ابراهیم حقیقی متولد ۱۳۲۸ شمسی و دانش آموخته ی دانشکده معماری است. تشکیل دهها نمایشگاه فردی و جمعی داخلی و خارجی سالها کار و فعالیت در حوزه های مختلف تجریی و حرفه ای که آثار آن رادر حوزه های گسترده اجتماعی کشور میتوان دید و انتشار چندین کتاب علمی و هنری دستاورد زندگی فردی است که امروز جایگاه ویژه ای در هنر گرافیک ایران دارد.
شایان یادآوری است که برای جلوگیری از گسست کلام شیوه محاوره ای در بخشهایی از این گفت و گو حفظ شده است.
نقش وفرش – شما اصولا نسبت به فرش چه فکر میکنید آیا هنر فرشبافی در زمینه فکری و دریافتهای فرهنگی شما و بعنوان بخشی از فرهنگ ایران چنان مورد توجه بوده که از مفاهیم و نشانه هائی که در محتوای آن هست استفاده کنید؟
ابراهیم حقیقی – من فرش را از نظر شناخت حرفه ای و تولید محض نگاه نکرده ام و اصلا” تخصصی در نوع کاربافت و غیره ندارم خیلی ها فرش را به لحاظ ویژگیهایش میشناسند چه نخی کار شده و یا مثلا چرا این جورگران است و یا به چه دلیلی نفیس شمرده میشود در حقیقت تعریف من از فرش اصلا آن تعریفی نیست که مال بازار است شما تخصص دارید و و بیشتر میشناسید و بازار راهم در مطالعات خود شناخته اید وقتی در بازار فرش شخصی میگوید که من یک فرش نفیس میخواهم آنها چیزهائی را نشانش میدهند که از نظر بافت زمان ،بافت رنگ و طرح گونه ای خاص باشد و به قولی برای اندوختن ثروتی و یا ارزشی باشد که بعدا پیدا خواهد کرد. البته من اطلاعی ندارم که آیا واقعا فرش امروز هم مثل بقیه سرمایه گذاریهای دیگر اگر قدیمی شود گرانتر هم میشود یانه؟ آیاهنوز هم به عنوان یک سرمایه گذاری تلقی میشود؟ چون در قدیم خاطرم هست که اقوامی داشتیم که فرشهایی را می خریدند و خیلی هم تعجب میکردم چون گاهی تا ۶ تا فرش را روی هم میانداختند با این که فرش یک عددش زیر پا کافی، است برای نشستن یا خوابیدن و یا استراحت کردن برای گونه ای زندگی که روی زمین بود. در ضمن که برای سرمایه گزاری هم بود نمیدانم که آیا آن سرمایه گزاری ها به آن شکل هنوز وجود دارد یا نه؟ چون ظاهرا بیشتر سرمایه گزاریها به طرف ساخت مسکن و یا برج سازی سوق پیدا کرده ست و یا به گونه ای در خرید طلا که حملش آسانتر است.
ولی برای من به لحاظ عملی اگر بخواهم بسنجمش فرش یا گلیم فرقی نمیکند همانقدر ارزش طلا را دارد بسیاری اوقات شده که کتابهای فرش را ورق زده ام به دو قصد یکی به قصد تلطیف روح در مواقع خستگی مثل شعر خواندن گاهی اوقات هست که ما به شعر پناه میبریم حالا کدام شاعر را انتخاب به کنیم روان ما تعیین میکند که حافظ را برداریم یا مولانا را یانه مثلا سپهری را بخوانیم یا اخوان را بسیاری اوقات به قصد نگاه کردن فقط نگاه ،کردن به فرش نگاه کرده ام، مخصوصا در زمان جنگ که من زمانی در حدود یکسال در ایران نبودم و خوشبختانه دوره های کتاب پوپ را به همراه خود برده بودم تا همراه من باشد.
در حقیقت اون از کتابهای شعر ، نجات دهنده ی من از دلتنگی ها و خستگی ها بود که بی هیچ فصدی ورق می زدم و فرشها رانگاه می کردم همان موقع خاطرم هست که فکر کردم دلم نمیخواهد که آن فرشهای به آن زیبایی را که الان در تصویر هست و یا گونه های متفاوت دیگرش را که در فرش فروشی ها وجود دارد (مخصوصا در دبی که فرش فروشی های بسیاری بود که فرش را وارد می کردند که به اروپا صادر (کنند زیر پا داشته باشم. همین قدر که دارم نگاهشون میکنم و تصور میکنم و میدانم که جزو ذخیره فرهنگی متعلق به کشور من است برایم کافی است و این احساس “بعدا” مثلا” هنگام نگاه کردن به خوشنویسیهای درویش عبدالمجید طالقانی و یا مثلا” میرزا غلامرضا اصفهانی ویامیر عماد هم برایم اتفاق افتاد. یعنی گاهی فقط هدف فقط نگاه کردن به آنها است دقیقا مثل شعر خواندن برای تلطیف روان. پس فرش ما غیر از اینکه وظیفه یک زیرانداز رادارد وظیفه تلطیف روان را هم دارد. همین حد برای من مهم است و یا لا اقل بگویم مهمتر، چون آن بخش سرمایه گزاری و گونه های دیگر تعریف و خرید و فروشش را اصلا نه بلد هستم نه دلم می خواهد که یاد بگیرم من گلیم و گبه را همان طور میبینم فرقی هم نمیکند که حالا آن درشت بافت ویا ریزباف است و ارزان یاگران زمانی هم که پولی داشتم که میخواستم فرش نفیسی را بخرم برای این که اصلا نفس رفتار هنری اش را میبینم گلیمهایی را خریدم که دوست داشتم و باز هم به دیوار نکوبیدمشان بلکه زیر پا انداختم برای این که دیده بشوند تصورم این است که این بافته ها برای زندگی کردن هستند یعنی باید زیر پا باشند و یک جاجیم و یک رختخواب پیچ یا یک گلیم، یک زیلو امثال آن که بافنده کوچ نشین میبافد اصلا برای استفاده است. او اصلا به قصد تولید اثر هنری نمیبافد بلکه میخواهد استفاده کند روی قاطرش بیندازد با آن کوچ کند و یا روی آن بنشیند. برای همین باید زود ببافد برای همین است که طرحها شان ساده است این جزو ذات این گونه هاست اما در عین حال هیچ کدام آنها را کم نمیگذارد برایشان نهایت تلاش خودش را به خاطر رفتار زیباشناسانه درونش انجام میدهد من اسمش راین جا هنرمندانه نمیگذارم من تعریفم از هنرمند در آنجا نمی گنجد یعنی اون بافنده عشیره نشین یا روستایی که با دلش میبافد من بهش نمیگم ، هنرمند چون اوشیوه ی زیستش با آدم شهر نشین فرق میکند اما به چیزی به اسم زیبائی قانع است. برداشت او از طبیعت تصور میکنم که حتی از من بیشتر باشد چون او با طبیعت درگیره، من تصور می کنم او آب و خاک و آسمان را بهتر از من می شناسد من شهر نشین که از آب و خاک و آسمان اصلا” محروم هستم من چیزی به خاک دیگر نمی شناسم وقتی در طبقه چندم جایی سکونت دارم روی زمین دیگر نمی نشینم که بخواهم فرش داشته باشم. برای آنکه مبل و صندلی دارم و مینشینم روی مبل در حقیقت در زندگی امروز فرش وظیفه خود را از دست داده است.
با این وجود من کسانی را که فرش را به دیوار میزنند نمیفهم من نمی فهم نوع گونه هایی از عکسها و نقاشیهایی را که ارند روی فرش می بافند نمیفهمم که چرا نقاشی های آقای فرشچیان دارد به شکل فرش بافته میشود، نمی فهم که عکسهای کوچک پور چرا دارد روی فرش بافته رفته و به فروش میرود. من نمی فهمم چرا اشک یتیم و یا گونه های دیگر نقاشی زنان زیبا رو را را روی فرش درک نمی کنم. اینجا نهایت سقوط یک نگرش فرهنگی است فرش ما به دو گونه دچار آسیب شده است یکی این که اون فخر وشکوهی که داشته دارد از دست داده و دیگر این که گونه ای از فرش که دارد جای آن را می گیرد و گونه ای از ابتذال است در همین تعریف هم وقتی به فرهنگ خویش بر می گردم میبینم که می توانیم در طول تاریخ دقیقا فرش را هم سو باشعر قیاس کنم. یعنی وقتی که مدنیت در کشور ما در نقاط مختلف زیست بوم شکل می گیرد، هم سوی باادب و فرهنگ و فلسفه فرش هم پا به پا وجوددارد. اگر به تمدن منطقه زیستی کرمان در تاریخ نگاه کنیم همانطور که معماری فاخر و باشکوه داردف همانطور که شاعر وفيلسوف داشته است، فرش هم داشته است. اگر به فارس آذربایجان و تبریز و یا مشهدنگاه کنیم تقاطی که در حقيقت مكانها ومراكز فرهنگی این مملکت بوده همانگونه که معماریهای باشکوه ،مساجد، آب انبارها در کنارش ،فیلسوفها ،شاعرها ،بوده، فرش هم د در کنارش وجود داشته است. یعنی مامی بینیم که نهایت ظرافت و هنرمندی وجود ،دارد اگر هنر نقاشی را نمیتوانیم تعقیب به کنیم زیرا که وجود نداشته یا مجسمه سازی را اما در کنار معماری و شعر فقط فرش است که حضور دارد و هنرمندان آن نیز لااقل اگر بشود اتلاق هنرمند بکنند که حالا باید کرد در حقیقت قیاس من بین گلیم و فرش مثل قياس حافظ و بابا طاهر و یا فائز وحافظ است.
این از درون یک محیط زیستی پریمیتیو و نسبتا بدوی انسان بروز پیدا کرده اما آن یکی از نهایت فرهنگ و دانش مدنی این سرزمین این فرهنگ آنقدر متعالی است که میباید به جز طراحی که میکند تمام گوشه های دیگر منجمله رنگ آمیزی گونه ی نخ گونه ی طرح گونه بافت و ماندگاری راهم ببیند همانگونه که شاعر واژه ها را به هم می تند فرش باف ماهم این گونه رفتار میکند و در حقیقت با آگاهی تمام برای یک اثر وشکوه ماندگار برای کشور تلاش میکند. درست مثل یک اثر هنری با این تفاوت که هم کار تولید است و هم مصرف دقیقا مثل اثر هنری منتها متریالش نخ و بند است فرق میکند با نقاشی که متریال اثرش بوم ورنگ و قلم مو است این متریال را انسان با فرهنگ این ملک کشف کرده ساخته و به شکوه رساندش حالا اگر از دست می رود من فقط تأسف میخورم.
نقش وفرش – متاسفانه از این که این گونه زیبا صحبت کردید سپاسگزاریم و این که نظریات و افکارتان بسیار شبیه اعتقاداتی است که ما یعنی انجمن ما به عنوان مدافع فرش ایران داریم و برای روشن کردن و جا انداختن آنها در جامعه تلاش میکنیم مثلا ضمن اینکه به نظر ما فرش گران قیمت و نفیسی که به هر حال فرشی است که برای خودش جا وارزشی خاص در کشور و سرزمین ما دارد و هنرمندانی به خصوص در نقاطی مثل اصفهان و برخی نقاط دیگر میکنند با چنگ و دندان آن را محافظت کنند ما فرش دیگری داریم که به وسیله مردم عادی و در بدنه میانی ایران تولید میشود در بیست هزار روستای قالی بافی که زمانی وجود داشته است و هر کدام برای خودشان یک فرهنگ و هویت خاصی داشته اند شما هیچ کجای دنیا نمی بینید ساده ترین مردمی که ما آنها را روستایی تلقی میکنیم یکی از زیباترین هنرهای دنیا را به صورت گروهی یعنی یک کار جمعی چه به صورت خانوادگی و چه به صورت استفاده از افراد به طور جداگانه شکل دهند و گاه زیباترین نمونه ها را بدون اینکه احتیاج به نقشه باشد بدون اینکه احتیاج به برنامه ریزیهای گسترده باشد براساس احساس سلیقه و آن حسی که از دریافت زندگی عادی شان میکردند به وجود میآوردند ما واقعا” دنبال همین مساله .هستیم ولی به هر حال فرهنگ سنتی ما بخش مهم حضورش در فرش است ولی متاسفانه بسیاری از عشایر از بین رفتند اسکان داده شدند و توانائیهاشان را از دست دادند روستاهایی که به دلیل نبود،امکانات و نیازهای اجتماعی تخلیه شدند و مزارعشان به همراه آن هنر و گنجینه ای که داشتند از دست دادند و بسیاری عوامل دیگر اما از سوی دیگر تمدنی است که به این نوع فرهنگ نیاز دارد و به فرهنگهای پاک و ساده و بدوى و حتى در جستجوی آن به مناطق کهن – سرخپوستی و افریقا نیز میروند آنان فرش اصیل ایرانی را دوست .دارند. مسائلی را که اشاره میکنید ما نیز قبول داریم مثلا ما نیز با تابلو بافی مخالفیم ولی متاسفانه دراثر تبلیغ عده ای به این کار رو اورده اند و انسانهای زحمت کشی هم هستند ولی ای کاش کارشان اگر مثلا در همان تبریز میماند ارزش خاص خودش را داشت فرش مادر واقع چند نوع دارد که شاخص ترین آن که همان فرشهای کارگاهی و رسمی و معمولا فرشهای شهری و یا نفیس و با شکوه و گرانبها است و یک بخش هم فرش دهاتی و روستائی است که ما اعتقادمان این است که از این فرش که براساس احساس غریزه به وجود آمده است باید به نوعی حمایتش کنیم و اینجاست که ما دلمان میخواست بدانیم که شما آیا از این توان بالقوه ای که توی این رگ وریشه حیات این مملکت و توی اندیشه مردم وجود دارد و این تفکر زیباشناسانه که دارند نوع عرفان خلاق و مولدی و مثبتی که این کار دارد آیا شما از این نوع فرش روستانی که به نظر میرسد نزدیکی بیشتری هم با گرافیک ،دارد “واقعا” دریافتی داشته اید که به نوعی بتواند کمک کند تا آن را حفظ کنیم؟
ابراهیم حقیقی این بسیار پیجیده است و نمیدانم که آیا عملی خواهد بود یانه پرداختن به گونه های متفاوتی که البته راهکارهای خودش را دارد. همین گونه های فاخر شهری و یا روستایی که شما میفرمایید، آسیب شان از چند جادارد اتفاق میافتد در اصل در نوع نخ ورنگ هم هست و شما بیشتر از من در این مورد آگاهی دارید من این آگاهی مختصر را زمانی پیدا کردم که تعدادی از طرحهایم را بردم به فارس و میخواستم که برایم گبه ببافند. ۶ سال پیش موفق به این کار شدم و ۱۰ و ۱۲ سال برایم ماند. این تجربه را خواستم سال گذشته با طرحهای دیگری دوباره انجام بدهم و من دیگر آن دو سه رنگی را که آن زمان در شیراز پیدا کرده بودم دیگر پیدا نکردم و آن کسی را که پیدا کردم اصلا حاضر نشد بارنگها غیر شیمیائی برای من نخی رنگ کند. با جستجوی فراوان از نقاط متفاوت نخهایی را با رنگهای طبیعی رنگ شده بود در بازارهای متفاوتی در استان فارس شخصی برام پیدا کرد بعد از آن به دنبال بافنده ، رفتم ولی همان بافنده های کوچ نشین که در فقر زندگی میکنند با اینکه نیاز به این پول داشتند نتوانستند برای من ببافتد . من پروژه ای داشتم که “فرضا ۲۰ تارا با یک روندی انجام بدهند پنج تا که شد دیگر تمام. ادامه ندادند و در عرض ۸ سال شد و دیگر هم وقتی این ۵ تای اصیل را مطالعه میکنم میبینم که چقدر لطف کردند یکی را شستم و رنگ داد بافتش هم خوب نبود و در این آسیب روانی بافنده مقصر نیست و این آسیب از جوانب مختلف دارد پیدا می شود در حقیقت این مشکل معیشتی است که این چرخه را آسیب میزند این چرخه از دامداری شروع میشود این پشم باید بیاید به بازار تا تابیده و نخ و بند شود و به دست بافنده برسد نا مرغوب است بعد هم در مکانیزم رنگ آمیزی و این تسلسل آموزش سینه به سینه هم دچار مشکل شده .است جوانی که در همان شهرستان یا عشایر رنگرزی و بافتن را از مادرش می آموخته دیگر اکنون درپی آموختن نیست حاضره بیاد به شهر و چیزهای دیگری از تلویزیون و سینما یاد به گیرد. او هم تقصیری ندارد بخشهایی از جهان حرکتشان ناگزیر است اما یک چیزهایی رامی بینیم که کشورهای دیگر حس کرده اند و در پی حفظ ارزشهایی به نام میراث فرهنگی هستند. جاها و چیزهائی هستند که باید بتوانیم نجاتشان بدهیم یا اگر نمیتوانیم دخل و تصرفی در روند طبیعتش نکنیم گاهی این دست ما نیست که این روند طبیعی را که از دست رفته نمیتوانیم کاری کنیم اما سازمان میراث فرهنگی باید راهکارهائی پیدا کند که مردمی را که زیست بوم طبیعی شان در این روند دچار گسست شده احیا کند. من میدانم که کسانی سعی میکنند نخهای خوب ورنگهای خوب را احیا کنند به اعتقاد من میشود کارگاههایی را آماده و آنها را دعوت کرد اگر این همه تابلو فرش بافته میشود پس بالقوه یک چیزهایی وجود دارد یک جاهائی را برای احیای نقوش از دست رفته ایجاد کند ما به جز این تابلوی بافیها در بسیاری از نقوش دیگرمان نیز دچار فرسایش شدیم. در بسیاری از این فرشهائی که پشت ویترین فرش فروشیها میبینیم این،نقشها نقشهای غریبهایی هستند شیوه های، مختلف طرحها و گلهای مختلف و فرهنگهای مختلف را با یکدیگر ادغام می کنند و بدون دانش رنگ آمیزی و سنتهای کهن ایرانی تبدیل به نقشه میکنند و آن نقشه ها را می بافند می شود گفت همانگونه که شعر به سمت مدرنیته پیش میرود فرش هم مدرن میشود اما مدرنیته همانطور که گفتید با حرامزادگی فرق دارد التقاط نقوش بایکدیگر یکی از آسیبهای جدی است وقتی به فرشهای قدیمی نگاه میکنم فکر میکنم از کجا این آسیب به فرهنگ و سنت ما وارد شده است رنگ آمیزی با سلیقه های مبتذل در حالی که رنگهای ما و تمام متریال ما از نوع درجه یک است ولی آن چه در واقع آسیب دیده نقوش است اگر این راه ادامه پیدا کند ما ناگزیر هستیم به چین و هند که دارند با شتاب به تقلید گونه های فرش ایرانی می پردازندسر فرود آوریم.
نقش وفرش – جامعه امروز فرش متاسفانه به دلیل جهل وسود جوئی دچار بحران شده است. ولی از سوئی خوشبختانه یک نسل جوانی رو به کار آورده که دارای ایده های جدید ولی براساس اصالتهایهای قدیمی است اما از طرف دیگر دیگر مثلا شما بهتر از من میدانید که پیکاسو ودالی هم به کار گذشتگان اعتقاد داشتند و هم سالها کلاسیک کار کرده اند. در حالی که امروز یک جوان ۲۵ ساله که تازه فارغ التحصیل شده پشت کامپیوتر مینشنید و نقشه فرش طراحی کند این کار بسیار خطرناک است و متاسفانه بسیار باب شده است. به هر حال نسل جدیدی که اشاره کردم هم با رنگ و مواد اولیه خوب آشناست و هم ارزش نقوش ملی را میداند و در اینجا این سئوال مطرح است آیا این نقشهایی که شما برای بافت دادید، صرفا نقشهای انتزاعی بوده است در حوزه ی حرفه ی خودتان و یا ارتباطی با نقوش سنتی مثلا فرش داشته است؟
ابراهیم حقیقی- نه نداشته است. ولی سعی کردم که با استفاده از همینها این نقشها را خلق کنم؟ نگاه کردم ولی متکی به اون تصاویر و نقوش نبودم نقوش طراحی شده اتصالی به اون چیزها نداشت بلکه در واقع طرحهای خودم را تبدیل به بافت کردم و کاری شخصی بود ولی ظرفیت موجود نقوش و بافته های ما اینقدر غریب و غنی است که در عرصه ی گرافیک نمی گنجد.
در طول سالها این را از آقای ممیز یاد گرفتم و در دانشگاهها کار میکردیم و از از دانشجویان میخواستیم که بروند این نقوش را بیابند و بازسازی بازسازی کنند نه به قصد بافت بلکه به قصد شناخت و تبدیل کردن آن به نشانه های هندسی و این اتفاق هم بسیار افتاده، مثلا” برای طراحی نشانه ی یک شرکت ایرانی میشود به نقوش فرش نگاه کرد میشود برای ساختن یک پوستر میتوان بانگاه کردن به نقوش الهام گرفت میشود برای یک قصه ایرانی که حتی در مورد فرش هم نباشد از این نقوش برای طراحی جلد کتاب استفاده کرد. ظرفیتهای بالقوه زیادی برای رفتارهای گرافیک، امروز در نقوش کهن ما موجود است آنچنان که در خوشنویسی و کاشی کاری میبینیم این پیوند یک پارچه تصویری ما بسیار غنی است اگر به آن بپردازیم آنچنان که شما در نقوش فرش متاسف از دست رفتن نقوش فرش هستید. در کاشی هم این طور تأثر و تأسف وجود دارد سفالها و سرامیکهای ما تبدیل به بعضی چیزهایی غریبی شده و از آن همه زیبائی هیچ ردی به جا نمانده است بلی میتوان در هنر نسلی به سمت مدرنیته رفت اما قطع پیوند چیز دیگری است گست نباید صورت گیرد. حتی می شود با خیلی از این نقوش رفتار مدرن کرد. ولی باید قابل شناخت باشند.
نقش وفرش – در حقیقت مشکل این جاست که در این سالها در حیطه فرش مطالعه نشده ،است ولی در مورد کاشی کاری و خط تا حدودی مطالعه شده بنا براین در مورد فرش شناخت خیلی کمی هست من در این ۲۵ سالی که در این حیطه فعالیت میکنم همواره و هر روز با چیزهای جدیدی برخورد داشته ام. بحث فرش یک بحث فلسفی است “مثلا” رنگ مفهوم خاصی داره و مادر فرش خود مثلا” رنگ صورتی ،تند بنفش یا سبز فسفری نداریم قهوه ای و خاکستری به ندرت در فرش کاربرد .دارند رنگها برگرفته از طبیعت هستند این است که استفاده شناخت این رنگها خود نیازمند دانش گسترده ای است و احتیاج به مطالعه گسترده دارد حتی منطقه و فرهنگ تولید آن رنگها هم در کیفیت آن تأثیر دارد. روناس کرمان باروناس جای دیگر به دلیل تفاوت آب و هوا و خاک آن مناطق متفاوت است.
رنگهای اصلی در فرش بافی ما ۵ الی ۶ رنگ است تمام آن شاهکارهای دوره صفویه با همین تعداد محدود رنگ به وجود آمده اند بهر حال شما بعنوان استاد و پیش کسوت در این زمنیه چه توصیه ای دارید؟ چرا گرافیستها در این زمینه کار زیادی نکرده اند، آیا نباید بیشتر کار میکردند و شناخت بیشتری پیدا نمودند؟
ابراهيم حقيقى – من عرض میکنم نه برای نجات فرش و یا کاهش نقوش آن بلکه جوانان حتی برای تمرین هم شده عادت کنند به نگاه کردن یعنی بتوانند نگاه کنند تا جزء چشم درونی شان شود منتها این مشکل وجود دارد که همانطور که از برخی از دانشجویان درباره شاعران ایران میپرسیم و نمی شناسند همانگونه که شعر نمی خوانند نقوش راهم نگاه نمیکنند باید به دانشجویانی که در محیط دانشگاه های هنری و با عناوین هنرهای تجسمی هستند تکلیف کــرد تا بلکه عادتشان بشود که بیامورند. من همیشه سعی کردم که آموزش گرافیک را با موسیقی قیاس کنم در موسیقی در هنگام آموزش به دست اوستادنگاه می کنند و تا به توانند گوشه ها و نتهای موسیقی ایرانی را بشناسند نمی توانند در آهنگ سازی ادعا داشته باشند. در هنر تجسی اینطو رنیست تا به مرحله شناخت میرسند سریع ادعای آرتیست شدن می کنند البته تاحدی باید این ادعا را بکنند، من فکر میکنم بر خلاف گفته ی شما کامپیوتر ابزار بدی نیست ولی باید آن استفاده درست و به جا کرد، ولی ما از آن استفاده می کنیم. مادچار کمبود مكتويات هستیم، کتابها در مورد هنرهای تجسمی بسیارند، ولی هیچ صحبتی از رفتار و گونه های رفتار فرهنگی با آنها نشده است. کتابهای درباره فرش هم همین طور است فقط جمع آوری شده اند. ما نداریم کتابی که نقوش فرش را ریشه یابی کرده باشد.
نقش وفرش – ما از صحبتهای شما خسته نمی شویم ولی واقعیت آن که ما از نظر دانش فرش در مضیقه هستیم، در حالی که ماهنری همتای فرش نداریم و در این هنر در واقع مجموعه ای از تمام هنرهاست و در آن تمام هنرهای نداشته مادر نظیر موسیقی، نقاشی و حتی معماری را میتوان دید با معماری قیاس کنید که نظیر آن نقشه دارد چهارچوب و اسکلت دارد آجر (گرهها) و بندکشی (پودها) و نظارت دارد. مشکل فرش ما آن است که در دست اقتصاد افتاده است و طوری با اقتصاد آمیخته شده که مثلا اگر پیشنهاد کنیم که از تولید فرش در منطقه ای که سراپایش تقلب و فساد است جلوگیری شود عده ای گرسنه و درمانده خواهند شد. با تمام اینها به اعتقاد من فرش از بین رفتنی نیست چون چیزی است که در فرهنگ این مردم و همواره به آن روخواهند آورد. ما آرزو داریم که همه اندیشمندان، فرهیختگان کمک بکنند تا ما فرش را ببریم در سطح جامعه فضاهای عمومی و بگذاریم که مردم بیشتر بهش توجه ،کنند چون در هر صورت این بخش مهمی از فرهنگ ماست.
نقش وفرش – آقای عباسی اگر شما صحبتی دارید خوشحال میشویم بشنویم.
اسمعیل عباسی صحبتهای آقای حقیقی بسیار روشن و زیبا بود و فکر می کنم عمدتا در جهت اهدافی که انجمن دارد. اما بنابه تجربه بعد از هر دوره طغیان و هر رویکرد افراطی به مدرنیسم در زمینه های مختلف ،هنری این ملت ققنوس وار از انفعال بر خواهد آمد و این از ویژگیهای ملت ماست. این شتاب شهر نشینی در کشور ما که البته مساله جهانی، است دارد تمام داشته های ما را با خود می برد حالا امیدوارم که بتوانیم این اصالت را در هنر فرش که در کش هم “واقعا خیلی معرفت میخواهد حفظ به کنیم به هر صورت این در تاریخ گذشته ما بوده که بعد از مدتی مردم دوباره به یک هنر روی آورده و آن را زنده کرده اند.
نقش وفرش – ما خیلی از شما ممنون هستیم که این وقت را در اختیار ما گذاشتید.
کلیه حقوق مادی و معنوی وب سایت برای محفوظ می باشد .