زمانی مناسب و مکانی مناسب دریچهای گشوده شد و این علی مرشدی بود که با تمام امکاناتش به یاری آمد.علی مرشدی فرزند یک تاجر قماش وفرش بود و وبا فرش بزرگ شد واز روزگار جوانی سرنوشت خویش را با این حرفه زیبا وبا ارزش پیوند زد .با بانویی ازدواج کرد که ذوق وسلیقه را از خانه پدری آورده بود که ازاهل فرش بود. جوامع انسانی همواره درست و نادرست بین دوطبقه سرمایه دار و فرو دست خطی کشیده است اما شاید براین قاعده استثناهایی باشد که به شهادت همین تاریخ برخی ازاین فرا دستان لایق آنچه داشته اند و یا خود فراهم آورده اند بوده و هستند من آنچه درارتباط با علی مرشدی شاهد بودم تنها به اختصار اشاره میکنم که آنچه او درزندگی خود (حداقل از وجه اجتماعی) با داشته هایش انجام میدهد درکلیت خویش مفهومی جز عشق به حرفهای شریف و با ارزش به مردم و زادگاهش و در نهایت سرزمینش با مفهوم دیگری قابل تعریف نیست.

رضی میری
رضي حاجی آقاميری در فروردین ماه سال 1330 در خانواده ای تهرانی که پيشينيانش از سال 1199 هجری خورشيدی به تجارت فرش دستباف مشغول بودند، چشم به جهان گشودبعد ازگذراندن دوره تحصیل وارد کار پدرکه حرفه نیاکانشان بود شد وبا یاری او به گرد آوری دست ¬بافته های نفیس ایرانی وصدور انها به کشورهای خارجی پرداخت. زندگی آمیخته با فرش ازهمان آغار آتش اشتياقی را در وجودش شعله ور ساخت تا به جستجو وپژوهش در همه ابعاد و وجوهِ فرش دستباف، اعم از طراحی و سبک های متنوع و متفاوت آن، روش های مختلف بافت، شيوه های رنگرزی، شناخت گياهان رنگزا، چيدمان رنگ و در نهايت پيشينه تاريخی سنت رنگرزی بپردازد و با گردآوری دستبافته های کهن و بررسی عميق آثار نمایش یافته ازگنجینه¬های خارجی و موزه ها و کتب مختلف متعلق به مجموعه داران و بهره بردن از دانش پدر و ديگر يیشکسوتان، به روشن کردن پيچيدگي های اين هنر کهن بازمانده از ايران باستان به پردازد . دانش وشناخت وی از گذشته این هنر زیبا باعث شد که وی درجستجوی دلایل بی توجهی وبی اعتنایی تولید کنندگان فرش در این زمان به طرحها ونقوش زیبای گذشته وبه طورکلی ناتوانی درتولید آثاری با جذابیت وکیفیت پديده های حيرت انگيز و به غايت زيبایی که دراین سرزمین تولید می¬شد برآید.هم از اين رو تصميم گرفت نتيجه شناخت خود را به کار گرفته و به خلق آثاری همت گماردکه نمایش¬گر تداوم خلاقيت فرش ايرانی در اين مرز و بوم باشد. در سال 1366 نتيجه اين پژوهشها در قالب طراحی و بافت قالیهايی بديع با حفظ روش¬های اصيل بافت و اصول طراحی کهن که برخي از آنها فراموش يا منسوخ شده بودند، متبلور گرديد. در سال 1373 کوشش های او در خلق اين آثار، با دريافت نخستين جايزه اسکار فرش در وين- اتريش تحسين شد و موزه ویکتوریا آلبرت با افزودن ۵ قطعه ازنخستین دست بافته های تولیدی رضی میری به گنجینه خود به موفقیت او بیش از پیش اعتبار بخشید. رضی میری بی تردید اولین کسی است براساس استفاده از دامنه بی انتهای نقش و رنگ درفرش های عشایری و روستایی تقدم تولید فرش های بومی ومنطقه ای را بر فرش های شهری نشان داد اگرچه کمابیش پیش ازاو به طور پراکنده درفرش کسانی دست به نوآوری هایی درطرح ها ورنگ های فرش زده بودند که دراین زمینه تلاش های پرویز تناولی درنمایش گبه وفیلمی که محسن مخلباف بر اساس گبه ساخت اولین تلاش قانونمند وتئوریک و ارزش دست بافته های عشایری را نشان می-دهد ولی کار مداوم رضی میری براساس درک و وسواس او نسبت به ارزش استفاده از اصالت وزیبایی وغنا وگستردگی نقوش وتنوع رنگ های سنتی وپشم های دستریس عمدتا بومی وسایر خصوصیاتی که عموما درفرش های کهن وبومی ایران کاربرد داشته است تاثیری ماندگار وستودنی در فرشبافی ایران داشته است.

تورج ژوله
متولد ۱۳۴۷ است که درسال ۱۳۷۰ دررشته اقتصاد فارغ التحصیل شد وسپس دوره دوساله کارشناسی فرش را با رتبه برتر گذرانید.کارشناس جوانی که دردهه ۷۰ وارد رشته فرش شد با کوشش و پیگیری اندک اندک به مرحله ای رسید که یکی از شاخص ترین کارشناسان و پژوهشگران جوان در رشته فرش دستباف شد. نوشته ها ومقالات وسخنرانی های او درسمینارها وکنفرانسها نه تنها جوایزی برای او به همراه آورد بلکه وی را به تدریس دردانشگاه های تهران اصفهان یزد اردکان و برخی نهاد های دیگر رسانید. سفر-ها و پژوهش های او که درکتابهای متعددی زیر عنوان های فرش دستباف انتشار یافت نه تنها به منابعی برای استفاده دانشجویان تبدیل شد بلکه توانست در مواردی جای خالی برخی نیازهای اطلاعاتی را که در زمینه فرش دستباف وجود دارد پر کند. فعالیت های ژوله درشته فرش دستباف تقدیر وجوایز متعددی را برای وی به همراه داشت که ازجمله انها جایزه برترين پژوهشگر جوان فرش ايران در سومين جشنواره ي شانه ي بلورين درسال۱۳۸۱ بود وی علاوه برمشارکت در كميته ي داوران چهارمين دوره ي جشنواره ي شانه ي بلورين با مراکزی نظیر مرکز ملی فرش شرکت فرش و برخی نهاد های اقتصادی و بازرگانی دیگر مشارکت داشت.

فضل الله حشمتی رضوی
حشمتی رضوی یکی از از پرکارترین پژوهشگران ونویسندگان درزمینه فرش است وی که سالیان طولانی است درزمینه فرش قلم میزند به دلیل شیوه کا رخویش که بیشتر کتابخانهای است فردی است که در زمینه -های بسیار صاحب نظر است. وی که مدتی درقسمت اداری بازرگانی در شرکت فرش سابقه کار دارد علاوه بر داشتن تالیفاتی درزمینه فرش از جمله نگاهی به تاریخ فرش -جل-های عشایری- کتابشناسی فرش وکتاب مهم اسنادی از صنعت فرش ایران به خاطرتخصص و اطلاعات خاصی که درزمینه تشکیلات و.سازماندهی دارد صاحب مقالات و نوشته و سخنرانیهای زیادی دراین زمینه می-باشد که ازجمله آنها نقش تشکیلات سازمانی در بهره وری موقوفات – و نظام اموزشی کارشناسی فرش می-باشد. وی سابقه طولانی درهمکاری با بنیاد دایزه المعارف اسلامی-دانشنامه جهان اسلام-بنیاد ایرانشناسی-فرهنگستان هنر داشته و مقالات و نوشته های متعددی در این همکاریها نوشته است وی به دلیل علاقمندی در بیشتر همایش-ها و یا سمینارهای مربوط به فرش به صورت سخنران و یا میهمان شرکت میکند

دکتر طاهر صباحی
دکتر صباحی کارشناس ومجموعه دار فرش که سالیان طولانی است در زمینه فرش دستباف فعال می-باشد،متولد۱۳۱۹ شمسی در تهران است.وی پس از دوره دیپلم به ایتالیا رفت و در رشته داروسازی از دانشگاه بلونیا دکترا گرفت . دکتر صباحی به علت تجربه فراوان از کار شناسان صاحب نظر در فرش است که دراین زمینه فعالیت بسیارکرده است ازجمله انتشار مجله وزین و بین المللی گره در ایتالیا است. مجموعه فرشهای زیبا و نفیس او درایتالیا شناخته شده بوده وی اقدام به نمایشگاههای زیادی درایتالیا کرده است وی درایتالیا از طرف دادگستری به عنوان کارشناس رسمی فرش شناخته شده وضمنا در دانشگاه تورین درایتالیا کرسی استادی دارد. وی صاحب تالیفات متعددی است که عناوین برخی از آنها عبارتند از قالیهای شرقی-فالیهای قشقایی-سواران شرق ۵ قرن قالیبافی کرمان -مروری بردستبافتههای شاهسون کتاب شکار شاهان وی درسال ۱۴۰۲ برنده جایزه کتاب سال شد

دکتر سیاوش آزادی
در فرش دستباف شاید تعداد کسانی که بتوان آنان را بنوعی ستایشگر و دوستدار واقعی فرش نامید از تعداد انگشتان فرش تجاوز نمیکند شاید شاید درگذشته سیاوش آزادی را به آسانی با عبارتی نتوان به سادگی بر زبان آورد اما شاید سخت است باور کنیم که فرش دستباف ایران یکی از عاشقان و خدمتگزاران واقعی خود را از دست داد. این را نه به اغراق درمورد سیاوش آزادی و نه به تخفیف درباره بسیار کسانی که دوستدار وعلاقهمند فرش دستباف هستند میگویم سیاوش آزادی در ایران نبود شاید میتوانست اگر در اینجا بود براههای مختلفی در جلوگیری از سرنوشت امروز فرش جلوگیری کند ولی وی اگرچه در خارج یک کلکسیونر بود و طبیعتاً آن را شاید بهعنوان یک حرفه دنبال میکرد ولی مساله این بود که وی را بهعنوان یک پژوهشگر وفرششناس شرقی نماینده نام و هویت ایران شناخته میشد. وی فردی تحصیلکرده بود از کودکی با فرش بزرگ شده بود نظیر همه کسانی که وقتی باعشق و یا کنجکاوی وارد فرش میشوند ظاهراً دردام حلقههای زنجیر آن گرفتار شده و فرش با دنیای رنگین و جاذبههای حیرت انگیزش بازندگی انان آمیخته میشود آزادی نیز چنین بود و او را جر با پسوند فرش نمیشد شناخت سیاوش آزادی بیشتر عمر خود را در فعالیتهای مختلفی اعم از شرکت در کنفرانسها وسمینارها و رویدادهای مختلفی که در ارتباط بافرش رخ میدادمیرانید درعینحال نوشتههای و کتابهای مختلفی در ارتباط بافرش ایران و فرش برخی نقاط دیگر از او بجا مانده که غالباً یادگاری از دانش و تجربه اوست. یادش بخیر که نام فرش ایران را سربلند کرد. دکتر سياوش آزادي از کارشناسان ومجموعه داران پر سابقه ای است که صاحب تالیفات ونوشته های متعدد درزمینه فرش است وی دراروپا زندگی میکند و عضو انجمن کارشناسان بین المللی فرش دستباف است وی با آن که با بسیاری از فرش شناسان اروپایی اشنایی دارد درمورد برخی نظزیات آنها که متاسفانه به دلیل عدم تحلیل درست مورد استفاده پژوهشگران ودانشجویان وطن ما که سزرمین اصلی فرش است قرار میگیرد معتقد است: علیرغم نظر برخی پژوهشگران دایر بر شروع فرشبافی ایران بوسیله امرا و حاکمان درباری فرش دستباف ریشه و پایه عشایری وروستایی دارد.دکتر آزادی این اعتقاد خود را که مبنایی مستند و علمی دارد وبه ویژه هدفش جلب نظز دانشجویان ومحققان جواناست در گفتگو ها ونوشته هایش مورد تاکید وتحلیل قار میدهد.وامید واراست که پژوهشگران جوان و دانشجویان اهمیت فرشهای روستایی و عشایری را دریافته و برخی پژوهشهای خود را به سوی آن ها سوق دهند. مساله مهم دیگری که این پژوهشگر فرش شناس برآن.تاکید دارد آن است که اروپاییان برخلاف نطر عده-ای از تولیدکنندگان،که معتقدند نقوش وطرحهای ایرانی ظزفیت کار بیشتر را ندارد،فرشهای اصیل وحتی الامکان سنتی ایران را بیشتر می-پسندند.این امر توصیه و اشاره به کسانی است که هر روز به بهانه کهنگی طرحهای ایرانی نقشی جدید ابداع کرده و حتی متوجه این مساله نیستند که این فرشها بلا فاصله قابل تقلید بوده و در ضمن تاریخ مصرف دارد که همه این ابداع گران نتایج آن را خیلی زود می بینند.طبیعتا این به معنای کپی مطلق از طرحهای سنتی نیست ولی هدف آنست که دانسته شود در یک کار تولیدی به ويژه با وجه هنری،نظیر فرش هرگونه حرکت درتغییر نقش یا طرح،باید نگاه به گذشته یک اصل باشد.

عباس سیاحی
من و بسیاری از هموطنانم زندگی و شادمانیهای آن را در کودکی با رنگ آغاز کردهایم اگر من بتوانم خاطرات هفتاد و چندساله خود را در این باب بیان کنم بسیاری از رموز و فنون رنگرزی سنتی را روی الیاف پشمی و کتانی و پنبهای و ابریشمی که رنگرزی سنتی لباس هم از آن خارج نیست بیان کردهام. از سن سه چهارسالگی با رنگرزی آشنا شدهام همه میدانید که جشن و شادمانی بزرگ ایرانیها در اول بهار از روز اول فروردین سال هجری شمسی مطابق با ۲۱ یا ۲۲ مارس میلادی شروع میشود. در این جشن کودکان جایگاه بخصوصی دارند زیرا هم برایشان لباس نو تهیه میشود و هم از بزرگترها عیدی می گیرند معمولیترین عیدی ما بچههای هفتاد سال پیش در روستاها و شهرستانها و حتی شهرهای بزرگ تخممرغ رنگ کرده بود. تخممرغ را با روناس، پوسته انار، پوسته گردو و برگ مو و گیاهان رنگرزای دیگر رنگ میکردند. بسیار جالب است که جمعآوری گیاهان رنگزا برای تخممرغ رنگکردن عید کار خود بچهها بود. مثلا در اواخر تابستان که گرد و تکانی میشد بچهها پوسته سبز گردو را جمع میکردند خشک میکردند و برای تخممرغ رنگکردن عید در جایی نگه میداشتند همینطور موقع پاکنکردن باغها ریشۀ روناس را جمع میکردند و نگه میداشتند. وقتی که مادران بهکار رنگرزی تخممرغ میپرداختند بچهها و بخصوص دخترها باعلاقه و شوق نگاه میکردند و یاد میگرفتند. حتی دختران بزرگتر کار رنگکردن را انجام میدادند و مادران نظارت و راهنمایی می کردند بچههای دیگر هم تماشا میکردند. همه مردم محل و روستاها در سه روز اول فروردین به دیدن یکدیگر میرفتند و بچهها عیدی خود را که غالباً تخممرغهای رنگ و ارنگ بود از بزرگترها دریافت میکردند. سپس با همین تخممرغهای رنگ کرده در میدان محل و روستا در جشن و بازیها شرکت میکردند. لباس نو دوختن برای بچهها از کارهای حتمی مادران بود. جنس این لباسها که پیراهن و شلوار بود کرباس پنبهای یا بافتنی پشمی و بندرت ابریشمی بود بعضی از مردم محل دریافتن کرباس و متقال و انواع پارچههای پنبهای مهارت داشتند خانواده ها از اینان پارچه میخریدند و برای بچهها لباس می دوختند رنگ غالب شلوارها آبی سیر نیلی بود. جنس آن هم کرباس و متقال پنبهای بود. شلوار دوخته شده را به رنگرز خمکار نیل که در هر محلهای وجود داشت میدادند تا رنگ کند. شوق بچهگانه لباس نو داشتن ما را بر آن میداشت که به کارگاه رنگرزی برویم و از استاد بخواهیم لباسمان را زودتر رنگ کند به اینگونه بچهای نبود که با نیل و خمره رنگرزی آشنا نباشد هنوز هم ضربالمثلی در ایران هست که وقتی کسی عجله دارد که کاری زودتر انجام شود و در آن اصرار میورزدکننده کار برای آنکه بگوید به این عجله انجام نمیشود میگوید مگر خمره رنگرزی است که بتوانم فورا برایت انجام بدهم. بطور یقین شلوارهای کرباسی و پنبهای آبی رنگ ما از بهترین شلوارهای جین امروزی اصیلتر و بهتر بود من این روزها این شلوارها را که میبینم تاسف میخورم که چرا جین طبیعی خود را از دست دادهایم و جین تقلبی را جایگزینش کردیم پیراهن نو پنبهای بچهها را مادرها خودشان با گیاهان رنگزا و دندانههای مختلف در خانه و در نتیجه با حضور خود بچهها رنگ میکردند. کار دیگری که با سنت عید و در زمینه شناخت رنگها انجام میشد رنگکردن در دیوار خانهها و اتاقها و حتی کوچههای روستا بود این کار هم در اواسط ماه اسفند انجام میشد. با دوغاب انواع گل رس و درودیوار اتاقها و خانهها را رنگ میکردند. بچهها شریک و ناظر این کار بودند کمتر بچهای بود که اثر دستش بروی دیوار خانهها و دیوارهای کوچهها خودنمایی نکند. این سنت بچهها را با بنایی و نقاشی ساختمان و حتی نگارگری آشنا میکرد مرا اعتقاد بر آن است که ارتقای هنر کاشی سازیهای رنگ وارنگ ما ریشه در این سنت نوروزی دارد. این تجربه رنگ و رنگرزی که از بچگی شروع میشد تا پایان عمر ادامه داشت زیرا محل درآمد نقدی خانوادهها از قالیهایی بود که زنان میبافتند و با فروش آن پول نقد به خانوادهها وارد میشد و بچهها آن را لمس میکردند پشم قالی را زنان همان محل و روستا میرشتند و رنگ آن را خود میکردند. رنگکردن نخ قالی با همان موادی که بچهها تخممرغ رنگ میکردند انجام میگرفت. رنگ آبی نیلی را به استاد خمکار محله می. دادند زنان از همان آبی سیر یا روشن بازاری به وسیله گیاهان و دندانههای مختلف انواع رنگ سبز و بنفش و غیره در میآورند بچهها هم در این آموزشگاه عملی رنگرزی گیاهی مهارت پیدا میکردند از قرنها و قرنها پیش به همین طریق تجربه رنگرزی سنتی از نسلیبهنسلی و در نتیجه به نسل من منتقل شده است. به همین طریق که شمهای از آن عرض شد من با شیوۀ رنگرزی سنتی آشنا شدم و از سی و چند سال پیش عملاً به آزمودن آموختههایم در رنگرزی پرداختم. من مولف کتاب اول ابتدایی بودم و برای تعلیم روش تدریس الفبا به آموزگاران ایران به شهرها و روستاهای مختلف مملکت میرفتم. به جرات میگویم که بیش از نصف بعلاوه یک روستاهای میهنم را زیر پا گذاشتم و همهجا بوسیله معلمان، که در کلاس روش تدریس الفبا شرکت میکردند با استادان و پیر زنان قالیباف و رنگرز آشنا میشدم و گیاهان و مواد رنگرزی سنتی هر محلی را میدیدم و نمونه میگرفتم و خود میآزمودم. از سال پنجاه تا پنجاهوهفت در الشتر لرستان و دانشگاه بوعلی همدان و سلطان آباد شیراز به تاسیس کارگاه تعلیم و احیای رنگرزی گیاهی پرداختم. بعد از انقلاب از همه کارها دست شستم و فقط بهکار رنگرزی گیاهی سنتی پرداختم. با رنگکردن روزانه سه چهار کیلو نخ پشمی قالی شروع کردم الان روزان میتوانیم بیش از ده هزار کیلو نخ قالی را با گیاهانی نظیر روناس، پوسته انار پوسته گردو، جفت بلوط، کاه گندم جاشیر، اسپرک و…… با دندانههای زاجهای مختلف رنگ کنیم. انقلاب اسلامی ایران ملت ایران را تا حدی به فرهنگ و تواناییهای گذشته خود متوجه کرد. من نیز صمیمانه به احیای رنگهای گیاهی پرداختم. رنگرزی گیاهی و بافتن قالی و گلیم و جاجیم و پارچهبافی در ایران گذشته یک فرهنگ بود و هنوز هم هست آنهم فرهنگی مکتوب که الفباهای آن رنگهای گیاهی و سنتی، سرخ،

علی اکبر مهدییی
نمیدانم اورا دوست بنامم یا آشنا ویا همکار ویا همه آنها اما زمانی که فهمیدم درگذشته است سخت غمگین شدم چون اورا ازجوانی می شناختم زمانی که تنها مهدیی بود باقلمی جوان وتابناک که به روشنی مسیر پیشرفتش را نشان میداد. و زمانی که اندک اندک بجایی رسید که میراث دار هنرمندانی چون بهادری و ارچنگ ورستم شیرازی شد مانیز با او بزرگ شدیم و ازدور یا نزدیک شاهد رشد و تواناییهایش بودم. به یاد دورانی که من و یا اندک کسان دیگری تلاش میکردیم ازاصالت وهویت حرف بزنیم وخیلی راه بجایی نبرد اکنون که مهدیی رفته است همه حرف از اصالت و مهارتی است که بعنوان آخرین پرچمدار آن بود و بهرحال امروز مهدیییی دیگز نیست وغرفه ویژه او درنمایشگاه شاید بی او جلوه ای نداشته باشد. در گذشتش با خانواده گرامی همسر مهربان و فرزندان عزیزش همدردی می کنم.

غلامحسین مرتضی زاده ( عالی طراز )
پیرمرد زحمتکش و با غیرت فرشباف . بخشی از نامه غم انگیز و صمیمانه ای را که وی از تبریز برای ما نوشت و در آن از سرنوشت اندوهبار فرش و بی توجهی به تولیدکنندگانی همچو خویش نالیده بود ” انجمن شما کاری خیلی مهم و ارزشمند را انتخاب کرده باید پشتکار داشته باشید هر کاری که برای رضای خداوند باشد عاقبت به خیری هم دارد.

استاد عباسعلی اعلاباف
عباسعلی اعلاباف همه ساله در نمایشگاه فرش که با وجود کهولت و ناتوانی با عصایی در دست در غرفه خویش می نشست گواهی که به نگهبانی و حمایت از فرشهای زیبایی که به شدت یادآور گذشته ای از دست رفته و فراموش شده بودند. عباسعلی اعلاباف از نسل تولیدکنندگانی که در تمام عمر و با همه ی قلب و روح خویش به فرش چون کالایی مقدس عشق می ورزید و هرگز در حرفه خویش قدمی از حرمت گذاردن به فرش دستباف آن سر ننهاد. چه غم انگیز است فقدان این چنین انسانهایی که کمتر جایگزینی برایشان می توان یافت.

امین الله رشیدی
انسانی خوشرو متواضع و مهربان با حافظه ای مثال زدنی و روحیه ای زنده وشاداب که اگر ساعتها پای صحبتش می نشستی از یادها وخاطرات وگفتارش خسته نمی شدی.امین الله رشیدی ذاتا یک هنرمند بود وشاید علیرغم اینکه از بچگی تا سنین جوانی درمشاغلی چون حلوایی و نجاری و کارگری کارخانه و نهایت سردفتری گذراند،این مادر قالیبافش بود که در او عشق به بافته های آهنگین فرش و بعد از آن موسیقی را در روحش بیدار کرد.وحرفه نهایی اش خوانندگی شد . خود او میگفت که زمانی برخی از نقشه های فرش هایی را که مادرش می بافت اومیکشید وازهمین رو بود که اندک اندک پایش به شرکت یدارش برویم که درهمین بخش آمده است. امین الله رشیدی فرش نیز باز شد و مدت ده سال در آنجا کارکرد.هنگامی که مجله نقش و فرش برپا بود بخت آنرا یافتیم که جهت مصاحبه بد در سال درگذشت وامیدواریم همچنان که عمر بلندش نتوانست بر زنده دلی و شور حیات اثری بگذارد روانش نیز در شادی بزید.